سلام بچه‌ها چطورین خوبین انقدر سرم شلوغ بود و وقت نداشتم که بعد از چهل روز بالاخره اومدم تجربه زایمانم بگم😁
اولش بگم که اینجا نه جای رمان نویسی هست نه وقتش هست که من پارت ۱ پارت ۲ ‌بنویسم
می‌خوام هر تجربه مفیدی که داشتم و بدردم خورده رو و اونجا به کارم اومده رو بگم و هر چیزی که احساس میکنم تجربه خوبی نبوده و گوشزد کنم
اینکه بیام بگم وارد که شدم ترسیدم وای جیغ کشیدم
مردم از درد و....
همچنین چیزی نداریم 🙂🤌
پس اگه فکر میکنید که اگه تجربه من براتون مفید خواهد بود بخونید
اول اینکه تاکید میکنم بدن هرکس با هرکسی متفاوته
نمیشه گفت چیزی که برای من اتفاق افتاده صرفا همه سزارین ها همینه
پس در حد آگاه شدن گوشه ذهنتون بسپارید خوشگلای من
دوم اینکه بالاخره چه طبیعی و چه سزارین
درد خواهید داشت یعنی زایمان کاملا بدون درد نداریم حالا اون درد بستگی به عوامل مختلف یا کم خواهد بود یا زیاد
اینارو نوشتم که بدونید قرارع چیا بخونید و اگه فکر میکنید براتون مفید خواهد بود بخونید ❤️❤️
تاپیک بعدی تجربم رو می‌نویسم ❤️

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان نینی رزا 💚 مامان نینی رزا 💚 ۲ ماهگی
خب خب تجربه زایمان سزارین من :
دوستای خوشگلم قبل خوندن این تاپیک برید تاپیک قبلی رو بخونید چون اینا بهم متصلن❤️
1_خب در اول بگم که من ماما آنلاین داشتم
یعنی به گروه خانم آبادی ورزش میکردم کلی اطلاعات کسب کردم
میتونم بگم بهتررررین و فوق العاده ترین دوره آنلاینی بود که خریدم و افسوسم این هست که چرا زودتر باهاشون آشنا نشدم
این دوره منو با کل روند بارداری و زایمان آشنا کرد و فهمیدم اصلا با خودم چند چندم و همین قضیه و با ورزش ها اطلاعات مفید باعث شد بدن من آماده باشه
2_دوم اینکه هممون می‌دونیم ما مادر اولی ها تجربه اولمون هست و خب ترس و استرس داریم
نمیشه گفت خب کلا حذف کرد ولی تا حد امکان به ترس و استرس تون غلبه کنید و به وزنی که سونوگرافی میگه اعتمادی نکنید
که فشار روانی مثل من براتون ایجاد نکنه
این از این
این قسمت رو خلاصه وار بگم که
من با پیاده روی و ورزش های مفیدی که کرده بودم بدنم به شدت آماده شده بود
سونو گرافی که می‌رفتم میگفتن نینیه تپلیه
خواهی داشت وزنش خوب بود
تا اینکه ۳۸ هفته رفتم سونو گفتن بچه ماشاالله ۴/۱۰۰ هستش من به کلی فرو ریختم
چون هفته ای ۲۰۰ گرم بچه اضافه میکنه
گفتم تا ۴۰ هفته میشع ۴/۵۰۰
دیگ خودم رو باختم از لحاظ ذهنی بهم ریختم
گفتم نمیتونم ۴/۵۰۰ زایمان کنم هم درد طبیعی میکشم هم درد سزارین
اینجوری شد که با وزنی که ۳۸ هفته سونو گفته بود ۴/۱۰۰ سزارین اختیاری
#تجربه_زایمان #سزاربن
بقیش تو کامنتا می‌نویسم
مامان امیرعلی جانم🧸 مامان امیرعلی جانم🧸 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت 1
سلام به همگی
خب بالاخره فرصت شد تجربه ی زایمانم رو بزارم
من میخواستم اینکارو انجام ندم اما چند تا دلیل داشتم و مهمترینش این بود که کنار بقیه تاپیک هام ، تجربم هم یادگاری بمونه
و دلیل مهم بعدی اینکه یه سری نکات بگم و بقیه رو اگاه کنم.
خب یک سری از دوستان میدونن که من انتخابم زایمان طبیعی بود و بخاطر قد بلند و لگنم بهم گفتن که میتونی
ترجیحم طبیعی بود دلیلمم این بود که چیزی که خدا برای ما صلاح دیده قطعا بهتره مگه اینکه به هردلیلی خود خدا نخاد که در اون حالت من اصرار نمیکنم و میسپارم به خودش .
بچه ی من از اول تا هفته ی 38 بریچ بود و این احتمال رو میدادم که سز بشم .
روز 38 و یک روز سونو گفت چرخیده ولی دکتر گفت سرش فیکس نشده و دهانه رحمت بسته است .
تا 40 هفته و 3 روز صبر کردم ، پیاده روی ، اسکات ، پله ، کارای خونه ، کلا فعالیت داشتم
بعد 40 هفته و سه روز دکتر بهم گفت بیا بستری شو
دقیقا روز دهم ماه رمضان و 21 اسفند 1403
چون نمیدونستم که طبیعی میشه یا سزارین از شب قبلش چیزی نخوردم ساعت هشت و نیم بعد از چهار بار بالا اوردن اسید معدم از شدت گرسنگی ، با همسر و مادرم رسیدیم بیمارستان
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت سوم
هروقت درد داشتم فقط دست مامانم رو با تموم وجود فشار میدادم احساس میکردم استخون دستش دیگه داره می‌شکنه آنقدر زور میزدم 🥺
ساعت۷ صبح شد و همچنان داشتم دردها رو که بیشتر میشدن تحمل میکردم که خداروشکر شیفت هم ماماها هم دکترم عوض شدن 😮‍💨
موقعی که ماما ها داشتن شیفت عوض میکردم و بالا سرم بودن شنیدم که به هم میگفتن این دختر رو دیروز بستری کردیم حتی یه سانتم باز نبوده و خانم دکتر بهمون گفته من کاری به این ندارم که باز هست یا نه تو شیفت من یعنی همون ساعت ۷روز پنجشنبه باید زایمان کنه😑
خود ماما ها به هم میگفتن اصلا این چیزی که خانم دکتر گفته امکان نداره 😶هیچی دیگه خدارو شکر یعنی هزار بار خدارو شکر که شیفت عوض شد
خلاصه دردهام نزدیک ساعت۸صبح به اندازه زیاد بود که هروقت درد داشتم طوری داد میزدم که انگاری می‌خوام زایمان کنم🥺
هر وقت درد داشتم داد ماما ها رو صدا میکردم میگفتم تورو خدا منو ببرید سزارین وگرنه خودمو از این تخت پرت میکنم پایین یه کاری دست خودم و خودتون میدم 😅🥲تا اینکه ماما اومد از بچه که نوار قلب گرفت گفت ضربان قلب بچه‌ت نرمال نیست 🥺
منم میگفتم خب منتظر چی هستی باید سزارین بشم جونش در خطره
می‌گفت من که نمیتونم بگم بری واسه سزارین باید دکتر بگه
هیچی دیگه دکترم که اومد نوار قلب رو که دید گفت نه طبیعی واسه پاره شدن کیسه آبه 🫤گفت یه نوار دیگه بگیر که مطمئن بشیم
نوار قلب بعدی رو که گرفتن همون جور بود ضربان قلبه نرمال نبود😥
مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ ۳ ماهگی
من امروز که یکماه از زایمانم گذشت
اومدم یکسری تجربه هام رو درباره زایمان طبیعی بهتون بگم
امیدوارم مفید باشه ☺️

اول بگم که من از ۲۰ هفته یوگای بارداری میرفتم و
از ۲۹ هفته ورزش های لگنی رو شروع کردم
سه روز در هفته ورزش میکردم یکساعت
از هفته ۳۶ به بعد هم گل مغربی و آبزن مصرف میکردم
و خاکشیر و دمنوش گل گاو زبان خیلی رقیق
دونه به هم هرروز لعابش رو می‌خوردم

این شد که روز زایمان ماما گفت چقدر دهانه رحمت نرمه
بااینکه هنوز اصلا سر بچه هم نیومده بود پایین ...
از تاثیر ورزش ها هم باید بگم که روز زایمان واقعا کمکم کرد
و الان خداروشکر دچار عوارض تکرر و بی اختیاری ادرار نشدم
البته نمی‌دونم شاید در آینده بشم 😂
اما تا الان راضی ام که اون همه ورزش و پیاده روی میکردم
واقعا بعد زایمان نه کمردرد نه دل درد نداشتم
درد بخیه ها هم تا چند روز یکم اذیت میکرد ولی
غیر قابل تحمل نبود اصلا ....
من اصلا قصدم از این تاپیک این نیست که بگم حتما برید طبیعی
اما اگر مثل من دوست دارید زود مستقل بشید
و کمکی هم ندارید ، زایمان طبیعی واقعا خوبه 😍
درد زایمان طبیعی زیاده اما من معتقدم خدا توانش رو
به مامانا میده 🤌☺️

اگر سوالی داشتید همینجا ازم بپرسید تاجایی که بتونم
راهنمایی میکنم ☺️☺️
مامان سید احسان مامان سید احسان ۱ ماهگی
تجربه سزارین (پارت۲)
صبح مایعات رو شروع کردم با نسکافه. چقد چسبید بعد اون همه ناشتایی😬
بعد هم که گفتن پاشو راه برو. خیلی درد داشت خیلییییی. تا حدود سه روز بعد هم ادامه داشت هر دفعه که پامیشدم. البته هم اتاقی من میخواست راه بره اندازه من درد نداشت بخاطر همین میگم شاید برای هر کسی متفاوت باشه ولی برای من خیلی بد بود. درد بخیه ها هم تا دو هفته خوب شد. الانم یکم گاهی سوزش داره ولی دیگه خوبه.
من بعد از عمل سرمو تکون ندادم و حرف نزدم و بالش هم نذاشتم اصلا سردرد نگرفتم. هر چقدر هم بیشتر راه بری زودتر خوب میشی. یه نفر هم تا ده روز باید کنارتون باشه وگرنه خیلی سخته. بعد ده روز هم بخیه هامو کشیدم که هیچ دردی نداشت و خیلی راحت بود.
در کل بخوام بگم از سزارین راضی بودم و با وجود اینکه بعدش درد داری و سخته بازم خوشحالم ک سزارین شدم چون بالخره زایمانه درد داره دیگه. حس میکنم طبیعی ممکن بود برام سخت تر باشه با توجه به شناختی که از خودم دارم.
امیدوارم مفید بوده باشه اگه سوالی هست خوشحال میشم کمک کنم
مامان نویان کوچولو🤰💛 مامان نویان کوچولو🤰💛 ۱ ماهگی
بالاخره وقت کردم بیام و بنویسم هم بمونه به یادگار هم بشه تجربه برای بقیه❤️
بالاخره گذشت همه روزای سختی که داشتم هرچند که تمام سختی هاش شیرین بود
دوران حاملگی سخت و پر استرسی داشتم اما گذشت و الان که گذشته میتونم بگم از اعماق وجودم دلتنگ اون روزام دلتنگ تمام حرکتاش تو شکمم احساسی ک داشتم
من انقدر میترسیدم و استرس داشتم که فقط خدا میدونه باورم نمیشد یه روز بچم و بغل کنم
خدا بچم و زودتر گذاشت تو بغلم حتما اینطور صلاح دید روزای سختی و بعد زایمانمم گذروندم بچم داخل دستگاه بود و هروز ازمایش و …
من این مدت سختی های قشنگ زیادی کشیدم که بابتشون خداروشکر میکنم خداروشکر که بچم سالم کنارم نفس میکشه
خانوما😍از من به نصحیت به شما
از تک تک ثانیه های حاملگیتون لذت ببرین که بعدا خیلی دلتنگش میشید
اگر هر شرایط سختی دارید بابت خداروشکر کنید و مطمن باشید بالاخره میگذره و حتی ی روزی میرسه که اون شرایط سختم براتون میشه ی خاطره قشنگ روزی که ازش گذشته باشید❤️
از خدا میخام هرکس بارداره بچش سالم و سلامت بغل کنه و هرکس بچه میخاد خدا بهش عید امسال یه بچه بده
عید همگی پیشاپیش مبارک❤️❤️❤️❤️
مامان آرمان مامان آرمان ۱ ماهگی
میخوام از تجربه زایمان سزارین بگم اگر دلشو نداری نخون لطفا
من قرار شد چون بچه نچرخیده سز بشم
بهم نامه بستری دادن برای ۳۸ هفته و دو روز ، من صبح با همسرم به بیمارستان رفتیم لباسام رو عوض کردم دراز کشیدم بهم ان اس تی وصل کردن و سون زدن که خیلی دردناک بود تجربه بدی بود برای من که همین جوریش به زور داشتم میرفتم سز بلاخره ساعت ده و نیم منو بردن اتاق عمل دکتر اومد از کمر منو بی حس کرد من احساس کردم یکم بی حس شدم ولی کامل بی حس نشده بودم دکترای احمق بدون اینکه تست کنن عمل رو شروع کردن و من شروع کردم به داد و بیداد که من میفهمم درد نداشتم ولی همه چیزو میفهمیدم ، انقدر جیغ زدم منو بیهوش کردن وقتی به هوش اومدم ساعت یک و نیم بود پسرمو اوردن روی صورتم ولی خدا ازشون نگذره من هنوزم تعریف میکنم تنم میلرزه، قشنگترین اتفاق فقز دیدن روی ماه پسرم بود، بعد که اومد تو اتاق چند با اومدن شکممو فشار دادن واقعا درد داشت تا ساعت ۸ شب که گفتن پاشو راه برو سخترین کار بود من دخترنو طبیعی به دنیا اورده بودم به نظر من سزارین برای من یه اتفاق وحشتناک شد بدترین و تلخترین اتفاق زندگیم بود امیدوارم برای کسایی که انجام میدن بهترین انتخاب باشه