مادرا لطف کنین بیاین کمکم یه راه حلی بدین بشدت خسته و داغون وکلافم
پسرم ده روز دیگه چهارسالش تمام میشه بشدت تندخو و عصبیه من کلا رفتوامدمو بخاطر همین قضیه قط کردم الان پنج ماهه نه کسی امده نه جایی رفتم خانواده شوهرم بشدت صدابلندن و پرسرصدان پسرمنم معمولا با هیچ بچه ای سازگارنیس بجز خواهرشوهرم ک چندین باره اومده و میاد بااینکه میبینه من نمیرم خونش بازم میاد بچشم کوچیکه جیق جیقو خودشم بدتر یعنی اینا میان پسرمن روانی میشه منم ازکارای پسرم عصبی میشم منی ک بشدت آرومم حرکاتا و کارای پسرمو میبنم وحشی میشم یعنی یکارایی میکنه ک ادم عاقل ب کل تیمارستانی میشه اصن ی وضع داغونی هس مثلا دیشب اینا اومدن ازهمون دیشب عصبیه تاالان کلافس جیق میزنه اک بهش نه بگم مدام بچه رو دیشب هل میدا وسایلاشو بهش نمیداد ازش میگرف بااینکه مدام بهش تذکرمیدادم بی فایده بود مادرشم میدید یدفعه عصبی شد باپسرم دعواکرد البته حق داشت بچشه بالاخره ولی منم مدام درگیربودم باپسرم ولی بااین حال ک میبینه انقد جو متشنج میشه بااومدنش درتعجبم چرامیاد پسرمم هی میگف مامان چرانمیرن نمیخام بیان خونمون و من ازاول تااخر مدام درحال تذکر دادن واقعا حالم بده کلا روابط عمومیمو ازدست دادم بخاطرپسرم توخونه اذیت میکنه ولی قابل کنترله اما امان ک یکی بیاد یا جایی برم انقد حالمو بدمیکنه ک تا سکته پیش میرم سرهمین موضوعم باشوهرم بشدت اختلاف پیداکردیم و مدام درحال دلخوری و ناراحتیم اون دوس داره همش باخواهربرادراش رفتوامدکنه منم بخاطر شرایط پسرم نه میارم و دلیلشم میگم قبول نمیکنه موندم بخدا سردردام وقتی جایی میرم یاکسی میاد تاچندروز ادامه دارن کسی تو شرایط من هس؟یا بوده؟؟ادامه کامنت میزارم

۹ پاسخ

با قطع رابطه ک نمیشه
ب نظرم رفتو امد کن
وسایل خطرناکو کلا جمع کن
تا جایی هم ک ب کسی اسیب نمیزنه بهش تذکر نده
بزاز با بقیه باشه تا یاد بگیره

بهترین کار این با مشاور مشورت کنی ببینه مشکل کجاست
این قطع ارتباط چیزیو حل نمیکنه بدتر میشه و بهتر نمیکنه

عزیزم ببرش پیش مشاور
نمیتونی که قطع ارتباط کنی با همه

عزیزم با قطع رابطه این قضیه حل نمیشه بلکه بدتر میشه..‌چون بچه تا یه مهمون میاد چون مدتها با کسی در ارتباط نبوده هیجاناتش زیاد میشه نمیتونه خودشو کنترل کنه...اینجوری هم شما عصبی میشی میخوای کنترلش کنی ...و هر دو کلافه میشین....
بنظر من مهد ثبت نامش کن...اونجا شما نیستی و مجبور میشه قوانین مهد رو رعایت کنه و با بچه های هم سن تعامل میکنه و از اونها خیلی چیزها رو یاد میگیره....شما هم یه فرصتی برای تنهایی و آرامش پیدا میکنی....
فقط وقتی مهد ثبت نامش کردی به هیچ وجه از مشکلاتش اونجا حرف نزن...که بهش از اول برچسب نزنن....چون ممکنه رفتار پسر شما اونجا خیلی با رفتارش توی خونه فرق داشته باشه.....

حتما حتما ازمشاور کمک بگیر

خوهرجان به نظرمن اشتباه از خودته عزیزم
یعنی چی قطع رابطه کنی باهمه
سن بچه ها تو یه برهه دچار خودبزرگبینی‌میشن‌و حس قلدری بهشون دس میده شما ازیه پارک یا خانه بازی شروع کن ببرش بزار درکناربچه ها یادبگیره تعامل و عروسک بازی توخونه کن ونقش بهش بده بانقش بهش یادبده
برومیهمانی بزار بازی کنه ولی از دور حواست باشه اگه‌مشکلی هم‌پیش آمد باارامش بروحل وفصل کن که به بچت آسیب نرسه عزیزم
اگه هم‌برات مقدوره درهفته چندروزی بزار مهد

همه پسرا توو این سن اینجوری ان اشتباه میکنه قطع ارتباط میکنی .منم همین مشکلارو‌با پسرم دارم اولش خیلی اذیت میشدم الان خیلی خیلی بهتر شده کم کم تعامل کردنو یاد میگیره توو خونه نگه داری که فرقی نمیکنه تا کی میخوای زندانی شید

وای چقد تومنی خواهر 😢
باورت میشه ۱۰کیلو وزن کم کردم ازبس غصشو میخورم

جالبی اینجاس پسرم بعده چندروز بازمیگه بریم خونه هاشون ولی میرم دوباره همون اش و کاسه حس میکنم روان بچم بهم میریزه نمیدونم اصن پریشونم بهش میگم نمیرم جایی ک این اتفاقا میفته میگه نه و فلان وخواهش ک بریم ولی باز .....کمکم کنین مشکل واقعا چیه پسرمن مشکلی مریضی داره یا واقعا ب قول همه لوس و بی ادبه؟اینم بگم از لحاظ شرایط مالی عاطفی تامینع تامینع

سوال های مرتبط

مامان امیرعلیم😘 مامان امیرعلیم😘 ۵ سالگی
مامان 😘Elsa😘 مامان 😘Elsa😘 ۵ سالگی
یه سوال دیگه هم داشتم💓خوشحال میشم جواب بدید یا نظرتونو بگید



میگم ۳ساله ک میرم دکتر و چند تا دکتر عوض کردم (بچه دوم )
قبلا دکترا میگفتن ک تخمدان هات ضعیفه و فلان ولی همین چند ماه پیش رفتم گفتن سالم سالمی هیچ مشکلی نداری



این فکر ک نکنه بچم فقط همین یکی باشه آزارم میده خیلیییییی نگرانم
هم گاهی خودم دلداری میدم ک درسم تموم شه شاید خدا بهم بچه داد

ولی فک میکنم دارم خودمو فریب میدم
و اینکه تا السا نی نی یکی رو ببینه یا بازار جایی میگه مامان نی نی ما کی بدنیا میاد یا لباس کوچیک ببینه مجبورم می‌کنه بخرم میاد میزاره تو کمدش میگه اینا مال نی نی هستن
ووقتی من تا پریود بشم ناامید تر میشم 😔
میگم شاید به خاطر اینکه برای السا مادری نکردم چون وقتی بدنیا اومد اکثرا پیش مامانم بودو می‌گفت تو نمیتونی وفلان ومیاوردش دانشگاه تا بهش شیر بدم خیلیییی دوران سختی بودو خیلی چیزای دیگه ک همه رو بگم شب میشه😅
الان دوساله ک اینجایم همه محبت ها و کارای ک یک مادر برابچش می‌کنه رو برا السا انجام دادم ک شاید خدا منو ببخشه 🥺😔