۸ پاسخ

من ۱۸ماهگی از شیر گرفتم فقط با سینه میخابید ازشیر که گرفتم به زور عادتش دادم بزارمش رو پام و بخوابونم که خوشش نمیومد الان یک هفتس دیگه نمیاد رو پا بخابه بلند میشه فرار می‌کنه منم ولش میکنم تو جا آنقدر ول میخوره تا خودش خابش می‌بره...از من می‌شنوی تو هم عادتش بده خودش بخوابه نه روش دیگه ای.

وای من بابا ننو ب دیوار وصل کردیم
و اصلا نمیتونیم جایی بریم
منم تو ترک شیر هستم
خییییلی بد اخلاق شده
خدا کمک کنه
الان ۴ روزه هنوز ن یادش رفته
ن همکاری میکنه
تازه بدتر غذا هم نمیخوره

پسرمنم با سینه میخوابیده خواب ظهرش یک هفته اول حذف شد که خسته بشه شب بتونه بخوابه سه چهار شب اول خیلی سخت میخوابید
دوهفته از شیر گرفتم خسته باشه میخوابه روزا نباشع هم نه

مسیحا من فقط با سینم می‌خوابید الان ظهر خودش خیلی خسته میشه دراز می‌کشه میخوابه ی وقتایی هم نمی‌خوابه
شبم میاد کنارم براش داستان میخونم لالایی میگم می‌خوابه صبح هم ده بیداره دیگه ولی چند روز اول خیلی گریه میکرد و دیگه از شدت خواب بیهوش میشد

ن بابا اتفاقا خدارووشکر خوابش مستقل شد از شب دوم

وای منم نگرفتم دخترم فقط با شیر می خوابه دوسالش تموم بشه میگیرم انشالله

من از وقتی از شیر گرفتمش میزارمش تو تابش میخابه

سلام پس منم همینجوری نمی‌دونم چطوری از شیربگیرم

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۱ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد