۳ پاسخ

تنشون سلامت باشه به دنیاکه بیاددلت واسه بارداریات تنگ میشه

واقعا سخته ادم با به بچه‌کوچیک‌حامله هم باشه

عزیزم انشاالله که از این نوزاد های آروم باشه که بگی نفهمیدم چجوری نوزادیش گذشت

سوال های مرتبط

مامان پری ماه💜
نیل ماه 🩷 مامان پری ماه💜 نیل ماه 🩷 ۳ ماهگی
سلام دخترا
منم دیروز زایدم
۳۹ هفته بودم
زایمان دوم بودم و طبیعی
زایمان اولم با امپول فشار بود زایمان دومم دردام خودش شروع شد الحمدلله ب امپول اینا نرسید
دو سه روز درد داشتم خورده خورده بود میگرف ول میکرد
شب اخر ی کمپوت اناناس خوردمو ی گل گاوزبون
ساعت ۲ شب دردام منظم شد ۶/۵ رفتم بیمارستان
گفت دوسانتی
دیگه باهمون معاینه ها ک میکردن تند تند باز میشدم
تا اومدن بستری کنن و اینا ۸ رفتم زایشگاه
۱۰/۵ بچه دنیا اومد
کلا بارداریم پیاده روی و ورزش خیلییییییی کردم
این اخریا روزی سه تا نیم ساعت ورزش میکردم
دردای زایمان قابل تحمل بود یک ساعت اخر ک کیسه آبمو پاره کرد دیگه امونمو برید نه سانت شدم ب سرعت کلا از وقتی بردنم اتاق زایمان خابوندنم رو تخت ان اس تی وصل کردن نذاشتن از تخت بیام پایین اولش با تنفس قابل تحمل بود دردا ولی بعد ک کیسه آبو زد دردا زیاد شد دیگه فشار و زور میومد و جیغ میزدم ناخودآگاه
زور میومد تو واژنم میخاس بیاد بیرون میگف زور نزن تا دکترت برسه دکتره ک رسید کلا با اومدن بچه و بخیه و اینا ک زد ی رب بالا سرم بود
بخیه هم سه چهار تا گفت خوردی ۳۳۰۰ وزن بچه
من بلد نبودم زور بدم اگه دو تا زور خوب داده بودم بخیم نمیخوردم اون لحظه انقد فشار زیاد بود و درد داشتم و زور میومد ب واژنم نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم
میگن زایمان دوم راحت تره درست میگن
من زایمان اولم خیلی طولانی بود ۱۸ ساعت درد کشیدم
این یکی دردام تو چند روز بود ولی قابل تحمل بود مث درد پریود سی ثانیه میگرف نامنظم بود
فقط و فقط ورزشایی ک کردمو پیاده روی ها ب دادم رسید حتما با آمادگی کامل برید برا زایمان طبیعی
انشالا ب دردتون بخوره
مامان دخملم🫀 مامان دخملم🫀 ۴ ماهگی
خلاصه من دردام کم کم داشت شروع میشد ولی با نفس عمیق کشیدن از بین میرفت دوباره از پرستار خواستم بیام پاین برا ورزش گفت مبتونی اومدم ورزش کردم نزدیک ۱ ساعتی راه رفتم ک دردام داشت غیرقابل تحمل میشد ک پرستاره گفت باشه اومدن یه امپولو زدن به نخاع پشتم اگ اشتباه نگفته باشم و دردم داشت واقعن امپوله ولی بعد ۲۰ دیقه اصلنننن دیگ درد نداشتم با اینکه شده بودم ۷ سانت گرفتم برا خودم راحت خوابیدم بعد دوساعت بیدار شدم خیلی خوب بود بیدار شدم مرستاره باز اومد گفت بیا ورزش کن دوباره رفتم ورزش کم کم شدم ۸ سانت ولی هیچچچ دردی نداشتم ولی شدن ۸ نیم سانت اثرات امپولم رفت دوباره برا تزیق کردن بازم اروم شدم دیگ بلند نشدم حس خواب الودگی داشتم همراه با دسشوییی فراوان ولی رفتم دسشویی عیچی نبود ب مرستاره گفتم اومد مایعنه کرد گفت ۱۰ سانتی فولی من نمیدونم‌چطور تا این کلمه رو شنیوم دردم شروع شدداولاش جیغ میزدم دکترم‌میگفت فایده ندارهه جیغ نفستو حپس کن از پاین فشار بده هرچند خیلییی درد داشت ولی با ۱۰ زور محکممم سر بچم بیرون اومدن ۵ تا بخیه خوردم درد بخیه هارم اصلن حس نکردم و تمام دیگ امیدارم شماهم زایمانه تونو بسلامتی خوشی بگذرونین شبتون بخیر❤️💋
مامان پناه مامان پناه هفته سی‌ونهم بارداری
سلام خانما تجربه من به عنوان مامان اولی زایمان طبیعی
اینقدری که ترس داشتم و وحشت داشتم از چیزایی که در مورد زایمان طبیعی شنیده بودم از معاینه ها گرفته تا خوده زایمان
چون دیابتی بودم دکتر گفت 37هفته ختم بارداری
رفتم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی و دهانه رحمت خیلی نرمه
من از هفته 37روزی نیم ساعت پیاده روی و روزی دو تا شیاف گل مغربی و ورزش های که خیلی تاثیر داشت و رابطه بدون جلوگیری
رفتم معاینه تحریکی انجام دادم چون تجربه نداشتم اینقدر ازش استرس داشتم و حالم بد بود که چقدر وحشتناک ولی واقعا اینجوری نبود با تنفس میشد تحملش کرد و بستگی داره کی معاینه کنه
یه شب بعد از معاینه تحریکی کیسه ابم پاره شد و ساعت دو شب بستری شدم
با آمپول فشار و ورزش ها و وان آب گرم و ماساژ ها ساعت و نه و نیم صبح دخترم دنیا اومد
سه تا بخیه خوردم
ماما همراه داشتم واقعا واقعا خیلی تاثیر داشت و خیلی خوب بود از صفر تا صد کارا خودش برام انجام داد و همش کنارم بود تا دو ساعت بعد دنیا اومدن بچه
به عنوان مامان اولی که تجربه کردم دردش یکم بد بود ولی از لحاظ روحی من اذیت شدم و درد تو کمرش قابل تحمل بود یکم تو زیر شکم میزد تحملش سخت بود یکم ولی راضی ام و می ارزید
اینم تجربه من