ای خدااااا 💘
👈پارسال این موقع ١۴۰٢/١۰/۰٩ یه موجود ۵۵ میلی میتری تو شکمم بود الان ماشالله ۷۰ سانتیه😂
۱۲ هفته و ۲ روزش بود✌
🙈یه جعبه شیرینی خامه ای و یه بطری بزرگ شیرکاکائو یه بطری آب سیب خوردم که آقا لطف کنن بچرخن و تو پوزیشن سونوی انتی قرار بگیرن که بشه مایع پشت گردنش رو تخمین زد 😹
ساعت ١۰ سونوگرافیم شرع شد ساعت ١١:۳۰ تموم شد 🙀
خیلی طول کشید ۳ دفعه رفتم بیرون و پله هارو بالا پایین کردم
تکون نمیخورد فسقلی 👼
به خانم دکتر گفتم جنسیتش چیه؟ گفت اینی ک من میبینم اینهمه تنبله بهش میخوره دختر باشه تنبل خانمه💗💗
ولی گف خیلی خطا داره فراموش کن احتمالمو 😁
ولی ذوق زده ترین بودیم منو همسرم بخاطر تاریخ تولدش
چون ۲۰ تیر پنجمین سالگرد ازدواجمون بود 😅😍
که آقاحسین مرحمت فرمودن و ضایعمون کردن و ۱۰ روز جلوتر قدم رنجه فرمودن 😌 💙



از سونوگرافی انتی راضی نبودم و آنومالی جای دیگه رفتم 👌
اگر کسی خواست اسم و ادرس سونوی آنومالی رو بدم که کارش فوق العاده بود

تصویر
۶ پاسخ

من که سونوهام پنج دقیقه ای تموم میشد همیشه بیدار بود و تکون میخورد مث همین الان😂

سلام ببخشید میشه درخواست بدین ممنون

واااای ارع منم یادش بخیر گاهی دلم تنگ میشه برا بارداریم واقعا دوران شیرینیه 🥹🥰

یادش بخیر بله من این روزها همشه مهمانی دعوت بودم یه روز خونمون نبودم 😂😂😂جاری ناهار درست میکرد زنگ میزد بیا مادرم خواهرم خواهرشوهرم کلان خونه فامیل بچم شیطون بود همش لگدبارم میکرد الانم ماشاءالله شیطون آروم قرار نداره خداحفظش کنه

من پارسال 402/10/10
متوجه شدم ناخواسته باردارم...خیلی ناراحت بودم... شب تا صبح گریه میکردم از دست شوهرم عصبانی بودم.. خاک تو سرم کنن.. یادش میفتم از خودم متنفر میشم.. الان گل پسرم نفس جانم هس

خدا حفظش کنه عزیزم روزهای شیرینیه منم گاهی مرور میکنم قبلا رو

سوال های مرتبط

مامان mr.Arta🤍 مامان mr.Arta🤍 ۸ ماهگی
احساس میکنم این تاریخ باید اینجا یادگاری بمونه
۱۴۰۳/۱۰/۲۷
امروز ارتای من ۶ ماه و ۵ روزشه
و ما امشب برای اولین بار یه حموم جانانه باهم کردیم😁
تا دوماه بعد به دنیا اومدن ارتا که مادرشوهرم حمومش میکرد من و مامانم میترسیدیم
بعد من و مامانم تو اتاق تو وان حمومش کردیم
از ۴ ماه ۴ ماه و نیم دیگه من خودم تنهایی بردمش حموم
حدود ۹ روز بود (میخواستم حموم کنم پریود شدم حالم بد بود) ارتا رو حموم نکرده بودم دیگه واقعا خودم کلافه شده بودم چه برسه بچم
امشب ساعت ۱۲:۳۰ گفتم میخوام حمومش کنم
علی گفت ولش کن بزار فردا شب گفتم نه باید حموم کنم بچه همش عرقه
خلاصه حموم رو گرم کردم ارتا رو بردم حموم
این چندوقت که میبردمش حموم همش جیغ میکشید گریه میکرد
اما امشب😍
اینقدر اروم بود اینقدر اروم بود بردمش زیر شیر اب میخندید😍😍😍
یعنی دلچسب ترین حموم تو این ۶ ماه بود
خیلی خوب بود
علی بیرون میگفت چرا پس گریه نمیکنه گفتم داره میخنده اونم هنگ کرده بود چون با کل اسباب بازی های ارتا جلو در حموم منتظر بود😁😁😁
خلاصه که مامان الهه یه جوری ارتا رو شست که لپاش قرمز شده بود😍😍😍
مثل مامان های خودمون قبلا مارو حموم میبردن چیکارا میکردن من فقط از این کیسه ابی ها بچه رو نکشیدم ۱۰ بار شستمش😁😁😁
خیلی حال داد خیلی اصلا انگار خودم بعد یه سال حموم کردم سبک شدم اصلا😂😂
اینم بگم بچه تخت گرفته خوابیده😁😁😁
از حموم بیرون اومدم خوش اخلاق بود قربونش بشم با باباش همکاری کرد حسابی😍😍😍
مامان عشق مادر مامان عشق مادر ۷ ماهگی
اومدم بعد ۵ ماه تجربه زایمانم رو بنویسم شاید بدرد یکی خورد🥰

تجربه زایمان طبیعی...پارت یک
من زایمان اولم طبیعی بود و بعد زایمان خوب بودم و خداروشکر مشکلی نداشتم ولی فقط چون بعدش شقاق مقعد برام ایجاد شد و دیگه خوب نشد تصمیم داشتم بعدی رو سزارین کنم.همش میترسیدم با زور توی زایمان طبیعی بدتر بشم و از اینی که هستم داغونتر بشم.خلاصه هفته های آخر که به دکتر زنلنم گفتم جریانو صاف تو چشام نگاه کرد و گفت به هیچ وجه تو رو سزارین نمیکنم 😅😅گفت اولی رو طبیعی اوردی اینم راحت میزایی.خلاصه که تو دلمو خالی کرد.ولی با همین روال و اینکه کدوم زایمانو انتخاب کنم روزامو سپری کردم تا نزدیک ۳۴ هفته بود سونوی آخرم رو که رفتم گفت اوووه ماشالله بچه ام درشته🫠🫠اینو که گفت فکر و خیالای من بیشتر شد.با خودم گفتم وزن زیاد و مشکل مقعدم حتما برام اذیت کننده میشه.با اینحال اینبار رفتم پیش جراح داخلی که اون نامه بده دکترم که عمل کنه و طبیعی نیارم.ایشونم همین که مقعد مبارک رو معاینه کرد گفت پاشو خودتو جمع کن این مشکلی ایجاد نمیکنه برات😅🫠