من وارد فاز دوم زایمان شدم؛ در حالیکه روی تخت زایمان تنها بودم، مجبورم کردن به پشت دراز بکشم، پوزیشنی که ازش متنفر بودم و آخرای فاز دوم دردی که اصلا برام قابل تصور نبود... و هیچکدوم از آموزشایی که دیده بودم عملا به کارم نیومد، نه مامایی بود که همراهیم کنه ورزش کنم، تنفس کنم، شرایطو کنترل کنم، هیچی...
این درد با هیچی قابل مقایسه نبود. انگار درد پریودیو میلیونها برابر کنی بدون اینکه بتونی مسکن بگیری... عین یه تیکه گوشت افتاده بودم رو تخت و فقط داد میزدم،همونجا پشیمون شدم و میدونستم که خیلی دیره...
فقط دعا میکردم زایمان خوب پیش نره و فقط از اونجا ببرنم بیرون برم سزارین. اما متاسفانه داشت خوب پیش میرفت!
خلاصه که فاز دومو رد کردم و وارد مرحله ی زور زدن شدم که به نظرم از مرحله ی قبلی درد کمتری داشت و بالاخره بچه بعداز ۴ساعت مراجعه به بیمارستان به دنیا اومد. یعنی از نظر علمی تقریبا زایمان خوبی به حساب میومد.
ادامه در تاپیک بعدی

۲ پاسخ

من دو ساعت تو خونه درد کشیدم دو ساعتم بیمارستانو بچم اومد واقعا با وجود همه درد و سختی و به قول شما هیچی ام اونموقع یادت نمیمونه انجام بدی ولی بازم از زایمانم راضی ام و از سزارین خیلی بهتره

کدوم بیمارستان بودی ؟

سوال های مرتبط

مامان دخترکم✨ مامان دخترکم✨ ۵ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی بعداز دو ماه(اگر خانم بارداری هست که تصمیم گرفته زایمان طبیعی کنه و خوندن تجربیات باعث استرسش میشه لطفا نخونه.❌
اما به نظرم برای کسایی که میخوان اطلاعات بیشتری به دست بیارن و بعد تصمیم بگیرن میتونه مفید باشه..
من اول تصمیم داشتم سزارین بشم اما به خاطر محدودیتای شدیدی که تو شهرمون برای سزارین اختیاری گذاشته بودن، و من بارها پیش پزشکای مختلف رفتم و قبول نکردن سزارین کنم، رفتم به سمت زایمان طبیعی... کلاسای مختلفی شرکت کردم و دوره های مختلفی دیدم برای اینکه اطلاعاتمو بالا ببرم و بدونم تو چه مسیری قراره قدم بردارم.
بعداز اینکه دوره دیدم و فیلمای مصاحبه ی افرادی که زایمان طبیعی داشتنو تو یوتیوب نگاه کردم، مصمم تر شدم که طبیعی زایمان کنم.
از مزایای زایمان طبیعی که خیلی روش مانور میدادن: تماس پوستی بچه با شکم مادر بلافاصله بعداز به دنیا اومدن بچه، نداشتن عمل جراحی سنگین(که یه جراحیه بالاخره)، تلاش خود بچه برای به دنیا اومدن و درنتیجه هشیارتر بودنش هنگام تولد، اینکه بچه خودش تصمیم میگیره کی به دنیا بیاد و ما جاش تصمیم نمی گیریم، زود سرپا شدن بعداز زایمان و توانایی رسیدگی به بچه و در صورت ورزش کردن مرتب قبل و بعداز زایمان تقریبا عوارض زایمان قابل پیشگیریه...
من با توجه به مزایایی که داشت، تصمیم گرفتم دور سزارینو خط بکشم و دیگه پرس و جو نکنم و برای زایمان طبیعی تلاش کنم. ورزشهای آمادگی زایمان، کلاسهای یوگا،تمرین تنفس، خرید توپ یوگا، تلاش برای آمادگی روحی...
ادامه در تاپیک بعدی...
مامان جیگر💙 مامان جیگر💙 ۵ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت3
از اپیدورال پشیمونم کردن ولی واقعا دیگه درد داشت بهم غالب میشد تو چشام پر اشک بود همش، بهم گفتن برو روی توالت فرنگی بشین بدون زور آب گرمم گرفتن رو کمرم، یه ربع اینا طول کشید، بعدش که بلند شدم دوباره حس دفع داشتم خیلی زیاد، بهشون گفتم دوباره معاینه کردن ساعت 1 اینا بود که فول شده بودم ولی کرون نکرده بودم هنوز، اجازه نمیدادن رو تخت زایمان برم و بهم ورزشای ایستاده میدادن و میگفتن موقع دردا و انقباضام زور بزنم، نیم ساعت از ورزش و دردای وحشتناکم گذشت که گفتن بخوابم و دوباره موقع درد زور بزنم که یهو ماما بهم گفت سکه‌ی سرشو دارم میبینم خیلی انگیزه گرفتم دوباره پاشدم ماماهمراهم بهم گفت یکم دیگه ورزش کنیم میبرمت رو تخت زایمان یه 10 دقیقه گذشت دیگه کاملا آماده بودم خوابیدم رو تخت زایمان عزمم و جزم کرده بودم و زورای خوبی توی دردام میزدم جوری که همسرم میگفت رگای پیشونیم زده بود بیرون🤣، خلاصه با چندتا زور خوب تقریبا در عرض یه ربع بچم به دنیا اومد و تمام دردام آروم شد، اونجا همه ازم تعریف میکردن چون من حتی یه فریادم یا جیغم نزدم توی طول زایمانم😂، درکل زایمان خوبی داشتم همه میگفتن ولی به نظر خودم اگر دیروزش انقدر فعالیت نمیکردم و شب میتونستم بخوابم خیلی بهتر میشد چون واقعا ضعف داشتم و بعد از 2/3 ساعت بی‌جون شده بودم، خوبیه ورزش و آمادگی بدن و لگن توی دوران بارداری اینه که فاز فعال یعنی از 5 سانت تا فولی خیلی زود پیشرفت میکنیم و درد کوتاه‌تری تحمل میکنیم، امیدوارم همتون زایمانای عالی داشته باشین اگرم زایمان کردین که خدا برای نگهداری بچه بهتون قوت بده♥️
راستی اگر کسی خواست اینستاگرام تیم زایمانمو بهش معرفی کنم، به درد من که خورد امیدوارم به درد شمام بخوره😘
مامان رونیا مامان رونیا ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت پنجم...
و من بالاخره بعد ۱۲ ساعت درد کشیدن جیگر گوشه امو گرفتم بغلم
۲ نصف شب دردم گرفت و ۲ و نیم ظهر ۳۰ آذرماه زایمان کردم .
بچه رو بردن وزنش کردن ۲ کیلو و ۸۳۰ بود گذاشتنش رو تختش که بالاش بخاری بود
بعد لباساشو خواستن
مادرشوهرم لباساشو داد و پرستارا پوشوندن
(موقع زایمان خیلی جیغ میزدم و گریه میکردم
همسرم خیلی ترسیده بود
وسط زایمان بهم میگفت میخوای بگم ببرنت سزارین؟
یکم فک میکردم ، میگفتم من درد زایمان طبیعی رو تحمل کردم ، دیگه نمیتونم سزارین رو هم تحمل کنم
وقتی بچه به دنیا اومد من دیگه صدام قطع شده بود چون دردی نداشتم دیگه
راحت شده بودم
مادرشوهرم میگفت ، همسرم گریه میکرد که چرا صداش دیگه نمیاد ولی پرستارا خبر داده بودن که زایمان کردم)
بعد اینکه لباسای بچه رو پوشوندن دکتر شروع کرد به بخیه زدن
یه نیم ساعت چهل دیقه طول کشید
بدون بی حسی شروع کرد به دوختن
درد داشت ولی خب به اندازه ی زایمان نبود
دیگه از اون موقع قوی شدم
دست یکی از ماما ها رو گرفته بودم از درد
میگفت تحمل کن
منم میگفتم دردش هر چقدرم باشه ، قابل تحمله ، چون زایمان خیلی سخت تره
مامان ماهلین مامان ماهلین ۴ ماهگی
تجربه زایمان قسمت سوم .
من یکشنبه ۸ صبح با همسرم و مادرم رفتم بیمارستان آرام و نزدیک ساعت ۹ ونیم بستری شدم .صبح ۳ فینگر باز بودم و دردهای داشت منظم‌میشد ولی کماکان خونریزی نداشتم درحد لکه بود .
ساعت حدودا ۱۱ بود که اپیدورال گرفتم و واقعا راضی ام . رسیدگی ماما ها و پزشک و کادر بیمارستان‌عالی بود . همسرم از اول تا بعد زایمان کنارم بود و برای زایمان کمکم می‌کرد. اتاق زایمان من خودم تنها بودم و بیمار دیگه ای نبود از اول که بستری شدم رفتم اتاق زایمان تو بخش پیش بقیه بیمارا و مثل بیمارستان خصوصی پیش بقیه بیمار ها نبودم از اول رفتم اتاق زایمان . اونجا حمام و جکوزی داشت و چون من کات‌اتر بهم وصل بود چون اپیدورال پیوسته میگرفتم نمیتونستم زیر دوش برم یا تو وان بشینم
ولی توپ و پله و صندلی بود که پوزیشن بگیرم .
از ۳ ظهر من دیگه پیشرفت نداشتم بدنم یاری نمی‌کرد دهانه رحم سفتی دارم کیسه آبم رو خودشون پاره کردن .
پزشکم ساعت ۷ اومد بیمارستان و من با وجود اپیدورال فقط انقباضات رو درحد درد پریود حس میکردم و قابل تحمل بود برام . زایمانم یکم طول کشید و چون اضافه وزن داشتم زایمانم یکم سخت بود و همسرم به ۳ تا ماما و دکترم کمک می‌کرد و ۵ نفری به من زور میدادن که زایمان کنم😂😂❤️ در آخر ۷.۸ تا بخیه خوردم و دخترم ساعت 20:50 یکشنبه ۱۱ آذر به دنیا اومد ...ولی خب ۷ روز بستری بود چون دیستوشی بود بخاطر سختی زایمان و تنگی کانال مجبور شدن اینکارو بکنن و .... مسائل مربوط به بستری دخترم تو تاپیک بعدی میگم .
در کل از زایمان تو بیمارستان آرام به شدت راضی بودم با اینکه هزینه ها حتی با بیمه‌تکمیلی اونجا بازم خیلی زیاد شد ولی ارزش داشت و انتخابم بازم بیمارستان آرامِ .🥰🥰❤️
سوالی بود بپرسید عزیزان .
مامان دخترکم✨ مامان دخترکم✨ ۵ ماهگی
و دیگه اینکه میگفتن روشهای بی دردی خودش عوارض داره، مثلا اپیدورال کمردرد میاره و نمیدونم باعث میشه فرایند زایمان کندتر پیش بره و از این حرفا. منم تحت تاثیر قرار گرفتم و گفتم نه نمیخوام و میخوام دردشو تجربه کنم، راستش یه مقدار کنجکاویم بود میخواستم بدونم درد زایمان که میگن چجوریه من میتونم از پسش بربیام یا نه... گفتم نه این درد درد رشده و درد نقصان نیست میرم تو دل ماجرا و اما نتیجه...
از صبح اون روز دل دردای شبیه پریودی داشتم تا شب. شب انقباضاتم شروع شد و چون بهم گفته بودن تا میتونی دیرتر بیا بیمارستان، با تکنیکای تنفس ردشون کردم، دوش گرفتم و دیگه وقتی فاصله ی انقباضات کم شد نصف شب رفتم بیمارستان... پنج سنت باز شده بود و افاسمان هفتاد درصد بود. یعنی عملا فاز اول زایمانو تو خونه گذروندم و خب خیلی سخت نبود...
اما از وقتی رسیدم بیمارستان همه چیز یه جور دیگه شد... ماماهمراه حاضر نشد بیاد چون نصف شب بود و میخواست استراحت کنه! و من تو اتاق زایمان با اینکه بیمارستان خصوصی بود، تنها موندم. چیزی که همیشه تزش نفرت داشتم! گفته بودن اجازه میدن همسرت یا مادرت یا هرکسی دوست داری همرات باشه ولی عملا نذاشتن همسرم بیاد تو، مادرم اومد اونم بعداز چند دقیقه بیرون کردن! میخواستم با موسیقی شرایطو تعدیل کنم، اجازه ی گوشی آوردن بهم ندادن!
واقعا هیچ چیز مطابق برنامم پیش نرفت و واقعیتش دچار استرس شده بودم و برای همین بعداز دو ساعت زایمانم هیچ پیشرفتی نکرد...
که دیگه ماما کیسه آبمو ترکوند و از اونجا همه چیز خیلی سریع و اما خیلی سخت پیش رفت...
ادامه در تاپیک بعدی
مامان فنچ مامان فنچ ۶ ماهگی
تجربه سزارین 3

نهایتا تو هفته 33 از بیمارستان شیراز مرخص شدم با آب دور جنین 7 و برگشتم بندرعباس و رفتم پیش دکتر خودم و گفت دیگه صلاح نیست بچه رو نگه داری و ممکنه آسیب ببینه و برای 34 هفته و یک روز ختم بارداری داد.

تنها شانسی که آورده بودم این بود که بچه بریچ بود و نچرخیده بود و سزارین اجباری بودم.

دکترم واقعا فرشته بود و باهام راه اومد و وقتی فهمید استرس عمل رو دارم گفت ساعت 9 صبح بیا بیمارستان تا 9 و نیم عملت کنم که خیلی تو محیط بیمارستان استرس نگیری ❤️

ازش خواستم سوند رو هم تو اتاق عمل بذارن که قبول کرد،خلاصه اینکه 8 مهر ماه ساعت 9 رفتم بیمارستان و و آزمایش های مورد نیاز رو گرفتن و تا حاضر شدم برم اتاق عمل شد ساعت 10 و 30، وارد اتاق عمل شدم، همه با روی خوش و مهربون منتظرم بودن، دوتا خانوم اومدن برام سوند گذاشتند و خب واقعا این مرحله برای من دردناک بود و بعد دکتر بیهوشی اومد و بهم گفت بشینم تا بی حسم کنه، امپول بی حسی اصلا درد نداشت ،فقط یه حس بد داشت، من بعد بی حسی بشدت بی قرار شدم و همش میگفتم بیهوشم کنید، اما دکترم گفت اول بچه رو ببین بعد میگم داروی خواب آور بهت بزنن، پسرم ساعت 10 و 45 به دنیا اومد و مستقیم بردنش nicu 😢

و منم رفتم ریکاوری، چون بی حس بودم درد نداشتم اما بشدت بی قرار بودم و همش میگفتم یه کار کنید من بخوابم ، درخواست پمپ درد دادم و دکترم هم برام یه مسکن قوی نوشت که بلافاصله بعد تزریقش بی قراریم کم شد و رفتم تو حالت خواب و بیداری،
یبار توی ریکاوری ماساژ رحمی گرفتم که با اینکه هنوز بی حس بودم اما وحشتناک درد داشت و یه جیغ بلند زدم 😶 و بعد هم منتقل شدم به بخش و اونجا هم درد هام رو شیاف و پمپ درد کنترل میکردم.
مامان نینی رزا 💚 مامان نینی رزا 💚 ۲ ماهگی
سلام بچه‌ها چطورین خوبین انقدر سرم شلوغ بود و وقت نداشتم که بعد از چهل روز بالاخره اومدم تجربه زایمانم بگم😁
اولش بگم که اینجا نه جای رمان نویسی هست نه وقتش هست که من پارت ۱ پارت ۲ ‌بنویسم
می‌خوام هر تجربه مفیدی که داشتم و بدردم خورده رو و اونجا به کارم اومده رو بگم و هر چیزی که احساس میکنم تجربه خوبی نبوده و گوشزد کنم
اینکه بیام بگم وارد که شدم ترسیدم وای جیغ کشیدم
مردم از درد و....
همچنین چیزی نداریم 🙂🤌
پس اگه فکر میکنید که اگه تجربه من براتون مفید خواهد بود بخونید
اول اینکه تاکید میکنم بدن هرکس با هرکسی متفاوته
نمیشه گفت چیزی که برای من اتفاق افتاده صرفا همه سزارین ها همینه
پس در حد آگاه شدن گوشه ذهنتون بسپارید خوشگلای من
دوم اینکه بالاخره چه طبیعی و چه سزارین
درد خواهید داشت یعنی زایمان کاملا بدون درد نداریم حالا اون درد بستگی به عوامل مختلف یا کم خواهد بود یا زیاد
اینارو نوشتم که بدونید قرارع چیا بخونید و اگه فکر میکنید براتون مفید خواهد بود بخونید ❤️❤️
تاپیک بعدی تجربم رو می‌نویسم ❤️
مامان نینی رزا 💚 مامان نینی رزا 💚 ۲ ماهگی
سزارین اختیاری خواستم
و تو هفته ۳۹ احتمالا با وزن ۴/۳۰۰ رفتم ک سزارین بشم
همون شب قبل عمل هم درد داشتم.. صبح که رفتیم بیمارستان پاستور بهم ان اس تی وصل کردن و دستگاه داشت درد نشون میداد درحالی که من هیچ دردی نداشتم و معاینم کردن دهانه رحمم یک سانت و نیم باز بود یه رب بعد دهانه رحمم ۲ سانت بود ×(اینارو میگم بدونید که من با ورزش و پیاده روی که داشتم هر یه رب داشت دهانه رحمم باز میشد یعنی قشنگ و سریع میتونستم طبیعی زایمان کنم )×
بعدش آماده شدم و سزارین شدم
موقعی که بچه بدنیا اومد وزن نینی ۳/۶۰۰ بود 😐😐😐😐
پس به هیچ عنواااااان به وزن سونو اعتماد نکنید
یعنی اگه اینجوری نبود و من فشار روانی نمیکشبدم به خاطر وزن الکی بالا
الان راحت طبیعی زایمان کرده بودم
با اینکه میتونستم سریع زایمان طبیعی انجام بدم
ولی از سزارینم پشیمون نیستم
این از این
3_من بیمارستان خصوصی زایمان کردم و به شددددت راضیم هزار بار هم برگردم عقب بازم خصوصی انتخاب میکنم چون اونجا دست بیمار بازه و هرکاری و هرچی بخواد براش انجام میدن کلا رفتار و پرسنل و رسیدگی خوب بود نمیگم همه بیمارستان ها ولی بعضی از دولتی ها واقعا با آدم مثل برده رفتار میکنن و از لحاظ روانی بیمار رو اذیت میکنن جوری که بیمار درد زایمان یادش میرع ولی بازم میگم همه بیمارستان ها اینجور نیستن یه خوبی بیمارستان خصوصی اینه که آتلیه داره میتونید از روند زایمان و .. فیلم برداری کنید و از نینی اتاق عمل کلی عکس و فیلم میگیرن و این هم خیلی خوب بود
4_من پمپ درد گرفتم که تا ۶۰ ۷۰ درصد درد کاهش داد اگه آستانه تحمل درد بالایی دارید نگیرید هم مشکلی ندارع