خلاصه من دردام کم کم داشت شروع میشد ولی با نفس عمیق کشیدن از بین میرفت دوباره از پرستار خواستم بیام پاین برا ورزش گفت مبتونی اومدم ورزش کردم نزدیک ۱ ساعتی راه رفتم ک دردام داشت غیرقابل تحمل میشد ک پرستاره گفت باشه اومدن یه امپولو زدن به نخاع پشتم اگ اشتباه نگفته باشم و دردم داشت واقعن امپوله ولی بعد ۲۰ دیقه اصلنننن دیگ درد نداشتم با اینکه شده بودم ۷ سانت گرفتم برا خودم راحت خوابیدم بعد دوساعت بیدار شدم خیلی خوب بود بیدار شدم مرستاره باز اومد گفت بیا ورزش کن دوباره رفتم ورزش کم کم شدم ۸ سانت ولی هیچچچ دردی نداشتم ولی شدن ۸ نیم سانت اثرات امپولم رفت دوباره برا تزیق کردن بازم اروم شدم دیگ بلند نشدم حس خواب الودگی داشتم همراه با دسشوییی فراوان ولی رفتم دسشویی عیچی نبود ب مرستاره گفتم اومد مایعنه کرد گفت ۱۰ سانتی فولی من نمیدونم‌چطور تا این کلمه رو شنیوم دردم شروع شدداولاش جیغ میزدم دکترم‌میگفت فایده ندارهه جیغ نفستو حپس کن از پاین فشار بده هرچند خیلییی درد داشت ولی با ۱۰ زور محکممم سر بچم بیرون اومدن ۵ تا بخیه خوردم درد بخیه هارم اصلن حس نکردم و تمام دیگ امیدارم شماهم زایمانه تونو بسلامتی خوشی بگذرونین شبتون بخیر❤️💋

۱۴ پاسخ

چقدر خوب بود روند زایمانتون.😍

والا منم میخواستم برم کمالی اما انقدری ترسوندن نظرم عوض شد احتمالا برم البرز
میشه بپرسم هزینه طبیعی چقده؟؟

به سلامتی

خدارا شکر یکی از طبیعی راضی بود❤️مبارک باشه عزیزم

این آمپول هزینش چقدره؟

گلم بیمارستان دولتی بودی؟

آخه میگن نمیشه زور زد که

چه آمپولی زدنت

مبارکه عزیزم قدمش پر خیر و برکت باشه

مبارکت باشه عزیزم ،💐🥰

با اپیدورال باز درد حس میشه

چ امپولی بود ک زدی دردت رفت

عزیزم ورزش خواستی یکردی دردت گرفت نی نی چن کیلو بود
ب سلامتی مبارکه

خدارو شکر ک زایمان راحت و بی دردسری داشتی عزیزم
قدم نو رسیده مبارک باشه ❤️🥰

سوال های مرتبط

مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۷ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان پناه مامان پناه ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲😋
بعد رفتن من بلند شدم رفتم سرویس کارامو کردم اومدم بیرون صبحونه آوردن خوردم دیدم مامام اومد آمپول فشار زد ان اس تی گرفت رفت من ورزش کردم پیاده روی به مثانم خیلی فشار میومد زود زود جیشم میگرفت اون سرم رو هم ک با خودم همه جا میبردم یه پا برام شده بود دردسر بعدش مامای همراه گرفته بودم گفته بود ۳ ثانت شدی میام منم چون ۳ ثانت بودم زنگ زدم اومد با اون ورزش کردم هعی وسطا میومدن ان اس تی میگرفتن منم انقباض هام شروع شده بود هروقت انقباض داشتم نفس عمیق میکشیدم ورزش میکردم بهتر میشد اومدن پنیسلین زدن من خوابم میگرفت انقباض هام شروع شدنی ورزش نفس عمیق رفع شدنی میخوابیدم بعد ساعت ۱۲ نیم ۱ بود داشت بیشتر تر میشد من همچنان خوابم میگرفت اومدن معاینه کردن گفتن پنج سانت نیم ۶ ثانتی بعد منم دیگ ورزش اینا کردم رفتم زیر دوش آب گرم دیدم هم به مقعدم هم به سوراخ واژن هم جای جیش خیلی فشار میاد بعد رفتم تو توالت فرنگی زور دادم فکر کردم مدفوع یا ادراره ولی چیزی نبود بعد اومدم بیرون به مامای همراهم گفتم مامامو صدا زد اومد معاینه کرد گفت ۱۰ ثانتی فولی دیگ گفتن جوری ک تو دستشویی فرنگی میشینی بشین زور بده منم ۸ ۷ بار زور زدم گفتن بیا رو تخت رفتم رو تخت اونجا هم ۹ ۱۰ تا زور زدم دیگ نی نیم بدنیا اومد ۹ تا از داخل بخیه خوردم ۶ تا از بیرون و اینکه دخترمو قشنگمو گذاشتن رو سینم کل دردام یادم رفت😍
مامان نفس👧🏻 مامان نفس👧🏻 ۳ ماهگی
خب بگیم از تجربه زایمانم☺️

من ۴۰ هفتم پرشده بود ن درد داشتم ن چیزی دیگ دکترم نامه نوشت ک برو بستری شو
منم اززایمان سزارین خیلی میترسیدم و تصمیم این بود ک تااونجایی ک میتونم طبیعی باشه زایمانم
صب شنبه پاشدیم اومدیم بیمارستان بستری شدم از ساعت ۱۰ صب امپول فشارو زدن دردا میومد ولی خیلی کم بود چون ی سانت بودم
تاشب من همینجوری مونده بودم و هی میومدن میگفتن ی سانتی و پیشرفتی نکردی ولی همشون میگفتن لگنت خیلی خیلی عالیه برا طبیعی و واقعاهم راس میگفتن
شب ساعت یک سرمو ازم جدا کردن گفتن بزا رحمت استراحت کنه دیگ زیاد بمونه خطر داره تا صب ساعت ۵ اومدن سرمو وصل کردن و درجشو بیشتر کردن من دردام خیلی شدیدتر میشد دیگ فک میکردم ک ۴ سانتو رد کردم ولی همون ی سانت بودم و ناامید
ک ساعت ۶ یهو من کیسه ابم پاره شد اومدن گفتن شدی ۳ سانت
من دردام غیرقابل تحمل شده بود و همش گریه میکردم و داد میزدم ک بیارین پمپ درد وصل کنین ولی میگفتن باید ۴ ۵ سانت شی
۵ سانت شدم ک اومدن بردن اتاق زایمان زود پمپ دردووصل کردن و امادم کردن برا زایمان و من بعد از ۵ سانت هر چن دیقه بازترمیشدم و بچه میومد پایین تر و سرش دیده میشد ک دکترم اومد و یه ساعت طول نکشید ک با دو سه تا زور بچه اومد بیرون گذاشتن بغلمو انگار منو از خواب بیدار کردن و هیچی یادم نبود انگار ن انگار ک اون دردارو کشیدم بخیه هامو زدن و تموم شد الانم حالم خوبه و هیچ دردی ندارم ارزششو داشت واقعا

اینم بگم ک اصلا رابطه بدون جلوگیری و ورزش بی تاثیر نیس سعی کنین زیاد رابطه داشته باشین و ورزش کنین تا لگنتون اماده شه من تا ۵ سانت ب زور باز شدم ولی چون رابطه وورزش داشتم بعد ۵ سانت زود شدم ۱۰ سانت و بچه راحت اومد
مامان فندوق مامان فندوق ۹ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان جانا مامان جانا ۲ ماهگی
پارت چهارم
ساعت ۸ دکتر اومد گفت ۴ سانتی رفت ماما گفت کمکت میکنم نترس خودش هم تند تند معاینه تحریکی می‌کرد که باز بشه ولی درد داشت .سرپا nstبه شکمم وصل بود ورزش میکردم سرمم دستم بود ماما گفت الکی میگن ۴ سانتی پنج سانتی امید داشته باش برام توپ آورد با توپم ورزش کردم دیگه سخت بود کم آورده بودم همش حس دستشویی داشتم شدید نمیزاشتن برم دستشویی زیرانداز انداختن وسط اتاق گفتن ورزش کن وهمینجا دستشویی کن ساعت ده بود ماما گفت ۸ سانتی تا ساعت ده ونیم شدم ۱۰ سانت ولی سربچه تو لگن نیومده بود از ده ونیم ماما گفت زور بزن انقد زور زدم تا گفت موسرشو دیدم بعد دکتر رو خبر کرد مرگ رو به چشام دیدم اومدن ولی بازم سرش کامل تو لگن نبود گفتن زور بزن انقد زور زدم ک گلوم درد میکرد توانایی نداشتم لرز میکردم تا اینکه ماما اومد رو شکمم با دست انقد فشارش داد که بچه نیاد عقب انگار رو شکمم بود تا اینکه حس خالی بودن کردم یهو گفتن به دنیا اومد
بقیشو شب میگم مهمون داریم ببخشی
مامان بهار مامان بهار ۱۱ ماهگی
تجربیه زایمانم
صبح دردام گرفته میره دردام قابل تحمل بود عصر حموم کردم بعد غروب شوهرم اومده خواستم برم پیشش یه دفعه دردام زیاد زدن از درد نتونستم بلند شم بعد دردام رفت رفتم پیشه شوهرم نشسته هچ درد ندارم بعد تا شب دیگ درد گرفته هر ۵ دقیقه میگیره میره ولی قابل تحمله گفتم میمونم خونه دردامو میکشم تو خونه تا ساعت ۱۲ دیگ نمیتونم تحمل کنم دردام زیاد شده رفتم معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازه 🥺حالم بد شد گفتم اخه این همه پیاده روی ورزش یک سانت فقط بعد بهم گفتن برو یه چیز بخور بیاد رفتم و با این درد هم پیاده روی میکنم اومدم بیمارستان نوار قلب گذاشتن منم هی جیغ میزنم از دردام بعد بستریم کردن بعد یه دفعه دردام بیشتر شدن دیگ نمیتونم تحمل موهامو میکشم بعد معاینه ام کردن گفتن هنوز یک سانت تا ساعت ۳ دو سانت شدم گریه کردم گفتم از صبح تا الان فقط دو سانت گفتم تا ده سانت میمیرم از این دردا بعد پرستار صدا کردم بهش گفتم به همرام بگو بیاد گفت نمیشه بعد هی داد میزنم شوهرمو صدا میکنم گریه میکنم بهشون گفتم نمیخوام طبیعی زایمانم کنم منو ببرین اتاق عمل گفتن نمیشه تا ساعت ۵ چیزی داره میاد جیغ زدم پرستارا اومدن معاینم کردن گفتم ۱۰ سانت بچه داره میاد بعد گفتن هر وقت بچه ات اومده زور بزن نفس کش گذاشتن گفتن نفس عمیق بکش ولی من نمیتونم درد دارم ولی گفتم من نمیتونم و هی نفس عمیق میشکم دردم میره زور میزنم گفتم دیگ چنتا زور بزن بچه سرش اومده بعد زور شدم بچه اومده امپول زدن بخیه ام زدن وقتی دخترمو دیدم همه دردام یادم رفت 🥹♥️