۱۴ پاسخ

خداروشکر راحت شدی مبارکت باشه. ولی من اول بسم الله دوم سزارین خلاص✋😂

آخی
مبارکه
منم دو تا زایمان داشتم و همین جوری بود ولی دومی سریعتر از اولی پیشرفت
همه دردم بخیه‌های بعدش و خوب شدنشه

تجربه ات رو خوندم عزیزم و گریم گرفت از صبر و تحمل یک مادر برای فرزندش... دعا کن برام تا منم بتونم مثل تو همه چیز رو تحمل کنم عزیزم ❤️💞 تبریک میگم بهت

چن دقیقه گذاشتنش رو سینت اخه میخوام اذان اقامه بخونم در گوشش

دقیقا ارامش بعداز زایمان خیلی خوبه

وای من اینجاش که رسیدم چقدر گریه کردم😍
من خودم چون سنم پایین دکتر میگه طبیعی افتادگی رحم می یاره برات و افتادگی و پارگی بعضی وقتا تجربه زایمان که میخونم دلم میخواد طبیعی باشم ولی مثل سگ میترسم

چن هفته بودی ؟؟ پیاده روی هم داشتی؟؟

مبارکه عزیزم😍
سایتون همیشه بالا سر کوچولو❤️
وای خدای من طبیعی هم سخته سزارینم سخته🥲🥲ولی به نظرم طبیعی سخت ترینه🥺

اوخی مبارکه

ایول مبارک باشه مامان قوی

در حالی که🙄

چ دردی کشیدی دختر من یکی از ترس ریدم تا حالی که یکی دختر اوردم ولی میگم خوشبحالم که لگنم کوچیکه وگرنه اینا به سر منم میومدن واقعا خدا منو دوستداره میدونسته که من تحمل درد ندارم

😍😍😍تبریک میگممممم. مرسی از اشتراک‌حس خوبت.

الان چطوری بخیه ها اذیت میکنه؟دردات چطوره

سوال های مرتبط

مامان ارسلان مامان ارسلان ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴🙂❤️❤️
دکترم گفت مثانه خیلی پایین و جلو سر بچه رو میگیره باید ادرار کنی گفتمش ادرار ندارم گفت چرا مثانه خیلی پر بعد نمیدونم چی بود بهم وصل کردن و ادرار رو کشیدن بیرون گفت حالا زور بده زور میدادم ۱۰سانت شده بودم گفت تا میتونی زور بده فکر کن یبوست شدی محکم زور بده خیلی زور دادم بعد گفت بریم اتاق زایمان رفتیم اتاق زایمان رو تخت زایمان خابیدم بعد یکی از پرستارا شکممو فشار میداد ومن زور میدادم تا اینکه دکترم بهش گفت دیگه کمکش نکن میخام ببینم چقدر زور داره شروع کردم زور دادن دوتا فشار محکم دادن و پسرم اومد بیرون اینجا خیلی احساس سبکی داشتم و باورم نمیشد از پسش یر اومد ولی هنو اتفاق اصلی و ترسناک روبرو نشده بودم تا اینکه شروع کرد بخیه زدن به پرستار که بغلش بود گفت ببین گوشت چطور جدا میشه گوشت واژنم خیلی بی جون بود و گوشت همراه با سوزن بخیه کنده میشد و نمیتونستن بخیه بزنن ۴۵ دقیقه فقد داشت بخیه میزد و با کلی بی حسی ولی درد داشتم بازم تا اینکه این کابوس تموم‌ شد و منو بردن ریکاوری ....
مامان زینب نازم 🌸 مامان زینب نازم 🌸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم؛

تا حدود ساعت ۸ صبح روی توپ و ایستاده حرکات رو انجام میدادم و بعد گفتن روی تخت دراز بکشم تا معاینه بشم، فکر کنم حدود ۷-۸ سانت بودم
از ماماهمراهم پرسیدم تا کی زایمان میکنم گفت خوب داری پیش میری و نهایت تا ساعت ۱۰ فول میشی
بقیه درد ها رو روی تخت میگذروندم، دیگه تقریبا به ۳ دقیقه یکبار رسیده بود
همون موقع که بستری شدم به دکتر متخصصم هم زنگ زدن اطلاع دادن، ایشون هم وقتی اومد معاینه کرد ۹ سانت بودم
حدود ساعت ۹ ماماهمراهم گفت موهای بچه مشخصه و فول شدم
بعد منتقلم کردن به یه اتاق دیگه و تختی که مخصوص زایمان بود
(این قسمت داستان خیلی بد بود چون احساس می‌کردم هر لحظه ممکنه بچه بیاد بیرون و فاصله بین این دو تا سالن من رو با پای خودم بردن نه ویلچری نه تخت چرخداری 🤦‍♀️
روی اون تخت که دراز کشیدم بهم گفتن موقع زور زدن باید پاهام رو جمع کنم و چونه م رو تو سینه م فشار بدم
با ۳-۴ تا زور بالاخره بچه بدنیا اومد 😍 عامل زایمانم که بچه رو گرفت دکتر متخصصم بود و خودش بخیه هام رو زد،
کمتر از ۵ دقیقه بعد از بدنیا اومدن بچه بخیه زدن رو شروع کرد که پرسیدم مگه جفت اومد؟ که گفتن بله خارج شده
برای بخیه زدن چند تا آمپول بی حسی اطراف پرینه زدن ولی بازم درد داشت
در کل اگه هزار بار هم به عقب برگردم بازم زایمان طبیعی رو انتخاب میکنم