خیلی میترسم سر بچه ی دوم شوهرم خیای حرصم میده و اذیتم میکنه با حرفای بی حسابش
از وقتی پسرمو از شیر گرفتم پسرم تا بخوابه خیلی گریه میکنه،شوهر عادتش داده به بغل و بدون بغل نمیخوابه بهش میگم مرد اینقدر اذیتم نکن بزار بچه خواب مستقل رو یاد بگیره و اینقدر تو بغل نخدابونش ،میگه تو اکه خیلی عاقل بودی پسرت ذو به سینه ت وابسته نمیکردی ،بهش میگم ابله کدوم بچه ای به سینه و شیر مادرش وابسته نیست ،میگه فقژ تو رو دیدم این مدلی بچه تربیت میکنی و هیچی بارت نیست ،میخوام بکشمش چقدر حرفاش بوی تعفن میده ،مرتیکه ی نادون و ابله

نمیشه بگم نسبت به حرفاش بی تفاوت باش نمیشه هم بگم بی تفاوت نباش
خداااا بهت صبر بده دختر

این شوهرم حال بهم زن منه دقیقا زبونش نیش ماره زبونش مار بگزه لال شه بلکه راحت بشیم🤕

یعنی خابیده بغلش بگیری بخابی؟ حالا اوایلش اشکال نداره کم کم از سرش میفته
به خرفای شوهرت اهمیت نده بگو شیرش دادم از خود گذشتگی کردم

خدا بهت صبر بده

خب اول باید میزاشتی پسرت از اب و گل دربیاد با این وضع شوهرت بعد برا دومی اقدام میکردی
حالا بجه دنیا بیاد پسرت هم حسادت هم لجاجت به بهونه گیری هاش اضافه میشه شوهرتم که فقط بلده چرت بگه

حس میکنم همین الان از دعوا برگشتی که اینقدر توپت پره 😂منم وقتی با شوهرم دعوام میشه دوس دارم همه جا فحشش بدم

جر و بحث های زن شوهریه دیگه بیخیال باش
بزار خودش بخوابونش سختیشو خودش بکشه

بنظرم چون پسره خیلی بهتره به بغل باباش وابسته بشه تا سینه شما

با ملايمت باهاش حرف بزن چون مردا كه درك ندارن همشون
تو برا ارومي حال خودتم كه شده با ارومي و خوشي باهاش حرف بزن
بگو كه برا خود بچمون بهتره
قطعا بچه رفتاراتون روش اثر ميذاره
واين يچيز كليه كه بچه اي كه شير مادر ميخوره وابستگيش زيادع
من بچه ابجيم وحشتناك وابستشه كه يكذره ازش دور نميشه پسر بيشتره اين وابستگي
بااينكه ٢سالشه يك لحظه ازش دور نميشه

باید 1سالگی بچه رو جدا کنی ..میدونی بیشتر مادر نقش داره تو این پروسه،،کتاب مادر کافی رو بخون خیلی اموزندست

شوهر منم پسرمو عادت داد به بغل الان میره توده سال هنو تو بغل باید بخواب تو خوابم میچسبه بهمون هنو تو اتاق خودش رو تخت نخوابیده بدون من تو اتاقش نمیره وابسته شده خیلی بده نزار اینطور بمونه اون هنو کوچیکه میتونی من بزرگ شده هرکاریشم میکنم دیگه نمیشه