۷ پاسخ

ای کاش قدر بودنشون رو بدونیم❤️

الهی چه قشنگ🥺😍😍🤌🏻🤌🏻
حق

خدا همه شون و حفظ کنه و سلامت باشن

من خیلی قدر پدر و مادرمو میدونستم و هروقت کمبودی تو زندگی داشتم میگفتم خب ب جای همه این کمبودا خدا پدر و مادر به این خوبی بهم داده ولی خب...
الان ۳ ماه میشه خدا مادر ۵۰ سالمو ازم گرفته نمیدونم به چ گناهی😔💔

آره واقعا همینطوره .من واقعا قدر خانوادمو می‌دونم و دوستشون دارم به غیر از پدرم 😅چون از نظر فیزیکی هم ما بچه هاشو گردن نمیگیره چه برسه به معنوی و مهر و محبت .‌..

کاش مامان بابا منم دوستم داشتن 😔😔

چه قشنگ 🥲❤️

سوال های مرتبط

مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
دلنوشته 💔
مامانا میدونن یکی از بهترین اتفاق های مهم زندگی بهترین روز زندگیشون روز بدنیا اومدن بچشون میشه اونایی که زایمان کردید یادتونه چه قدر اون ۹ ماه شیرین و پراز استرس و چطور با شوق و ذوق پشت سر میزاشتید تا ۹ ماه تموم بشه و تو‌دلیتون رو ببینید اونایی که مثل من بارداریشون پراز استرس نگرانی دلشوره ذوق شوق مخصوصا وقتی پای انتظار بعد چندسال مادرنشدن رو پشت سر میزاری اونایی که هنوز چشم انتظار معجزه خدا هستن منتظر بچه هستن میدونن چه قدر انتظار سخت و وقتی به آرزوت می‌رسی چه قدر شیرین میشه دیگه همه خاطرات بد و سختی هات یادت میره وقتی بارداریت شیرین نگذره همش اذیت بشی مریض بشی حالا هرکسی اذیت میشه هرکسی سختی های خودشو میگذرونه اونایی که اتفاقات عجیب و بدشانسی های زیاد میان سراغتون وقتی همه اینارو به جون می‌خرید تا بعد گذشت ۹ ماه فقط بچتون سالم و سلامت بدنیا بیاد دلخوشیتون میشه همون بچه وقتی بدنیا میاد اینقدر ذوق داری زودتر بزرگ وبزرگ تر بشه اون اوایل بدنیا اومدن بچه هامون یادتونه چه قدر بوی نوزاد عجیب میچسبه یه آرامش خاصی داره وقتی مریض شدم کلا یک ماه مهر ماه کامل از بچم‌ هیچ لذتی نبردم اصلا نفهمیدم کی یه ماه گذشت من هیچی نفهمیدم از نوزادی بچم اینقدر غصه میخورم اینقدر ناراحت میشم گریه میکنم هر موقع دلم بگیره بغض خفم کنه میام اینجا می‌نویسم تا یکم آروم شم 💔
مامان هانا مامان هانا ۱۶ ماهگی
مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۵ ماهگی
تقریبا دو هفته اس دخترم راه افتاده. وقتی به راه رفتنش نگا می کنم خیلی لذت می برم. قند تو دلم آب میشه. هی می گم خدایا شکرت که شیرینی داشتن فرزند رو بهم چشوندی.
هی با ذوق و شوق قدم های زیادی رو می ره بعد تالاپی می افته زمین. ولی دوباره بلند میشه و ادامه می ده. مقصدشم که همیشه جاییه که من هستم.

بعد فکر کردم...
به اینکه می گن عشق مادرانه ما تجلی از عشق خداوند به بنده اش هست. اصلا هروقت می خوان عشق خدا به بنده اش رو مثال بزنن از عشق مادر به فرزندش می گن. از اینکه یه مادر با وجود اذیتای بچه اش هیچ وقت ناراحت نمیشه. صبر می کنه مدارا می کنه منتظر می مونه تا بچه اشتباهشو بذاره کنار. مدارا می کنه با همه سختی ها و تندی ها. چون بچه اشو می شناسه.

خدایا وقتی به فاطمه نگاه کردم دیدم منم توی زندگیم بارها قدم به قدم اومدم سمتت اما باز خوردم زمین.
فاطمه ی من وقتی می خوره زمین دست از تلاش برنمی داره بازم بلند میشه. اما من وقتی خوردم زمین ناشکری کردم قهر کردم؛ وایستادم و حتی یه جاهایی برگشتم به عقب....
اما تو بازم صبر کردی. بازم مثل یه مادر که به بچه اش می گه بیا منتظرم بیا به سمت من... منو دعوت کردی بارها بارها.

خدایا میشه کمکم کنی وقتی زمین خوردم ناامید نشم. میشه کمکم کنی مثل فاطمه که عشق منو حس می کنه و میاد سمتم؛ منم عشقتو بیشتر و بیشتر درک کنم؛ حجاب ها از جلوی چشمم برداشته بشه؛ تاریکی های قلبم با نور وجودت بیشتر و بیشتر بشه تا بتونم قدم های بیشتری به سمتت بردارم.
خدایا میشه کمکم کنی مثل دخترم همیشه مقصدم مشخص باشه. به سمت تو و به سمت کسایی که دوس داری...

ادامه 👇👇👇