۶ پاسخ

پسر من چهارسالشه. ب من خیلی وابستس . ولی خب کوچیکتر ک بود شوهرم تصادف کرده بود من بیمارستان پیشش بودم پسرم پیش مامان جونش موند گریه کرده ولی آروم شده. الانم جایی برم پیش مادرشوهرم میزارمش میمونه. واسه زایمانمم از الان باهاش صحبت کردم گفتم میرم نینی رو بیارم خونه تو شب پیش مامان جون بمون فرداش بابایی میاد دنبالت میای پیش من. فعلا ک قبول کرده و کلی هم ذوق داره برا نینی . ایشالا ک اذیت نکنه دیگه. 😁

ترس از اینکه دوتا هستن رو منم دارم ولی می‌دونم خدایی که بهمون داده صبرش هم میده .می‌دونم سخته چند وقت اول ولی میگذره .قطعا ما مادرای قوی تری میشیم نگران نباش

پسر منم ۶ سالشه خیلی بهم وابسته هست شبا بغلم میکنه میخابه دوبار بستری شدم خیلی اذیت شد اینبار خداکنه واسه زایمان زیاد طول نکشه

وای منم دخترم ۱۸ ماهشه اینقد نگاش میکنم گریه میکنم میگم اون وقتی که من بیمارستانم چجوری دوریشو تحمل کنم

من که پسرم ۶ سالشه و وابستمه چی بگم خدایا😭😭خودم از الان دارم دق میکنم باباشو خیلی خیلی دوست داره ها ولی تاحالا بدون من نخوابیده .البته از داداشش خیالم راحته اون ۱۲ سالشه.ولی این از وقتی فهمیده که باردارم انگار حسود شده خودشو لوس میکنه بچگونه حرف میزنه .کلی تعغیرر کرده .نمیدونم چیکار کنم.

گلم منم دخترم روز سزارینم تازه میشه سه سالش و وابسته ی منه .من اتاق خصوصی میگیرم .با بیمارستان صحبت کردم قبول کردن دخترم شب پیش من بمونه .روزش رو باباش میبردش شهربازی و گردش تا یاد منو نکنه .

سوال های مرتبط