تجربه ی زایمان ۲
دم ب دقیقه هم میگفتن کم ورزش میکنی و پیشرفت نداری و جالب اینجا بود که دکتر و پرستاراشمتوجه نشده بودن درد من کاذبه چون با ورزش دردام کاملا از بین میرفت و بعد که ورزش نمیکردم بعد ۵دقیقه از نو دردام شروع میشه خلاصه که من با این دردا دو سه روزی رو گذروندم و پریشب از ساعت دقیقا ۶غروب یه دردی فراتر از هرچی درد که تا اونروز از زایمان توصیف کرده بودن گرفتم و به دکتر پرستارا گفتم دردم خیلی شدیده و خواهش کردم آمپول فشار بزنن تا بتونم زایمان کنم و از درد خلاص شم اما گفتن چون ۳۶هفته و ۴روزم خودم باید زایمان کنم و هیچ کمکی ازشون برنمیاد برام انجام بدن
درد داشت هر لحظه بیشتر از لحظه‌ی قبل میشد و دیگه از توانم خارج شده بود تحمل و فقط داد میزدم هی میومدن و سرم داد میزدن و دعوام میکردن که ساکت باشم اما واقعا دست خودم نبود و درد خیلی خیلی بدی داشتم هر ۲ دقیقه چه با انقباض چه بی انقباض دردای وحشتناک تو شکممو کمرم و مقعدم و لگنم می‌پیچید که فقط زور زدنم میومد و داد میزدم ساعت اصلا برام حرکت نمی‌کرد و من تا خود صبح فقط یه بند داد زدم تا صبح شد و موقع تغییر شیفت و هرچی گفتم دیگه طاقت درد رو ندارم و منو ببرید سزارین قبول نکردن وقتی پزشک اصلی بخش اومد دستشو گرفتم و گریه کردمو بهش گفتم که ۳ ۴روزه بستریم و کلا دهانه ی رحمم ۳سانت بود و همون ۳سانت هم باقی مونده و دردم خیلی شدیده و و گفت این درد برای دهانه ی رحم ۳سانتی نیست

۱۰ پاسخ

چقد بده بین این همه درد سر آدم داد بزنن انگار نمی‌دونن زایمان خیلی سخته من بیشتر به خاطر رفتارای بدشون سمت زایمان طبیعی نمیرم

الاهی بمیرم چقد درد کشیدی

اخی عزیزم🥲🥲🥲🥲

خببب

بقیش چی شد

اصلا نباید میرفتی بیمارستان میزاشتی دردات تو خونه میکشیدی شما چرا وقتی بچع تکون نمیخوره سری میرین بیمارستان بچه هیچیش نیس شما نگرانید

آخی🥹

وای چرا اینطوری کردن باهات

اخرش،چیشد بسلامتی زایمان کردی،مبارکه

وای چقدر اذیت شدی کاش ماما خصوصی میگرفتی

سوال های مرتبط

مامان ♥️♥️ مامان ♥️♥️ روزهای ابتدایی تولد
ربه ی زایمان ۳
و گفت دراز بکش تا معاینه کنم وقتی معاینه کرد فقط حرص و عصبانیت تو صورتش بود و نمی دونم چی ب دکتر و پرستاران بالای سرش ب اصطلاح پزشکی گفت و بهشون گفت این درد زایمان نیس و شما چطور متوجه نشدید و همشون بهونه آوردن که ۳۷هفته ی کامل نشده و ما هم معاینه ی دقیق انجام نمی‌دادیم که آسیب بهش نزنیم و دکتر با دعوا ازشون وسیله ای خواست تا کیسه ی آبم رو پاره کنه و بعد این که کیسه ی آب رو پاره کرد من تازه دردام از بین رفت و افتادم تو فاز فعال زایمان و درداهاش که شدتشون خیلییییییییییی خیلیییییییی خیلیییییییییییی از دردی که من داشتم تحمل میکردم کمتر بود خلاصه مقعدم به طرز وحشتناکی هنوزم روش فشار و زور بود که میگفتن سر بچه داره فشار میاره و با همون زور و فشار من اومدم پایین و وایسادم به ورزش کردن ساعت و چرخوندن کمر و اسکاتو رسیدم به ۷سانت که گفت ببرنم اتاق زایمان و پرستارا و دکترای دیگه گفتن فول نشده و اجازه بدید فول شه که دکتر گفت با دکتر بی هوشی هماهنگ کردم بیاد بی حسی بزنه ب این بچه این بچه (منظورش ب من بود)خیلی درد کشیده و دیگه نمیخوام درد لحظه ی زایمان و بخیه رو هم تجربه کنه که برای همین بردنم اتاق زایمان و دکتر بیهوشی اومد و از کمر بهم سوزن زد و کم کم دست و پاهام گرم شد و درد بطور کل از بین رفت و اما انقباض ها و فشار‌ روی مقعدم رو حس میکردم و رسیدم به ده سانت و دکتر گفت یکی از دکترای دیگه دست بزاره رو شکمم که اگر خودم متوجه ی انقباض هامم نشدم اون بهم بگه که زور بدم تا زایمان کنم و خلاصه ساعت ۸:۱۵ من دردهای واقعی زایمانم شروع شد و تا زایمان کنم شد۱۱:۲۰دقیقه
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۴ ماهگی
مامان ♥️♥️ مامان ♥️♥️ روزهای ابتدایی تولد
تجربه ی زایمان ۱
اول از این که مامانا بچمو بردن برای زردیش بستری کردن براش دعا کنید فردا زردیش بره و مرخصش کنن الانم تجریمو میگم:
من ۴روز‌پیش بخاطر کم حرکتی بچم با خواهرشوهرم اومدم بیمارستان که ان اس تی بدم بعد از گرفتن ان اس تی بهم گفتن ضربان قلبش بالاست و باید بستری بشم و خلاصه کارامو انجام دادم و رفتم زایشگاه و بستری شدم و دکتر و پرستار‌ک اومدن شرح حال بگیرن گفتم دهانه ی رحمم ۱سانت بازه و معاینه کردن و رفتن و همون شب یکی تو زایشگاه قسمت درمان درد زایمان داشت هی آه و ناله میکرد بعد این ک دهانه ی رحمش فول شد و بردنش اتاق زایمان من دردای پریودی گرفتم و بهم القای زایمان شد انگار اونشب من با درد خوابیدم صبحش دردام برطرف شد طرفای شب بود که دردای شدیدتر از قبلی اومد سراغم و دکتر اومد بالاسرم و معاینه کرد و گفت دهانه ی رحمت ۲سانته پیشرفت کردی و اگر ورزش کنی زودتر زایمان میکنی من اونشب تا صبح درد داشتم و ورزش هم میکردم و چون درد زایمان بود هی میومدن و معاینه میکردن ببینن پیشرفت کردم یا نه ک دریغ از یزره پیشرفت
مامان یزدان مامان یزدان ۲ ماهگی
خانما این تجربه زایمان منه با امپول فشار بیاین بگین ببینم شما هم مث من اینقد زور زدین؟؟
من ساعت ۶ عصر بستری شدم سرم زدن تا ساعتای ۹ اینا درد خاصی نداشتم تا ۱۰ یک کم انقباض داشتم. ساعت ۱۰ که انقباضم بیشتر شد دکتر اومد و کیسه ابمو پاره کرد. دردام بیشتر میشد با فاصله بیشتر مثلا ۵ دقه یه بار. تا ساعتای ۱۲ قابل تحمل بود ۱۲ به بعد دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی درد داشتم ولی ورزش میکردم اپیدورال نزدن چون سربچه پایین نیومده بود یه امپول تو سرمم زدن که خواب اور بود ولی دردمو کم نکرد فقط گیج خواب بودم . چند بار اومدن سر بچه رو تحریک کردن. ساعت یک به بعد. دیگه فقط اومدن و گفت زور بزن. چشمت روز بد نبینه موقعی که درد داشتم باید زور میزدم . توی هر انقباض سه تا زور میزدم جوری که ببخشید مقعدم داشت پاره میشد از شدت فشار. منی که خجالت میکشیدم میگفتم دازه مدفوعم میاد دکتره میگفت منم ازت همینو میخوام ینی زورات خوبه. خلاصه زور اول یه کم درد داشت ولی دومی و سومی انگار با زور زدنم دردا هم میرفت بیرون. خلاصه اینقد زدم که مقعدم هنوز درد میکنه.😂 اون وسطم فقط میپرسیدم بچم کی میاد. میگفتن ساعت ۲ و نیم منم چشمم به ساعت بود که دو نیم بشه. بعد ساعت ۲ و ربع رفتم اتاق زایشگاه و با چند تا زور که واقعا باهرکدومش چشام سیاهی میرفت بچم دنیا اومد و بهترین حس دنیا شد
مامان آنیسا و یسنا مامان آنیسا و یسنا ۵ ماهگی
خانمایی که پا به ماه هستین بیاین براتون از زایمان طبیعیم بگم من روز پنجشنبه ۴/۵رفتم بیمارستان برا ان اس تی طبق پریودم دیگه چهل هفته کامل بودم ولی طبق ان تی ۳۹هفته و ۴روز از شانس خوبم اون روز دکتر خودم شیفت بود اول ماما معاینه کرد گفت یه فینگری نمیشه با آمپول فشار زایمان کنی دکتر خودم اومد گفت بزار منم معاینه اش کنم با معاینه ی تحریکی دهانه رحمم رو دو فینگر کرد که خیلی درد داشت گفت باید بستریش کنید دهانه رحمش یک سانت نیست دو سانته و چون ۴۰هفته است پس بستری بشه من ساعت ۸شب روز پنجشنبه بستری شدم و آمپول فشار بهم وصل کردن ولی هیچ دردی نداشتم و هرچی معاینه میکردن دهانه رحمم همون دو سانت بود تا صبح دکترم بهم آموزشای باز شدن رحم رو میگفت ولی هرچی تلاش کردم درد زایمانم شروع نشد دیگه روز بعد که دکتر بعدی شیفت رو تحویل گرفت دوز دارو رو بیشتر کرد و من بلاخره از ساعت ۱۰دردم شروع شد ولی خیلی کم و با فاصله ی دو دقیقه ای کم کم دارو اثر میکرد و تا ساعت دوازده کیسه ی آب بچه پاره شد من با انقباض هام زور زدم و بچه هم کمک کرد تا کیسه ماره بشه ساعت دوازده بود دردای شدید شروع شد هربار دو سه تا نفس عمیق میکشیدم و یه زور محکم میزدم ساعت یک و نیم زایمان کردم و این درد سخت تبدیل شد به یک شادی از ته دل وقتی دخترم رو دیدم همه دردام از یادم رفت ۵/۵/۱۴۰۳
مامان پناه💞 مامان پناه💞 ۱ ماهگی
خب خانما تجربه زایمان طبیعی من!!!
اول از همه بهتون میگم هر روشی که خودتون دوست دارید برای زایمان برید
من تا دقیقه نود سزارین میخواستم هیچکس قبول نکرد ولی خداروشکر الان از طبیعی هم راضیم
من از ۲۲ آبان درد داشتم ولی نرفتم
۲۴ م دردام خیلی خیلی ناجور شد‌
که رفتم بیمارستان ساعت ۲ و نیم ظهر چکم کرد گفت ۲ سانتی احتمالا ترخیص بشی معاینه تحریک انجام داد که درد نداره
دیگه نشستم توی سالن که شد پنج و نیم رفتم گفت چهار سانتی و نامه بستری داد
ساعت ۶ و نیم وارد زایشگاه شدم
دردام بیشتر و بیشتر شد
رفتم توی اتاق زایمان که ماما همراه هم هم اومد شروع کردم باهام صحبت و اینا یک ساعت بعد شدن ۵ سانت و برام سرم فشار زدن شروع کردم ورزش که بعد حدود یک ساعت و نیم دکتر اومد گفت باورت نمیشه هشت سانته و کیسه آبم و زد و منم دیگه دردام مداوم شد که بهم گفت زور بزن زمانی که دردا میااااد من یه کم همکاری بد بود چون واقعا ترس داشتممم از این قسمت و اما یهویی با کمک دکتر و فشار روی شکمم دخترم به دنیا اومد کههه من از لحظه تولد ترس داشتم اصلا بی درد ترین قسمت بود انگار اون لحظه تمام دنیا بهم دادن شکممم‌ یهویی خالی شد 🙂و اینم بگممممم اصلا برش و بخیه درد نداره اصلاااااااا من برای این موضوع هم ترس داشتم فقط بعد زایمان خوب بهشون رسیدگی کنید ❤️اینم از تجربه زایمان طبیعی من❤️
مامان امیرعلی خان مامان امیرعلی خان ۷ ماهگی
تجربه ی زایمان طبیعی آوردم براتون
دیروز این موقع بود کیسه ی آبم ترکید اول که خوابیده بودم به شکل قطره ای خارج میشد سرپا که دم کلی آب ازم رفت و شلوارم کاملا خیس شد هیچی دیگه یه دوش گرفتم با همسرم رفتیم بیمارستان .اومدیم تریاژ مامایی چک کردن دیدن بله کیسه ی آب بوده و ترکیده خلاصه به دستور پزشک بستری کردم دو سه ساعت همینطوری گذشت و من یه فینگر بودم فارغ از هر دردی .دیدین هیچ پیشرفتی حاصل نشد اومدن آمپول فشار رو داخل سرم ریختن ولی بازم افاقه نکرد از صبح ساعت ۸ تا تقریبا ۱ ظهر به زور ۲ فینگر بودم که میگفتم غلط کردم منو ببرید سزارین دردها هم یکسره نیست نگران نباشید بین هر درد معمولا پنج دقیقه اینا فاصله هست شما در این حین میتونید استراحت کنید .اومدن نوار قلب گذاشتن و دوز آمپول فشار رو زیاد کردن اینبار نتیجه داد و تا ۴ و ۵ سانت پیشرفت کردم دردش مثل پریودی هست که شدیده و میگره و ول میکنه من کمردرد آنچنانی نداشتم .وقتی ۵ سانت شد اومدن بردن اتاق زایمان پمپ ضد درد زدن که کلیدش دست خودم بود وقتی درد داشتم میزدم وای چقدر حس خوبی بود همه ی دردهای یه جا محو شد از ساعت ۷ عصر تا تقریبا ۸ و نیم با پمپ درد هیچ دردی احساس نمیکردم خیلیییی خوب بود فقط خوابیدم بعدش که ۱۰ سانت شدم دکتر اومد بالا سرم و پمپ درد رو قطع کردن دیگه دردهای مثل پریودی نداشتم درد هاش شبیه مدفوع کردن بود دکتر آوند و به من گفتن فولی هر موقع احساس مدفوع داشتی زور بزن این مرحله سخت بود چند باری زور زدم نشد که بالاخره پسری به دنیا اومد و اونو گذاشتن رو سینم یه ساعت بمونه ۲۰:۴۵ دقیقه به دنیا اومد همون لحظه احساس تخلیه و راحتی داشتم که بخیه زدن شروع شد خود رابه هم خیلی درد داشت بعد ۲ ساعت هم آوردن بخش
مامان حنانه مامان حنانه ۹ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد
مامان دیاکو💙👶🏻🐥 مامان دیاکو💙👶🏻🐥 روزهای ابتدایی تولد
میخوام از زایمانم بگم براتون🥺
۳۹ هفته و ۵ روز بودم که رفتم سونوگرافی آب دور جنین ۴ شده بود دکترم گفت برو بستری شو صبح بیام زایمان سزارین انجام بدم چونکه دهانه رحمم هیچ پیشرفتی نداشت خلاصه رفتم بستری شدم شب قبلش و معاینه کردن گفتن دهانه رحم پیشرفت نداره ولی گله بچه تو لگن میتونی طبیعی بیاری با امپول زور من از همه بیخبر گفتم باشه از تاریخ ۲۴ ام من شبش درد میکشیدم تا صبح درد داشتم تا اینکه صبح زنگ زدم ماما شخصیم اومد بهم میگفت ورزش انجام بدم و تو سرمو امپول زور ریخت کم کم دردام بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه ساعت ۱۲ ظهر کیسه ابمو پاره کردن یعنی نگم بدش که چقد درد داشتم گریه میکردم جیغ میزدم میگفتم فقط منو ببرین سزارین من دیگه نمیتونم واقعا هم توان نداشتم شب قبلش هم از استرس نخوابیدم که بزرگ‌ترین اشتباه رو کردم از حال میرفتم هر دو سه دقیقه یه دردای شدید میگرفت که فقط جیغ میزدم دست خودم نبود فقط دوست داشتم برم تو وان آب گرم که دردامو کم کنه تا از شب قبلش درد کشیدم تا ۲۵ ام ساعت ۸:۱۵ دقیقه شب بچم به دنیا اومد هیچوقت دیگه دور بچه دار شدن و زایمان نمیرم چونکه بدترین شبم بود ولی گذشت خلاصه برش هم دادن بخیه هم خوردم سرش اذیت شدم حس میکردم قشنگ و الانم جای بخیه هام درد میکنه گاهی شکمم و کمرم درد پریودی میگیره
شیاف استفاده میکنم
اینم تجربه زایمان طبیعی من🥺🥺