اومدم با یه سمممم جدبد ... دیشب مادر شوهرم اومد بالا ، هانا در حال بازی بود و میخوابید رو زمین یا مثلا می پریدو... هانا خیلی تحویلش نگرفت و نرفت پیشش... اینم یه کم بعد بلند شد رفت... حالا الان اومد یهو به شوهرم گفت من دیگه با این بچه کار ندارم اگه بدونی دیشب چکار کرده؟! میگیم خب چکار کرده؟! میگرفته میخوابیده و فرت فرت می,گ،وز،ی،د،ه... 😳😳یعنی من چشام چهارتا شد از این دروغ اخه اصلا این بچه همچین کاری نکرد هر چند اگه انجامم میداد خب بچه بوده چه توقعی ازش داره... هیچی دیگه نه این بچه از الان به من احترام نمیزاره و بی احترامی میکنه 😳😅اخه بگو یه فندق بچه احترام چه سرش میشه ... بعدشم لباسی که مامانم برای هانا خریده بود رو‌ برداشته و بچه رو سر لج میندازه که من اینو دیگه بهت نمیدم.. به نظرم این زن مورد داره کلا

خدالعنت کنه هرچی مادرشوهره فقط دنبال بهونه هست

احتمالا خودش یواش یواش م ی گو زیده،میخاد رد گم کنه که اگه هم بویی اومده بگه کار دختر خودت بوده 😅
به دل نگیر

همشون مثل هم‌ حال بهم زن‌

من قبلا بازیکم‌ میتونستم باهاش ارتباط‌ بگیرم ولی الان وقتی میبینمش یجوری میشم نمیدونم چرا خونشون‌ که فقط‌ وفقط بخاطر همسرم میرم که ناراحت نشه خونمون‌ هم میاد اصلا حالم بدمیشه حداقل میگم‌میاد‌هم‌ شب پاشه بره‌ خونش چی میخواداخه‌

یکیشون الان اینحاست رواعصاب من 🤢🤢

روا نین بخدا

بگو نریده دهنت که

واقعا مورد داره ادم سالم با بچه این کارا رو نمیکنه

یسریا تو سن کم بچگی نکردن تو پیری عقده های بچگیشونو خالی میکنن... از یه بچه دو سه ساله توقع دارن براشون کمبودهاشونو جبران کنه

واقعا عقده ای پر از کمبود

🤣🤣🤣🤣🤣

مث مادر شوهرم من...هروقت پسرم سمتش نمیرف یا میخواس بغلش کنه نمیزاش میگف ها چیه نکنه مامانت(منو میگف)دعا بخوردت داده ک سمت من نیای