طبق تاپیک قبلیم که واسه دعوت تولد پس خواهر شوهرم بود
شوهرم میگه من سرکارم نمیتونیم بریم چون خارج ازشهر هستن منم بدون شوهرم نمیرم
چون گفت اطلاع بدید اگه نمباین
منم دیروز زنگ زدم گفتم داداشت فرصت نمیکنه که مارو بیاره
اونم خیلی راحت قبول کرد نه اصراری یا مثلن حاضرشید که شوهرم بیاد دنبالتون
تا بچه ها با هم باشن و شادی کنن
هیچی براشون مهم نیست
سنگدلی تا این حد
خودمم خیالم راحت شد
با خیانتی که کردن رفتن من بیشتر راضی میشدن که کارشون عادی بوده و ماهم راضی هستیم
خیلی دلم میخاد نا پایان عمر قطع ارتباط کنم
ولی متاسفانه هم فامیل درجه یک هستن و هم شوهرم بشششششدت بچه ننه س..و این وسط بچه هام هم گناه دارن

بهتر که نرفتید
خداروشکر که شوهرت هم میره سرکار نمیتونه بره

ت هم مهمونی گرفتی یه خبر خیی سرد بی حال بی توجه بهشون بکن ک یعنی سر سری

بهتر که شوهرت نیست تو هم نمیتونی بری.با خیال راحت تو خونه کنار بچه ت خوش باش

سعی کن کم کم رابطتتو کم کنی یدفعه ای قطع نکن با همین رفتار هاشون خودت کم کن وقتی اسرار نمیکنه معلومه نمیخان باشی براش مهم نیستی پس اونام واست مهم نباشن مگ شما ب مهمونی اونا احتیاج دارین و تمام

خا شما رو دعوت کرد شما باید سعی کنی بری خواهر شوهرت چی میگفت وقتی گفتی داداشت نیست گفت باشه هر جور راحتی ولی شمارو دعوت کرد شما خودتون بایست آژانس چیزی می‌گرفتی با بچه هات می‌رفتی

هنوز سنگدل ندیدی خواهر🤣 خانواده شوهر منو ببینی چی میگی که هنوز هنوزه بچمو ندیدن