من وارد فاز دوم زایمان شدم؛ در حالیکه روی تخت زایمان تنها بودم، مجبورم کردن به پشت دراز بکشم، پوزیشنی که ازش متنفر بودم و آخرای فاز دوم دردی که اصلا برام قابل تصور نبود... و هیچکدوم از آموزشایی که دیده بودم عملا به کارم نیومد، نه مامایی بود که همراهیم کنه ورزش کنم، تنفس کنم، شرایطو کنترل کنم، هیچی...
این درد با هیچی قابل مقایسه نبود. انگار درد پریودیو میلیونها برابر کنی بدون اینکه بتونی مسکن بگیری... عین یه تیکه گوشت افتاده بودم رو تخت و فقط داد میزدم،همونجا پشیمون شدم و میدونستم که خیلی دیره...
فقط دعا میکردم زایمان خوب پیش نره و فقط از اونجا ببرنم بیرون برم سزارین. اما متاسفانه داشت خوب پیش میرفت!
خلاصه که فاز دومو رد کردم و وارد مرحله ی زور زدن شدم که به نظرم از مرحله ی قبلی درد کمتری داشت و بالاخره بچه بعداز ۴ساعت مراجعه به بیمارستان به دنیا اومد. یعنی از نظر علمی تقریبا زایمان خوبی به حساب میومد.
ادامه در تاپیک بعدی

۲ پاسخ

من دو ساعت تو خونه درد کشیدم دو ساعتم بیمارستانو بچم اومد واقعا با وجود همه درد و سختی و به قول شما هیچی ام اونموقع یادت نمیمونه انجام بدی ولی بازم از زایمانم راضی ام و از سزارین خیلی بهتره

کدوم بیمارستان بودی ؟

سوال های مرتبط

مامان فاطمه جانم مامان فاطمه جانم ۱۱ ماهگی
ریزش موی بعد از زایمان
#تلوژن_افلوویوم


اکثر خانمها حدود دو سه ماه بعد از زایمان، یک ریزش موی قابل توجهی رو تجربه میکنند
چرا؟

💡توضیح علمی‌ش اینه:

#رشد_مو سه مرحله داره:
✅ در فاز #آناژِن مو رشد میکنه
✅ رشد مو در فاز #کاتاژِن متوقف میشه و همونجور که هست میمونه
✅ و در آخر مو در فاز #تِلوژِن دچار ریزش میشه

در حالت طبیعی حدود ۹۰% موها در فاز آناژن هستن
۱-۲% موها در فاز کاتاژن هستن
و مابقی موها در فاز تلوژن

حالا در بارداری یه اتفاقی میفته:
به علت وجود هورمون استروژن به میزان خیلی بیشتر از معمول، موهای زیادی از فاز آناژن وارد فاز کاتاژن میشن اما همونجا می‌مونن و وارد فاز تلوژن نمیشن!
حتماً اکثر خانمهای باردار - با تغذيه مناسب- این رو تجربه کردن که در بارداری ریزش موهاشون خیلی خیلی کم میشه و موهاشون پرپشت تر میشه!
چرا؟
چون همونجوری که گفتم، «استروژن» موها رو نگه میداره و نمیذاره بریزن

بعد از زایمان هورمون استروژن افت میکنه، و بعد دو سه ماه موهای زیادی که تو فاز آناژن و کاتاژن بودن، یهوووو با هم وارد فاز تلوژن میشن
و تِلوژن افلُوویوم (Telogen effluvium)
یا ریزش موی ناشی از افزایش درصد موهای فاز تلوژن اتفاق میفته
مامان دخترکم✨ مامان دخترکم✨ ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی بعداز دو ماه(اگر خانم بارداری هست که تصمیم گرفته زایمان طبیعی کنه و خوندن تجربیات باعث استرسش میشه لطفا نخونه.❌
اما به نظرم برای کسایی که میخوان اطلاعات بیشتری به دست بیارن و بعد تصمیم بگیرن میتونه مفید باشه..
من اول تصمیم داشتم سزارین بشم اما به خاطر محدودیتای شدیدی که تو شهرمون برای سزارین اختیاری گذاشته بودن، و من بارها پیش پزشکای مختلف رفتم و قبول نکردن سزارین کنم، رفتم به سمت زایمان طبیعی... کلاسای مختلفی شرکت کردم و دوره های مختلفی دیدم برای اینکه اطلاعاتمو بالا ببرم و بدونم تو چه مسیری قراره قدم بردارم.
بعداز اینکه دوره دیدم و فیلمای مصاحبه ی افرادی که زایمان طبیعی داشتنو تو یوتیوب نگاه کردم، مصمم تر شدم که طبیعی زایمان کنم.
از مزایای زایمان طبیعی که خیلی روش مانور میدادن: تماس پوستی بچه با شکم مادر بلافاصله بعداز به دنیا اومدن بچه، نداشتن عمل جراحی سنگین(که یه جراحیه بالاخره)، تلاش خود بچه برای به دنیا اومدن و درنتیجه هشیارتر بودنش هنگام تولد، اینکه بچه خودش تصمیم میگیره کی به دنیا بیاد و ما جاش تصمیم نمی گیریم، زود سرپا شدن بعداز زایمان و توانایی رسیدگی به بچه و در صورت ورزش کردن مرتب قبل و بعداز زایمان تقریبا عوارض زایمان قابل پیشگیریه...
من با توجه به مزایایی که داشت، تصمیم گرفتم دور سزارینو خط بکشم و دیگه پرس و جو نکنم و برای زایمان طبیعی تلاش کنم. ورزشهای آمادگی زایمان، کلاسهای یوگا،تمرین تنفس، خرید توپ یوگا، تلاش برای آمادگی روحی...
ادامه در تاپیک بعدی...
مامان جیگر💙 مامان جیگر💙 ۲ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت3
از اپیدورال پشیمونم کردن ولی واقعا دیگه درد داشت بهم غالب میشد تو چشام پر اشک بود همش، بهم گفتن برو روی توالت فرنگی بشین بدون زور آب گرمم گرفتن رو کمرم، یه ربع اینا طول کشید، بعدش که بلند شدم دوباره حس دفع داشتم خیلی زیاد، بهشون گفتم دوباره معاینه کردن ساعت 1 اینا بود که فول شده بودم ولی کرون نکرده بودم هنوز، اجازه نمیدادن رو تخت زایمان برم و بهم ورزشای ایستاده میدادن و میگفتن موقع دردا و انقباضام زور بزنم، نیم ساعت از ورزش و دردای وحشتناکم گذشت که گفتن بخوابم و دوباره موقع درد زور بزنم که یهو ماما بهم گفت سکه‌ی سرشو دارم میبینم خیلی انگیزه گرفتم دوباره پاشدم ماماهمراهم بهم گفت یکم دیگه ورزش کنیم میبرمت رو تخت زایمان یه 10 دقیقه گذشت دیگه کاملا آماده بودم خوابیدم رو تخت زایمان عزمم و جزم کرده بودم و زورای خوبی توی دردام میزدم جوری که همسرم میگفت رگای پیشونیم زده بود بیرون🤣، خلاصه با چندتا زور خوب تقریبا در عرض یه ربع بچم به دنیا اومد و تمام دردام آروم شد، اونجا همه ازم تعریف میکردن چون من حتی یه فریادم یا جیغم نزدم توی طول زایمانم😂، درکل زایمان خوبی داشتم همه میگفتن ولی به نظر خودم اگر دیروزش انقدر فعالیت نمیکردم و شب میتونستم بخوابم خیلی بهتر میشد چون واقعا ضعف داشتم و بعد از 2/3 ساعت بی‌جون شده بودم، خوبیه ورزش و آمادگی بدن و لگن توی دوران بارداری اینه که فاز فعال یعنی از 5 سانت تا فولی خیلی زود پیشرفت میکنیم و درد کوتاه‌تری تحمل میکنیم، امیدوارم همتون زایمانای عالی داشته باشین اگرم زایمان کردین که خدا برای نگهداری بچه بهتون قوت بده♥️
راستی اگر کسی خواست اینستاگرام تیم زایمانمو بهش معرفی کنم، به درد من که خورد امیدوارم به درد شمام بخوره😘
مامان نور مامان نور ۱۰ ماهگی
#قسمت دوم #تجربه زایمان
دکتر هر کس میومد و مریضش رو صدا میکردن و میبردن اتاق عمل . نوبت من که شد یه ویلچر اوردن یه ملحفه دادن دستم و یه شنل هم انداختن روم و از زایشگاه خارج شدم . رفتم بیرون دیدم همراه هام منتظرمن 😅 دسته جمعی با هم دیگه رفتیم سوار آسانسور شدیم و رفتیم طبقه بالا اتاق عمل ( من روی ویلچر نشسته بودم و خدمه بیمارستان هل میداد ) خلاصه که من وارد اتاق عملی که همیشه توی فیلما میدیدم و ورود همیشه بهش ممنوع بود شدم 😂 اصلا اون داخل یه دنیای دیگه ای بود 😂 شلووووغ و پر از اتاق هایی که هر کس به دلیلی توش عمل میشد 😅 یه نیم ساعتی هم اینجا منتظر نشستم تا اینکه صدام کردن و یه تخت آوردن تا روش دراز بکشم . با همون تخت رفتم توی اتاقی که قرار بود توش عملم کنن . اونجا دو تا از دستام رو به دو طرف باز کردن و به هر کدوم ی چیزایی وصل کردن بعد دکتر بیهوشی اومد و ازم یه سری سوال پرسید مثلا میخواست حواسم رو پرت کنه 😅😏 مثلا خونمون کجاست و چیکار میکنم و اینا 😂 خلاصه که بعدش دکترمم اومد و ازم خواستن که بشینم تا بیحسی رو تزریق کنن . دکترم دستام رو گرفته بود منم دستاش رو محکم گرفته بودم واقعا دیگه استرس داشتم اما شاید باورتون نشه فرو رفتن سوزن رو در حد یه ثانیه حس کردم و تموم . با خودم میگفتم یعنی واقعا زد ؟!؟! همین ؟! پس چرا درد نداشت 😂 یعنی در حدی که از آدم خون میگیرنم درد نداشت خداروشکر با خودم گفتم خب این مرحله هم به خیر گذشت😅
مامان دخترکم✨ مامان دخترکم✨ ۲ ماهگی
و دیگه اینکه میگفتن روشهای بی دردی خودش عوارض داره، مثلا اپیدورال کمردرد میاره و نمیدونم باعث میشه فرایند زایمان کندتر پیش بره و از این حرفا. منم تحت تاثیر قرار گرفتم و گفتم نه نمیخوام و میخوام دردشو تجربه کنم، راستش یه مقدار کنجکاویم بود میخواستم بدونم درد زایمان که میگن چجوریه من میتونم از پسش بربیام یا نه... گفتم نه این درد درد رشده و درد نقصان نیست میرم تو دل ماجرا و اما نتیجه...
از صبح اون روز دل دردای شبیه پریودی داشتم تا شب. شب انقباضاتم شروع شد و چون بهم گفته بودن تا میتونی دیرتر بیا بیمارستان، با تکنیکای تنفس ردشون کردم، دوش گرفتم و دیگه وقتی فاصله ی انقباضات کم شد نصف شب رفتم بیمارستان... پنج سنت باز شده بود و افاسمان هفتاد درصد بود. یعنی عملا فاز اول زایمانو تو خونه گذروندم و خب خیلی سخت نبود...
اما از وقتی رسیدم بیمارستان همه چیز یه جور دیگه شد... ماماهمراه حاضر نشد بیاد چون نصف شب بود و میخواست استراحت کنه! و من تو اتاق زایمان با اینکه بیمارستان خصوصی بود، تنها موندم. چیزی که همیشه تزش نفرت داشتم! گفته بودن اجازه میدن همسرت یا مادرت یا هرکسی دوست داری همرات باشه ولی عملا نذاشتن همسرم بیاد تو، مادرم اومد اونم بعداز چند دقیقه بیرون کردن! میخواستم با موسیقی شرایطو تعدیل کنم، اجازه ی گوشی آوردن بهم ندادن!
واقعا هیچ چیز مطابق برنامم پیش نرفت و واقعیتش دچار استرس شده بودم و برای همین بعداز دو ساعت زایمانم هیچ پیشرفتی نکرد...
که دیگه ماما کیسه آبمو ترکوند و از اونجا همه چیز خیلی سریع و اما خیلی سخت پیش رفت...
ادامه در تاپیک بعدی