۱۲ پاسخ

سکته میکنم مگه میشه ادم خودشو بزنه به خواب تو اون موقعین ضربان قلبت میره بالا نفسات منظم نیستن و اینکه چشمات نمیتونی بزاری روهم تند تند پلک میزنی و اقا دزده میفهمه خودت زدی به اون راه پس همون جیغ داد کنی به صرفه تره لا اقل دلت نمیسوزه🤣🤣🤣

پامیشم جرش میدم کمربند مشکی تکواندو دارم 😎

بلند میشم باهم بگردیم هرچی پیدا کرد نصف نصف

هیچی پامیشم میزنم روشونه دزده میگم داداچ اشتب اومدی. زدی ب کاهدون اینجا پشکلم نی چ برسه ب چیزای گرون قیمت🤌😐😬

من همیییشه از این مدل سوالا میاد تو ذهنم
😂😂

من یبار دزد تو بالکونمون اومد داشت زور میزد درو باز کنه بیاد تواشپزخونه ساعت پنج عصر منو پسرم خواب یهو اومدم تو هال منو دید پرید تو‌ پارکینگ رفت
جلو بالکون بعدش کلا نرده کشیدیم و‌ایرانت زدیم ولی ترس چند ساله تو ذهنمه هنوز خدالعنتش کنه

من گاهی اتفاقا این سوال میاد تو ذهنم
احتمالا ساکت میمونم تا بره

من الان تنهام وحشت انداختی به جونم

میشاشم ب خودم

من الان تنهام چرا باید این تاپیکو ببینم؟

چ سوالی بود 😫شوهرم شبکاره

شوهرمو بیدار میکنم باهم بترسیم

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۱ سالگی
سلام شبتون بخیر خانوما
یه راهنمایی میخواستم ازتون من بچم تو خونه حوصلش سر میره میبرم یکی دو ساعتی خونه بازی بازی کنه دیگ میاییم تا شب سه چهار بار تو خونه بیقراری میکنه چون خانواده خودم تو محله ما بودن دورش شلوغ بود الان عادت نداره تو خونه تنها باشه میبرم کوچه مادر شوهرم میاد میگ بیایید داخل بیرون نباشید فلان میارم بچمو حیاط بازی کنه ب برگ درختا درست میزنه داد میزنه میگ نزار دست بزنه یه کمم پسرم شیطونی زیاد میکنه همش غر میزنه امروز بچم با آب بازی می‌کرد داد زد حیون رو نگاه کن چطوری بازی میکنه بلد نیست بازی کردن یا برمیگرده ب منو شوهرم میگ تربیت شما همینه بلد نیستین تربیت بدین این چند بار رو سکوت کردم ولی نمیتونم دیگ بخدا نمیدونم چی کار کنم از دستش من خانوادم دیگ تو این منطقه نیستن ک برم پیششون چی کار کنم اصلا نمیدونم ب شوهرم میگم ب مادرت بگو درست حرف بزنه با بچم توهین نکنه وگرنه دفعه بعدی دیگ سکوت نمیکنم برگشته میگ مادر بزرگشه ول کن پیره هوف
مامان شیدا مامان شیدا ۱ سالگی
خانما سلام .
وقتتون بخیر ، میگم یه نشخوار گرفتار شدم .خاستم به شما بگم ببینم چی میگن .

ببینید من ب شوهرم اعتماد ندارم احساس میکنم با کسی هست شهرموم شیراز هست ،وای خودمون ساکن اصفهان ، وقتی میایم شیراز شوهرم خیلی کم وقت میزارع برای ما ،هرجا می‌ره تنهایی می‌ره ، وقتی بش زنگ میزنم اکثرا هم خونه ش وپیش مادرش ،
واقعیت نمی‌دونم چکارکنم ، چ رفتاری داشته باشم ، منو میزارع خونه ی بابام واونم می‌ره میگرده تنهایی ،میره خونه ی مادرش ، نمی‌دونم چکارکنم ، وقتی بهش میگم میگه بزار هرکدوممون راحت باشیم تو اونجا بهت خوش میگذره من اونجا ،
امروز یه جعبه قرص تاخیری دیدم‌تو‌ ماشین ، بعد دخترم جای جاش کرد ، فراموش کردم بزارمش سرجاش ،تا ببینم دستش رو میشه یا ن ،




تو ذهنم یا تو رفتارش دنبال یه جا میگردم ک پاش بلرزه و بگا بدمش،

بعد میگم خب خدا نکنه ، اونوقت چکارکنم ولش کنم آرامش زندگی دخترام بهم میخوره ، ذهنم اذیت میشه ،



شما بگین چکار کنم

این رفتارش ک‌وقتی‌میایم ،


رفتار شما در برابر شوهرتون چیه