خلاصه یک‌ماه گذشت و من از آخر با یک سانت رفتم بیمارستان ۲۶ و بستری شدم ولی گفتن ۲ سانت راحت بازه ساعت ۸ رسیدم بیمارستان و بستری شدم بعد سرم زدن برام و امپول فشار و کم کم شروع کردن بعد یک ساعت دردام شروع شد و منظم داشت میشد هی ضربان قلب میگرفتن و بعد ماما اومد و گفت بلند شو ورزش کن توپ آوردن و شروع کردم با توپ و قر کمر یک ساعت بعد شدم ۳ سانت و دوباره ضربان قلب و استراحت تا ساعت ۱ و نیم همین حوری پیش می‌رفت تا رسیدم ب ۴ .۵ سانت که درد شدید گرفت منو میخواستم برم دسشویی دیگه نمیتونستم راه برم دردام خیلی شدید شد یکدفعه اومدن کمک کنن برم واقعا نمیتونستم و ماماها و بقیه میگفتن اپیدورال اگه میخوای ک برات هماهنگ کنیم بزن منم چون یکدفعه پیشرفت کرده بودم حالم خیلی بد شده بود

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
مراقبت‌های پس از زایمان سزارین
مراقبت های بعد از سزارین - نکات مهم تغذیه، دارو و ورزش
بعد از سزارین
بعد از سزارین چه کارهایی باید انجام دهیم | تغذیه مناسب

سوال های مرتبط

مامان بنیامین ❤️‍🔥 مامان بنیامین ❤️‍🔥 ۲ ماهگی
۸/۲/۱۴۰۴ ۴۰ هفته و یک روز بودم رفتم سونوگرافی و نوار قلب جنین گفتن ضربان قلبش پایین اومده باید بری بیمارستان اومدم بیمارستان کم‌کم دردام داشت شروع میشد معاینه کردن ساعت سه یک سانت باز بودم رفتم برای بستری ساعت پنج و رب بستری شدم دوسانت بودم اصلا هیچ دردی نداشتم تا ساعت هشت و نیم سه سانت شدم بهم آمپول فشار زدن از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده رسیدم به پنج سانت دردش جوری بود که کمرم خیلی درد می‌گرفت اصلا نمیتونستم خوابیده باشم ولی مجبور بودم کمرم و می‌گرفتم بالا می‌گفت باید زور بزنی تا شیش سانت بشی بعد اپیدورال میکنیم دیگه واقعا دردش بالا رفته بود و خیلی درد داشتم زیر شکمم و پایین کمرم سمت لگن و ران پاهام فوق‌العاده درد شدیدی داشتم کل بدنم سرد شده بود فقط جیغ میزدم تا اومدن معاینه کردن سریع اپیدورال آوردن زدن برام تا زدن احساس کردم کل بدنم و گرما گرفته از سمت کمرم رفت به سمت شکم و پاهام دیگه دردی احساس نمی‌کردم درد داشتم ولی مثل درد پریود خیلی خیلی کمتر تا نه سانت نه سانت که شدم دوباره دردام رفت به سمت شدید شدن وقتی دردام زیاد شد فول شدم دردم مثل همون پنج سانتم بود اما سی ثانیه بود می‌رفت دو دقیقه بعد میومد یه خانم پرستار اومده بود همراه با ی ماما فشار میدادن شکمم رو که بچه بیاد بیرون وقتی اومد بیرون بچه خیلی راحت شدم اما جفتش مونده بود چندبار فشار دادن بخاطر جفت بعدشم بخیه زدن که من بیحس بودم چیزی احساس نکردم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان فندق💙🤰 مامان فندق💙🤰 روزهای ابتدایی تولد
سلام من اومدم با تجربه زایمان ن یک تجربه بلکه دوتا چون هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین
من 41هفته و سه روز بستری شدم با دهانه رحم یک سانت صبح ساعت هفت صبح بدون هیچ دردری رفتم بیمارستان دیگه دوتا دونه شیاف برام گذاشتن گفتن ک تا دوازده ساعت وقت داری اگه دردت گرفت ک هیچ اما اگه نگرفت سرم فشار میزنی ک من دردم نگرفت و سرم وصل کردن خلاصه با سرم دردام شروع شد دو روز ک بستری بودم با سوزن و آمپول همش نیم سانت باز شدم یک سانت ک بودم نیم سانت هم با سوزن باز شدم
مامان فسقلی مامان فسقلی ۳ ماهگی
دیگه هی میخواستن معاینه کنن که من خیلی اونجا ادیت میشدم و گفتم اگه زایمانم یک ساعت دیگه باشه تقریبا الکی نزنم و اینا که گفتن سر بچه تو لگن نیس و باید حتما پاشی ورزش کنی تا بیاد پایین و من نمیتونستم حتی راه برم و میگفتن شاید ۳ ۴ ساعت دیگه طول بکشه که دیگه دیدم دارم یمیرم و گفتم بیاین بزنین دیگه دردام شدید تر شد و فقط میگفتم چرا نمیاد دکتر که برام بزنه اونا هم میخندیدن میگفتن اول که میگفتی نه و حالا هی میگی کی میاد خلاصه آماده شدم و دکتر مرد اومد و شروع کرد اپیدورال بزنه که من اذیتم شدم یکم درد داشت نمیدونستم هم چجوریه و ادیت شدم هی خودمو سفت میکردم و میگفتم کی تموم میشه بسه یک‌پرستار هم منو از جلو گرفته بود و مواظب بود خلاصه تموم شد و من کم کم دردام هم کم شد و واقعا راحت شدم و می‌ارزید تا اینکه دیدم یک دفعه پرستارا ریختن رو سرم و اکسیژن و فشار و این و اونو چک میکردن که فهمیدم ضربان قلب بچه افت داشته و نگران شدم تا یک ساعتی ماما مواظبم بود ک بعد یک‌ساعت همه چی اوکی و شد منم چون پاهام بی‌حس شده بود گفتن بگیر یکم بخواب تا ساعت ۴ اینا من درگیر بودم و خواب که ساعت ۴ دیگه ماما گفت بلند شو کم کم و شروع کن منم بلند شدم و رو توپ شروع کردم اونجا ۶ سانت بودم اومدن گفتن ماما همراه اگه میخوای بگیری بیاد باهات ورزش کنه و من‌که دیگه درد نداشتم و گفتم خودم‌ورزش میکنم
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان گیسو مامان گیسو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من با تاخیر 🤭

سلام خانما وقتتون بخیر
من ساعت ۷ ونیم صب دوم تیر کیسه آبم پاره شد میدونستم ۶ ساعت زمان دارم تا خودم برسونم بیمارستان و چون دردی هم نداشتم بخاطر همین همه کارای خونمو انجام دادم خودمم ی دوش گرفتم و ساعت ۱۱خودمو رسوندم بیمارستان
هیچ دردی هم نداشتم تا کارای بستری و معاینه انجام بشه ساعت شد ۱
معاینه کردن گفتن دو سانت هستم
از همون تایمی ک بستری شدم حدود ساعت ۱ دردم شروع شد دردام منظم بود تا ساعت ۴ من ۵.۶ سانت شدم و اپیدورال برام تزریق کردن
ک واقعا عالی بود یک ساعت بعد اپیدورال من فورا فول شدم و ۵ و رب زایمان کردم
تکنیک تنفس و اسکات خیلی بهم کمک کرد
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مهرسا ،ماهان💙 مامان مهرسا ،ماهان💙 ۳ ماهگی
تحویل دکتر دادن منو ساعت دو نیم بعد گفتن برم دستشویی رفتم اومدم دراز کشیدم همش استرس دستشویی کردن موقع زایمانم داشتم انژوکت نصب کردن یک سرم زدن برام بعد سرم یک سرم همراه با آمپول فشار زدن البته با دوز کم که کم کم تاثیر بذاره هر نیم ساعت دوزشو بیشتر میکردن دردام مثل دورا پریود شروع شد تا که دیگه زیاد می‌گرفت بلندم کردن که با توپ ورزش کنم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان Yazdan🥹💙 مامان Yazdan🥹💙 ۱ ماهگی
پارت دو😅

بعد از بستری همچنان دردا داشت شدید تر میشد و فاصله هاش کمتر
یعنی من ساعت ۳ بستری شدم ساعت ۳/۳۰ رسیدم به ۳ سانت
و دردا فاصله اش شده بود هر یک دقیقه یکبار
تا ساعت ۵/۳۰ دردا خیلی شدید بود یعنی دردایی که دیگه نمیتونستم تحمل کنم اما با تنفس و دم و بازدم ردشون میکردم (خدایی تنفس جواب میداد بنظرم بجای جیغ و داد زدن تنفس های همیق خیلی کمک کننده است) دیگه ساعت ۵/۳۰ رسیدم به ۶ سانت و ماما همراهمم اومده بود و برام اپیدورال تزریق کردن
واقعا اپیدورال بعد ۶ ۷ دقیقه تاثیر خودشو نشون داد و دردارو تا حد زیادی کم کرده بود فقط احساس فشار داشتم و درد ها قابل تحمل بود

ادامه پارت بعد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
تجربه زایمان یک:
بلاخره بعد از ۶ روز فرصت شد بیام اینجا خب بخوام از تجربه ام بگم براتون اگه برگردم عقب هیچوقت زایمان طبیعی رو انتخاب نمیکردم.
توی ۳۹ هفته و پنج روز بودم سه شنبه ۲۷ فروردین از ساعت ۸:۳۰ دقیقه شب کم کم دردام شروع شد اولش با یک ربع یکبار شروع شد با ماما همراهم صحبت کردم گفت بیا بیمارستان معاینه ات کنم رفتم پیشش ۳ سانت بودم اومدم خونه ورزش و ماساژ و حموم کردم که کم کم دردام شد سه دقیقه یکبار خیلی وحشتناک بود دردا ساعت سه شب رفتم بیمارستان شده بودم چهارسانت با رضایت خودم بستری شدم …..
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان علی و مصطفی و؟ مامان علی و مصطفی و؟ ۱ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت ۵ رفتم پیش ماما همراهم، معاینه کرد و گفت دو سانت و نیم، همه چی عالی، بچه پایین. تحریک کرد رسیدم به ۳ سانت و گفت برو خونه کارهاتو بکن و ساعت ۷ و ۸ برو بیمارستان تا بیام.
ساعت ۹ دیگه بستری شده بودم با سه سانت و نیم.
سرم و معاینه و امپول و اینارو انجام دادن، ماما همراهمم اومد.
ورزش ها رو شروع کردیم و خیلی سریع یلنی ساعت ۱۰ رسیدم به ۶ سانت. بعد نزدیکای ۱۱ کیسه آب رو پاره کردن که دیدن بچه مدفوع کرده.
خلاصه همه ترسیدن و دستگاه وصل کردن و همه چی رو آماده کردن که اگر بچه ضربان قلبش افت کرد، برم سزارین. سوند هم وصل کردن. اکسیژن بهم دادن.
دیدن دراز کشیده دردهام کمتره، بلندم کردن و ورزش ها دوباره شروع شد.
تا ساعت ۱۲ و نیم که دیگه بعد از کلی زور زدن، دخترم به دنیا اومد.
اگر خدا کمک نمیکرد و ماما همراهم نبود ، باید سزارین میشدم.
خدا واقعا رحم کرد بهمون
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(۱):من روز سه شنبه رابطه داشتم و روز پنجشنبه نوبت زده بودم واسه سزارین کردن‌ چون من خیلی بدنم کم تحمل و ضعیفه جوری که وقتی رفتم‌زایمان کنم‌همه فکرمیکردن یه بچه خیلی‌ ریز قرار بیاد چون خیلی ضعیفم من به هرحال روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح از خواب بیدارشم و بالا اوردم در حین استفراغ کردن دیدم به اندازه یک لیوان آب زرد وقهوه ای رنگ اومد‌ازم فهمیدم کیسه آبم هست و چون رنگش سفید نبود گفتم بچه مدفوع کرده و ترسیدم سریع رفتم نزدیک ترین بیمارستان که دولتی بود و سزارین نمیکردن‌‌و هرچی زنگ‌زدم چون صبح بود گوشی جواب نداد دکترم تقریبا تا رفتم‌ بیمارستان‌کارای بستری رو کردن شد ساعت ۸ صبح معاینه ام کردن و من هیچ دردی نداشتم و یک سانت بودم بعد از معاینه دردام یه کم شروع شد رفتم رو تخت که خوابیدم و نوار قلب میگرفتن دوباره معاینه کردن تقریبا ساعت ۹نیم و هنوز هم یک سانت بودم و بعد دومین معاینه دردام‌ زیاد‌شد میگفتن نفس عمیق بکش دردات کم‌میشه هرچی‌نفس‌عمیق‌میکشیدم انگار نه انگار خلاصه مامانم التماسشون می‌کرد تااینکه بهش گفته بودن براش بی دردی میزنیم و خوب میشه ... بعد از ۴ ساعت درد کشیدن شد ساعت ۱۲ ظهر دوباره معاینه کردن یک سانت بودم و پیشرفتی نداشتم ولی به شدت درد داشتم جوری که خودمو به در و دیوار میزدم منی که خجالتی هستم و صبورم ولی واقعا نمیشد صبوری کرد ساعت ۱۲ که اپیدورال زدن من واقعا آروم آروم شدم بدون هیچ دردی تا ساعت ۲ بعد ۲ دقیقه که از ساعت ۲ گذشت دردا با فشار شدید تری برگشت و دهانه رحم شده بود ۳ سانت خیلی درد داشتم خیلییییییی تااینکه پرستارا دیدن واقعا خیلی حالم بده دوباره شارژ کردن اپیدورال رو ولی اصلا روم جواب نداد و خیلی شدید درد داشتم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان الین و آوین مامان الین و آوین ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۲



رفتم خونه لباسامو برداشتم به مامانم خبر دادم رفتم ساعت ده سمت بیمارستان رسیدم بیمارستان باز دردام کلا قطع شدن انگار نه انگار خلاصه سه نفر بودیم هرسه تا دردامون مثل هم بودن ماما اومد گفت امشب استراحت کنید فردا اگه درداتون زیاد نشد امپول فشار میزنیم صبح ساعت ۶ دکترم اومدگفت هنوز زایمان نکردی گفتم اصلا درد ندارم گفت باشه الان برات امپول فشار میزنن دردات شروع میشه استرس نداشته باش خودم امروز کلا بیمارستانم دکتر رفت اتاق عمل منم یک ساعت گذشت دردام شروع شد اون دونفر شدن ۶ سانت من هنوز همون ۴ سانت بودم اونا شدن ۸ سانت من همون ۴ سانت بودم دکتر اومد کیسه ابمو پاره کرد دردام غیر قابل تحمل شد باز من اون سانت مونده بودم شد ساعت ۱۱ ظهر دکترم گفت اماده اش کنید ببرین اتاق عمل ماما گف نه خانم دکتر حیف اینقدر درد کشیده یه ساعت دیگ بهش فرصت بده منم دیک داشتم جووووثن میدادم از درد و اصلا پیشرفتی نداشت خلاصه ...
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان رایان😌 مامان رایان😌 ۲ ماهگی
اومدم تجربه ی سومین زایمان طبیعی که داشتم رو بهتون بگم ی کوچولو سخت تر از دوتای قبلی بود اینم دکتر گفت بخاطر فاصله ی زیاد بینشونه بدنت جمع شده قشنگ .اول که تا میتونید ورزش کنین مخصوصا اسکات من ساعت ۷ صبح بدون هیچ دردی کیسه آبم پاره شد چون تجربهدی اینو نداشتم خیلی ترسیدم سریع رفتم بیمارستان معینه شدم ۲ سانت بودم ۸ونیم دیگه بستری شدم ساعت ۱۲ ۵ سانت شدم که دکتره گفت پاشو اسکات بزن دردت گرفتم همونجوری بزن واینستا دیگه منم شروع کردم به اسکات زدن بعد نیم ساعت دردام شدید شد درخواست بی حسی اپیدورال کردم اومدن زدن بهم دردام رفت سریع ولی دیگه نتونستم زور بزنم نه درد داشت نه چیزی اصلا نفهمیدم فقط جلوی زورمو گرفت اومدن معاینه کردن گفت فول شدی زور بزن من نمی تونستم میزدم ولی فایده نداشت
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نورا سادات🩷 مامان نورا سادات🩷 ۳ ماهگی
یکم گذشت و صبح شد کم کم پرسنل اومدن و شیفت ماما ها عوض شد یکم سر و صدا زیاد شد سرم گرم شد
تو این مدت شب تا صبح کلا وصل بودم به ان اس تی و دستگاه اکسیژن کلا فقط برا دستشویی بلند میشدم از جام
تا ساعت 9 صبح رسیده بودم به چهار سانت که برام اپیدورال انجام دادن تا دو ساعت هیچ حسی نداشت پاها و کمرم خیلی سر شده بود
بعد از اپیدورال دوز آمپول فشار رو برام بردن بالا دردام داشت بیشتر می‌شد ولی با تنفس عمیق و فوت اوکی می‌شد هر سه دقیقه یکبار
تا ساعت دوازده ظهر قابل تحمل بود دردام ولی ساعت دوازده تا یک و نیم نمیتونستم تحمل کنم صدام در اومده بود دیگه
هر دوساعت یکبار اپیدورال رو شارژ میکردن که دردام کم بشه
دوز آخرشو خودم گفتم نزنن که روند زایمانم سریع تر تموم بشه دیگه واقعا بریده بودم
ده سانت که شدم زنگ زدن دکترم بیاد برا زایمان بالای سرم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دیانا مامان دیانا ۱ ماهگی
ساعت ۱۲ و ۱۰ دقیقه رفتم داخل، بهم سرم و امپول فشار زدن با سرعت خیلی کمی انقباض های متوسطی اومد سراغم، همسرمم اومد داخل ک کمکم میکرد راحت رو توپ تمرین میکردم، کم کم دردام بیشتر شد ک برام قابل تحمل دیگه نبود اینجا ب ۶ سانت رسیده بودم، کل اموزش ها و تنفس هام یادم رفته بود دیگه، ب مامام گفتم دردا برام غیرقابل تحمله گفت تمرین کنی ب ۷ سانت برسی کیسه ابتو پاره میکنم و امپول زایمانو میزنم سریعتر پیشرفت کنی، ساعت ۳ ب ۷ سانت رسیدم و کیسه ابمو پاره کرد، امپولمم به سرم اضافه کرد و دردا دیگه راه نفسمو بسته بود، گفت تا تو پلانژ رو تمرین کنی ک بچه قشنگ سرش تو کانال بیاد منم برات جکوزی رو پر آب میکنم ک ۷ سانت ب بعد رو تو وان آب گرم بگذرونی، منم بااون درد شروع کردم ب پلانژ زدن
مامان رمضون مامان رمضون ۴ ماهگی
سی اسفند ساعت ۴ عصر کیسه آبم پاره شد و به بیمارستان مراجعه کردیم،بعد از معاینه متوجه شدم که فقط یک سانتی متر باز شده دهانه رحمم و بعد از پر کردن فرم ها بستری شدم،ساعت ۷ امپول فشار و شروع کردن و همزمان ضربان قلب جنین رو هم میگرفتن.کم کم دردهام شروع شدن به من گفته بودن که زایمان بدون درد هم داره بیمارستان و از وقتی که دهانه ۴ سانت باز میشه قابل استفاده ست،من دردهام درحال بیشتر شدن بود و همزمان با سختی زیاد از دوش آبگرم و توپ هم استفاده میکردم تا بلکه یکم کم بشن.
مشاهده ۴ پاسخ دیگر