سوال های مرتبط

مامان حسنا
ایلیا ۲سال مامان حسنا ایلیا ۲سال ۳ سالگی
این چند خط رو مامانای عزیز بخونن...
مامان اولی هایی که نوزاد دارن
مامان هایی که بچه نوپا دارن
مامانایی که بچه لجباز دارن
مامانایی که بچه مریض دارن
مامانایی که علاوه بر بچه خودشون باید بچه مادرشوهرشون رو هم تربیت و بزرگ کنن
مامانای که شرایط روحیشون به هر دلیلی خوب نیست
این روزها از خیلی ها میشنویم و به خیلی ها میگیم که:
«خسته ام»
«حوصله هیچ کاری رو ندارم»
«حالم خوب نیس»

این حس و حال دلایل زیادی داره که در این مجال وقت گفتنش نیست اما بانو بدون
ما حق داریم خسته، خشمگین، مضطرب، بی‌حوصله و داغون باشیم
اما چیزی که مهمه مهربونی با خودته
در شرایط خاص و غیر عادی انتظار عادی بودی از خودت نداشته باش
بخودت حق بده زمان بده
تو این شرایط از خودت انتظار حس خوب بودن نداشته باش که فقط احساس عذاب وجدان و گناهت رو بیشتر می‌کنه
خودسرزنشگری ممنوع⛔
بخودت زمان بده زمان معجزه می‌کنه
بخودت بگو مسبب این شرایط تو نیستی
این شرایط میگذره موندگار نیست
نشخوار ذهنی ممنوع ⛔
خاطرات بدت رو بنویس
بنویس و بنویس و بنویس
بعدم پاره کن، مچاله کن، آتیش بزن و بنداز دور
مامان M&N مامان M&N ۱۷ ماهگی
سلام خانوماااا یه نظر بهم بدید نمی‌دونم چکار کنم .
دوماه میشه پسر سه سالم امیرعلی فوت کرده تا به امروز نتونستم قبول کنم حال روحیه ام اصلا خوب نیس همش فکرم درگیره کلی فکرو خیال همش ناراحت و پریشونم همه چی تو لحظه فوت پسرم انگار متوقف شده نمیگذره خیلی سخته دلم میخواد فقط یه گوشه خونه تنها بشینم از حرف و نظر بقیه زود عصبی میشم گاهی سردرد شدید می گیرم به خونه و دوتا بچه هام نمیتونم خوب رسیدگی کنم کلا تو خودمم .
امیرعلی برام خیلی عزیز بود زود به زود مریض میشد بد غذا بودهمش غصه می خوردم که چه موقع پسرم حالش کاملا خوب میشه تا مریض میشد منم انگار مریض میشدم درد میکشیدم از صبح تا شب درگیر بودم باهاش خیلی بهش وابسته بودم الان جای خالیش از اینکه برا همیشه رفته ناراحتم خیلی دلتنگشم هنوزم هر طرف حسش میکنم .
اول خاله مادرم فوت کرد بعد پسرم سه هفته پیش عمه مادرم .
دیشب پسر عمه مادرم اومد دیدنمون خانمش اومده بهم میگه از این حالت دربیا به این دوتا بچه هات برس بهت نیاز دارن حالا اون رفته بر نمی گرده چرا دیگه داری خودت و اذیت می‌کنی عذاب میدی وگرنه شوهرت ازت خسته میشه بیخیالت میشه رهات می‌کنه .
میگه این طوری پیش بری افسردگی می‌گیری دیگه حالت بدتر میشه زندگیت خراب میشه میگه تا دیر نشده به خودت بیااااا اما من نمیتونم دست خودم نیس دلم حالیش نمیشه حالم داغونه .
از یه بنده خدایی تعریف کرد که بعد زایمان افسردگی گرفت و چه اتفاقاتی بهش افتاد میگه خودت و سرگرم کن بهش فکر نکن تا آروم بشی اگر هم نمیتونی برو دکتر مغز و اعصاب بهت آرامبخش بده که آروم بگیری حالت بهتر بشه که زودتر ازاین حالت در بیای .
با حرفاش بیشتر نگرانم کرد فکرم درگیره نمی‌دونم چکارکنم ؟
درد و غم و غصم کم نبود که این هم بیشترش کرد .