ساعت ۱۲ شب از شدت خستگی دراز کشیدم بخوابم خستگی  از ۱۸ روز آنفولانزای شاهان شب تا صبح بیدار بودن و صبح برو سرکار حالا این مابین همسرم درگیر شده و خودمم هر روز بیمارستان سرم بماند

بر حسب عادت قبل خواب گهواره رو باز کردم اولین میام مادر امیر علی بود نوشته بود امشب لیلة الرغائب برای مادر عماد دعا کنید🙏
آخه چرا من یادم رفته امشب لیلة الرغائب 😔
این همه مشکل و گرفتاری من تو یه شب گفتن نداره😭
دیشبم مادر عماد بود گشتم مادر عماد رو پیدا کردم تو  کامنتا یکی همدرد مادر عماد دقیق یادم نیست مادر امیر شایان یا نمیدونم واقعا😔

خدایا امشب ببخش عماد و امیر شایان و هزاران مادر دل شکسته ،به مادرشون با اشک تا وقتی خوابم گرفت چون بنظرم خیلی واجب تر از خواسته و دعاهای خودم بود 😭
وای که با اشک مینویسم😭
من به معجزه ایمان دارم خیلی 😭
چون تو زندگی خودم بارها دیدم بنده ی لایقی برای خدا نبودم اما واقعا برام خدایی کرد 😭
میخوام بگم اینا رو که اگه یه گوشه از قلبتون به درد اومد تو اون اشکاتون برای مادرهای که بچه هاشون مریضن دعا کنید بخدا من این چند روز صبح با چشم گریون رفتم سرکار بخاطر شاهان
وای به دل مادر عماد😭😭
معجزه ی زندگی من وجود پر خیر و برکت مادرم بوده خدا رو هزاران هزار شکر برای بودنش❤️

معجزه ی من وقتی بود که برای زایمان اولم شهر خودمون گفت اینجا عمل کنی مطمئن باش ما نمیتونیم نجاتت بدیم همون شب راهی تهران میشیم چندین بیمارستان رفتیم آخر با یه دکتر که نمیدونم الان ایشون کجان انشالله هر جا هستند سلامت باشن (فریده دادخواه) من ساعت ۷ سوند زدن ۱۱ رفتم اتاق عمل قبل از عمل پلاکتم ۱۷ هزار میاد روی این حساب منو بی هوش میکنن که اگر اتفاقی حین عمل برام افتادم خودم به هوش نباشم

تصویر
۷ پاسخ

زمانی که رفتم برای کشیدن بخیه دکترم گفت تو جز معجزات زندگی من بودی فکر نمیکردم بتونم با اون وضعیت زنده بمونی 😔
معجزه ی من زمانی بود که آزمایش پسرم بعد از یک هفته حالا یا اشتباه آزمایشگاهی یا به قول دکترش معجزه از عدد بسیار بسیار بالا به نرمالترین حالت ممکن رسید 😍 عصر همون روز من پسرم و بردم با کالسکه چرخی بزنه یه رسید بهم دادن که دعوتی به جشن امام رضا ته دلم گفتم یا امام رضا به داد دل شکسته ام برس اومدم خونه زنگ زدم آزمایشگاه که جواب رو برام بفرستن وقتی تلفنی بهم گفتن نمیتونستم دیگه حرفی بزنم 😭من اسمش و گذاشتم معجزه😍 نه اشتباه آزمایشگاهی
اون قدر تو زندگیم معجزه دیدم که میخوام  اینو بگم از درگاه اش نا امید نشید خودش کمک میکنه

جقدر دیشب من تلنگر خوردم منی که واقعا از بی حالی خودم و مریضی پسرم کمک اشتهایی اش خسته شده بودم پیش خدای خودم خجالت کشیدم
خدایا منو ببخش اگر گاهی از خستگی زیاد ناشکری میکنم ❤️
این و بدونید هیچ شبی موندنی نیست❤️  فقط باید صبور باشیم❤️
هر چند خودم نیستم اما شما صبور باشین در بهترین زمان خودش به دادمون میرسه❤️
امشب برای عماد شما هم دعا کنید🌱

ماشالله به شما مادر توانمند و امیدوار❤️

اشکم دراومد دختر
خدا یه نگاه ویژه به هممون بکنه

چه قشنگ نوشتی🥺🥺🥺

حمد خوندم واسه شفای همه ی بچه های مریض منم معجزه رو بچشم خودم سر بچه ام که باتشخیص یه دکتر احمق دارو های خیلی قوی بهش داد وانگ بدترین تشنج هارو بهش زد ولی خدارو هزاران بار شکر که تشخیصش اشتباه بود و به موقع به داد بچه ام رسیدیم ودارو هاش رو یه دکتر باوجدان قطع کرد ولی من فقط معجزه خدا این رو میدانستم چون علایمش خیلی وحشتناک بود خدارو هزاران بار شکر🥰

الهی ک همه بچها سالم باشن

حمد خوندم برای سلامتی همممه بچه های پاک و معصوم

سوال های مرتبط

مامان دخمَلَم🧚🏻‍♀️ مامان دخمَلَم🧚🏻‍♀️ ۱ سالگی
دخترمو از شیر گرفتم به روش تدریجی🤱🏻
خداروشکر خیلی خوب بود. بعضیا فکر میکنن با تدریجی بچشون همراهی نمیکنه یا بیشتر اذیت میکنه میخوام بگم دیگه وابسته تر از بچه ی من نبود که تو ۲۴ ساعت هر یک ساعت شیر میخورد. درواقع چه تو تدریجی چه یکهویی هردوش بچه داره از منبع آرامشش گرفته میشه طبیعیه که غصه بخوره یا اذیت کنه در هر دو روش باید باحوصله و صبور باشین؛
مثلا من برای حذف وعده ی خواب ظهرش یک هفته بشدت اذیت شدم سختترین وعده بود برای من و دخترم ؛ ولی ارزشش رو داشت به اینکه بخوام یکدفعه ای در عرض یکی دو روز بچمو کامل از شیر بگیرم و بهش شوک وارد کنم؛ خودمم بشدت سینه درد میشدم حتی اگر ۱۰ ساعت به دخترم شیر نمیدادم برا همین میخواستم حجم شیرم به مرور کم بشه. یک ماه و نیم دخترمو عادت دادم از ۹ صبح تا ۹ شب شیر نخوره (اونم نه یکهویی مثلا هفته ی اول فقط از صبح تا ظهر ندادم بهش و...) دیگه کامل که شیر روز یادش رفت شیر شب رو شروع کردم. هفته ی آخر هم دو شبانه روز شیرش ندادم و باز یک وعده دادم طبق توصیه ی همین پادکست خیلی عالی بود سینه درد نشدم با همون یکبار که سینم تخلیه شد دیگه بعد اون کم شیر شدم. من آدمی بودم که ۲۴ ساعت شیر نمیدادم تب و استفراغ میکردم باید میرفتم دکتر سینه هام خیلی پر و حساس بود. برا همین این روش برا خودم و دخترم خیلی عالی پیش رفت. من تمام این دو ماه رو تنهایی شیرش رو کم کردم بجز دو سه شب آخری که میخواستم دیگه کلا بهش ندم کمک گرفتم فقط.
اینم در آخر بگم‌چون روش تدریجی هست تغییرات احساسی و هورمونی مادر و کودک باشدت خیلی کمتری اتفاق میوفته چون تغییرات به مرور پیش میره از شیر گرفتن روحیتون رو بهم نمیریزه.
"تجربه ی از شیر گرفتن"
مامان هاوُش خان🦁 مامان هاوُش خان🦁 ۱ سالگی
یه خاطره بی ادبی میخوام تعریف کنم که الان یادم اومد ، اگه دوست ندارین نخونینش🤣🔞
.
.
اول یه سوال مامانا 🤣
پسرای شماهم روی خصوصیشون حساسن یا فقط پسر من به این ۵ گرم مینازه قربونش برم🤣🧡 یعنی یه پماد میخوام بزنم جوری یهو سکوت میکنه نگاه میکنه با اخم پمادو ازم میگیره چک میکنه ببینه چیه 🤣‌ نترس مادر من تورو سالم به زنت میرسونم خیالت راحت🤣🤣.
.
اما خاطره ی سوتی وحشتناکم 🤣 من برادر نداشتم با اندام تناسلی پسر بچه ها هیچ آشنایی نداشتم فکرمم نرسیده بود قبل زایمان سرچ‌ کنم یکم تحقیق کنم . تا قبل از یه ماهگی هم دورم شلوغ بود اون اتفاقم افتاد کلا حواسم پرت بود تمرکز نکرده بودم روی اونجاش . آقا یه روز صبح من پوشکشو باز کردم عوضش کنم دیدم چی میبینی ؟؟؟ یه فندوق بلند شده داره سلام میکنه 🤣🤣 من بچه رو همون جا ول کردم زنگ زدم شوهرم با استرس که واااای فلانی مگه بچه هاهم راست میکنن ؟؟؟؟؟ 🤣🤣🤣🤣
شوهرم اونور خط خندهههه .میگه به چیز بد فکر نکن این نشونه سلامتیمونه تو کاریت نباشه پوشکتو عوض کن 🤣🤣🤣🤣
.
وای وقتی یادم میاد انقدر خجالت میکشم از خودم🤣🤣واقعا اوایل به دنیا اومدن اولین بچه مامانا خیلی فاجعن🤣🤣🤣
مامان ماهلین🌙😍 مامان ماهلین🌙😍 ۱ سالگی
امروز رفتم تو گالریوس این عکس رو دیدم 😔
یادمه اولش اینقدر کم بود ک فکر کردم پشه گزیده و ب مرور بزرگ شد
و چقدر ترسی م چقدر این دکتر اون دکتر 😭چقدر گریه چقدر حرف مردم و....
چقدر با حرفاشون عذاب میکشیدم هرجا ک میرفتم اشاره میکردم بچش رو ببین یبار رفتیم تو روضه ماهلین زنه کشیدش از تو کریر اینطرف ب یکی نشون بده ک چشمش رو ببینه چقدر ی نفر میتونه احمق باشه چقدر دلم شکست با حرکتش هرجا میرفتم باید توضیح میدادم خلاصه ک دوساله خوب شدم فقط ی مادر می‌فهمه چ سختی رو تحمل کرده چقدر دکترا نفهم بودن میگفتن برو خوب میشه یادم نمیره اینقدر دیگه بزرگ شده بود ک چرک کرده بود باز نمیشد و من با اون چشمش می‌فهمیدم خوابه یا بیدار
خداااایا شکرت واسه سلامتی ک به بچم دادی و برای من معجزه بود
خلاصه خواستم بگم اگه ی بچه دیدین ی مشکلی داشت هیچ وقت از مادرش نپرسید هیچ وقت اشاره نکنید اون مار می‌فهمه و از تو می‌شکنه 💔
از خدا میخام اگر بچه میده سالم بده دختر پسر فرقی ندارن ❤️
مامان علیرضا مامان علیرضا ۱ سالگی
سلام مامانای گل،اومدم کمی حرف بزنم
وقتی که علیرضا کوچیکتر بود میومدم گهواره از هر ده تا تاپیک هشت تاش این بود که بچه های شما غلت میزنن؟؟مستقل میشینن؟؟وای بچه ی هشت ماهه ی من چهار دست و پا نمیره خیلی نگرانم چون بچه ی دوستم از هفت ماهگی میره،بعد شد راه افتادن،بچه ی دخترخاله م یازده ماهش بود راه افتاد پسر من ۱۴ماهشه فقط با کمک راه میره،الانم شده حرف زدن(حالا این وسط مسط ها همیشه نگرانی راجع به قد و وزن و تعداد دفع هم بوده)
عزیزای من،میدونم نگرانید،میدونم مادرید،میدونم از بس صبح تا شب با بچه تو خونه تنهایید و کلی کار ریخته سرتون و حتی گاهی فرصت دستشویی رفتن پیدا نمیکنید
من همه تون رو درک میکنم چون خودمم شرایطم عین شماست
اما خواهشاً تمومش کنید،به خودتون رحم کنید،اصلا به بچه هاتون رحم کنید
نمی‌خوام قضاوت کنم،یا سرزنش،چون بنظر خودم معنی کلمه ی مادر یعنی نگرانی امااااااااا ما مادرها گاهی با نگرانی های بی جامون که از قضا به بچه ها هم منتقل میشه بلاهای وحشتناکی سر اون طفل معصوم ها درمیاریم
همه ی بچه ها بالاخره غلت میزنن میشینن چهار دست و پا میرن راه میفتن حرف میزنن،اینکه بیاید بپرسید مثلا حدود نرمالش از کی تا کی ایرادی نداره اما اینکه هی روزها رو میشمرید و به خودتون و بچه تون استرس میدید این بد
بله اگه از سن نرمالشون بگذره حق دارید،اما بچه ی ۱۸ماهه چرا حتما باید دو کلمه ای بگه؟؟یا بچه ی هشت ماهه چرا حتما باید بشینه؟؟
مگه مسابقه ست؟؟
یکم به خودتون آسون بگیرید
بچه داری همینطوریش هم پر از چالش هست،اگه هر لحظه ش رو بخواید برا خودتون سخت کنید به خودتون میآید می‌بینید عه؟؟چ زود اما سخت گذشت
احساس کردم اینو باید اینجا بنویسم
منظورم به هیچ شخص خاصی نیست فقط خواستم تلنگری باشه برا همه مون
مامان دیانا کوچولو💖 مامان دیانا کوچولو💖 ۱ سالگی
مامان ویهان مامان ویهان ۱ سالگی
سلام مامانا من به روش تدریجی پسرم از سینه و شیر خشک گرفتم،البته یک وعده شیر خشک شبا یک ساعت قبل از خوابش بهش میدم تا برم پیش دکترش اگر گفت مشکل نداره قطع میکنم حتی ندمم اذیت نمیشه،با روش خانم دکتر ظریفی از شیر گرفتم.
قبلش حرفای یک مشاور دیگه گوش کرده بودم که گفته بود از وعده های که راحت تر قطع کنید، تایم شیر کم کنید منم غروب قطع کردم تا 3 روز ولی بعدش گیج شده بودم.
رفتم تلگرام ویس دکتر ظریفی گوش کردم خیلی قشنگ توضیح دادن، اینقدر که صداش آرامش داره منم استرس نگرفتم، گفته بود 4 تا 4 تا زمان میزارین
اول از 7 صبح تا 1 ظهر، بعد از 4 روز 7 صبح تا 7 غروب، بعد 7 صبح تا 10 شب و بعدش دیگه شیر نمیدین ،باز اگر تا چند شب خواب عمیق گریه کرد میتونین شیر بدین منم همین کار کردم
من تو این مسیر تنها بودم،چون همسرم تا دیروقت سرکار بود، یکسری خوراکی خریدم، من اصلا رو مبل نمیتونستم بشینم همش میامد شیر میخواست، دیگه تصمیم گرفتم قطع کنم، پارک میبردم، تا شیر میخواست اوایل پفیلا چوب شور بيسکوئيت ساده مغزیجات و میوه میدادم چند بارم بستنی ، همش تو تاب بود، خیلی تاب کمکم کرد خیلی، یک شبایی تو تاب میخوابید یا از خونه مادرشوهرم برمیگشتم تو ماشین،دیگه گفتم به اینا عادت نکنه رو زمین کنار هم دراز میکشیدیم یکی از دستاش میزاشت رو لب من، یک دستشم رو لب خودش،مثلا من دارم شیر میخورم، یا صورتش میزاشت رو صورتم میخوابید،خیلی باهاش بازی کردم و میکنم، شاید بازی کردن وقت گذاشتن باعث شد بهونه نگیره فقط صبوری کنید مامانا❤️
#قطع شیر