مامانا پسفردا دیگه می‌خوام برم خونه خودم خیلی استرس دارم تنهایی نتونم ازپسش بربیام یا بچه اذیت بشه من نتونم مراقبت کنم یا نتونم غذا درست کنم ب کارای خونه برسم الآنم از مامانم جدا شدم دلم میخواد بشینم گریه کنم انگار بدونه مامانم پوچم

اولش واست سخته ولی میگذره منم خیلی استرس داشتم پسرم کولیک و رفلاکس داشت بخدااصلا تمیزی خونه واسم مهم نبود فقط ظاهر رو تمیز میکردم و غذاهم همیشه به اندازه چند وعده درست میکردم شبام از8تا4یا5صبح فقط تو خونه باهمسرم میچرخوندمش ولی تموم اینا میگذره

حتما از پسش برمیای عزیزم هیچ کاری نشد نداره خیلی قشنگ از پس همه چی برمیای

خوش بحالت تا الان پیش مامانت بودی
من که از روز اول تنها بودم
مامانم شهرستانه

من بچه ام سه روز بود زردگی گرفت بیما ستان بودم دست تنها توکل بخدا کن اصلا خودش درست میشه هرروز که نمیخوای لباس عوض کنی که یه مای بی بی که میتونی دیگه مامانت میاد پیشت مادرشوهرت میاد ولی استرس نداسته باش لذت ببر من پسرم کولیک داره خودم دست تنهام شوهرم شبا کمکم میکنه اروم اروم لباساش عوض میکنم فقط باید شبا حواست باش بیدار میشه زیاد نزدیکش نخواب برنگردی سمتش یا سینت بیفته روش خلاص لذت ببر

همه همینن عزیزم اوایلش خیلی برای خونه وکارهای خونه سختت نباشه فقط اشپزی وشستن ظرف هاهمین وسعی کن اگربه مادرت نزدیکی ازش کمک بگیری

من هنوزم استرس دارم ولی چکار کنیم خودمون باید قوی باشیم دیگه

بنظرم میموندی
من ک حتی نمیتونم غذا بپزم انقد مشغولم و دست تنها

وای من بعد ۴۰روزگی قراره برم از الان غمم گرفته😭😭

نترس
منم هیمنطوریودم از پسش براومدم

کم کم عادت می‌کنی عزیزم و راحت تر میشه برات
فقط تایم ناهار و شام صبحونه ات تغییر می‌کنه شاید برسی درست کنی اما نتونی بخوری من که اینم وقتی بچه خوابه رو دور تندم😂

بگو مادرت بیاد پیشت