☹️☹️☹️☹️
پناه برخدا
گذشت و فاطمه وارد ماه نهم شد و دردای خفیفی ب سراغش میومد من و مامان زیاد بهش سر میزدیم، دوسه باری هم دکتر رفت ولی وقت زایمان نبود، ماه نهم داشت تموم میشد ی روز من پیشش بودم شوهرشم ی کار دوسه روزه برداشت سرکار بود درد داشت ولی میگفت الان وقتش نیس برا ناهار شوهرش اومد داشتیم ناهار میخوردیم درد فاطمه هم اروم شد، مامان اومد ده دقیقه بعد باز فاطمه دردش گرفت، مامان گفت سعید پاشو بچم ببریم دکتر، سعید عصبی شد و گفت الان خوب بودی مامانت اومد باز دردت گرفت فاطمه از درد گریه کرد و مامان عصبی شد گفت اخه مرتیکه چه میفهمی از درد زایمان سعید پاشد ببرن دکتر هرچی مامان گفت منم میام سعید لج کرد نذاشت ولی مامانی قهر نکرد و مدام سر میزد ب فاطی دوسه روز بعد رفت زایمان کرد ی پسر دسته گل، کلی مهمون میومد و میرفت و ی کار برا سعید تو کرمان پیدا شد
ی مامانی همینجا بچش این علایم داشت
احی جدی میگی
بهمون خبر بده از وضعیت دونه هاش
فقط اون عید ۱۳روزه مهمونا
چ رسمی چ وضعی
طرف بارداره
این چ مدلش بوده
چ تفریحی
پلاس شی خونه یکی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.