۱۵ پاسخ

حالاکه دارن میان دنبالت ب نظرم بروسرزندگیت کاری ب مادرشوهرت نداشته باش یه گوش بشه دریکی دیگه بشه دروازه بشین زندگیتوکن بچه ات گناه داره زندگی که خاله بازی نیست عزیزم بچه ات گناه داره بخاطراون ی خورده کوتاه بیا

انشالله روزی برسه تاپیک بزاری که ویهان بغلته داری از وجودش لذت میبری

اگر خیانت نیست و شوهرت قابل تحمله بخاطر خانوادش جدا نشو بنظرم
پسرت گناه داره میدونی چقد بهت نیاز داره اون بچه؟🥹 هیششششکی واسش تو نمیشی

اگه دادگاه تمکین ش رد شد آره نقشه کشیدن قول نخور

ببین حداقل الان دارم میگم بهت بخاطر خودت و بچت اگه خواستی بری تو اون خونه فکر پول جمع کردن باش سعی کن حداقل چندتا تیکه طلا جمع کنی برای خودت ب بهونه بچه پول بگیر ی تیکه کمتر لباس بخر برای بچه ی سکه پارسیان بخر بهشم نده تو خونه نگه ندار خلاصه نمیدونم فقط الان این ب ذهنم میاد اگر میخوای برگردی

عزیزم ببین ماها که توی زندگیت نیستیم نمیدونم حق با کیه؟
وقطعا دو طرف مقصرن. وباید همیشه یکی آب باشه یکی آتیش. و اینکه یه طفل معصوم وسطه. فکرمیکنی الان روی روحیه بچه اثر نداشته برای سن بالاتر بره همه چی بروز میده. خواهشا خواهشا برید مشاوره هر دو سر عقل بیاد بابا به خدا مردا تشنه محبتن ساده بگم خرش کن.
مگه نمیگی مامانش بده و فلان یه مدت بشین پیشش بعد که نظرشوهرت جلب کردی خرش کردی بگو از اینجا بریم. اصلا برید مستاجری این همه مستاجرن. چی شده مگه.
اومدن باهاشون حرف بزنید تعهد بگیرید بعد برو سر زندگیت

ببخشیدا ببخشیدا ببخشیدا ولی ویهان رو ول کرد حالا میخواد بره گوه خوریه بچه جاریتو کنه،این کثافتا واسه بچه های خودشون مادری نمیکنن واسه نوه نمیدونم چرا این مدلی میکنن که فقط عروسو خراب کنن

حضانت رو بگیر بعد برگرد خواستی برگردی

عزیزم فرصت بده بهش بخاطر بچت فقط
یکم هم شما رفتی سر خونه ات کوتاه بیا بخاطر بچه فقط
منتظرم ک تاپیک بذاری بغل کزدی بچت ایشالله
منم هفته پیش یادت باشه شوهرم بیرونم کرد شب رفتم خونه همسایه بعد برگشتم خونه
همش میگم چقدر خوب شد نرفتم وگرنه اگ خانودم می‌فهمیدند کار ب دادگاه و دوری از بچم می‌گذشت
من هم خونه دارم از خودم هم شغل خوبی میتونم سریع پیدا کنم
اما موندم فقط بخاطر بچم

ان اشاالله هرچی خیره

ایشالا برگردی و شوهرت توبه کنه

عزیزم ی سوال
شوهرت معتاده؟ بیکاره؟بیخودی باخات دعوا میکنه تهمت میزنه توهین میکنه؟
اگه قابل تحمله برو زندگیتو بکن تورو خدا ببین داری چی میکشی بدون بچت بخدا چندوقت دیگه تورو یادشم نمیاد بروولی هیچوقت مثل قبل با هیچکدومشون نباش

عزیزم مشکلت چیه با شوهرت

اگه در حال طلاق کشی هستی واقعا دلیل مسخره ایه برای برگشتن. چون کسی که تا پای طلاق رفته قطعا فکر اینجاهاشو کرده

عزیزم بهم درخواست میدی ❤️

سوال های مرتبط

مامان گندم🌾 مامان گندم🌾 ۱ سالگی
ادامه تاپیک قبل

یک ماه گذشت و گندم شد ۳۲ روزه شوهرم اومد دنبالم ک بریم بندر خونمون بابام گفت بیارینش کرمان پیش فلان دکتر میگن خوبه
ما ک میدونستم فایده ای نداره برا اینکه بابام ناراحت نشه رفتیم
دکتره اسمش خاطرم نیس ولی بابام خوب یادشه همیشه میگه من دست گندمو میگیرم میرم پیشش میگم این همون بچه ای بود ک میگفتی بچه آدم نمیشه!! تو دکتری حالا!!

رفتیم پیشش و گفت اگ دکتر فلاح گفته تشنجه پس تشنجه من علمش رو ندارم اما آزمایشش نشون میده تیروعید داره فورا ببرین فلان بیمارستان و دوباره آزمایش بگیرین 😭
رفتیم و آزمایش گرفتیم دوباره بچم سوراخ سوراخ شد و نتیجه فردا آماده میشد شوهرم مرخصیش تموم شد و برگشتیم بابام قرار شد فردا بره جواب رو بگیره و نشون دکتر بده
فردا شد و جواب رو نشون دکتر داد و گفت اره تیروعید داره حتما سریع دارو رو شروع کن فردا شروع نکنی و همین امروز شروع کن بابام گفت دکتر خوب مبشه؟ دکتر گفت ن! من ب تو ک پدربزرگشی میگم این بچه بچه نمیشه!
فقط فکر کردن ب حال بابام ک این حرف و شنید داره دیونه ام میکنه 😔
بابام زنگ زد ب شوهرم گفت میگ تیروعید داره همین حالا هم دارو بدین بهش ب صب نکشه ک دیره
ما داشتیم روانی میشدیم همه امیدمونو از دست داده بودیم
شوهرم گفت مژده برم اینجا ب ی دکتر دیگ نشون بدم اگ گفت تیروعیده ک دارو بدیم گفتم باشه

بارداری و زایمان
مامان هلنا مامان هلنا ۱ سالگی
سلام مامانا خوبین
میگم یه مشورت بدین من و جاریم بالا پایین میشینیم ایشون دوتا دختر ده ساله و شش ساله داره که کوچیکه خیلی خیلی بی ادب و شر از اون مدلا هی سیخ میده بزرگه هم دو سالیه خوب شده
ما طبقه پایینیم از سر و صداشون چندباری من و جاریم بحثمون شد شدید
بعد اون میگفت بچه تورو هم میبینیم من جواب میدادم هیچ وقت نمیذارم مثل بچه های تو بشه یه جور دیگه تربیت میکنم ... کلا جاریم ادم شلخته و ریلکسیه بچه هاشم کار نداشت گاها اگه عصبی میشد با جارو کتک شون میزد و اینا بگذریم...
خلاصه ما دیشب شام خونشون بودیم هلنا داشت با غذا بازی میکرد پاشو گذاشت تو بشقاب بعد جاریم گفت تو که میگفتی من خوب تربیت میکنم اینه... که پاهاش تو بشقابه ... بعد من جفتم این الان که زیاد متوجه نمیشه اونم گفت نه تا آخر همینه و فلان
راستش خیلی بهم ریختم از دیشب ینی اون شر گفته یا من دارم راهو اشتباه میرم خب دکتر هلنا گفت تا یه سال و نیم تربیتم بکنین بچه چیز خاصی نمیفهمه
من همین الان میگم فلان چیزو بگو نمیگه یا فلان کارو لکن به ندرت میکنه نمیدونم واقعا مخم درگیر شده