۱۴ پاسخ

عصابمو خرد کرد شوهرت
انگار دست نداره از نارنگی راحتتر میوه هست مگه
ببخشیدا ولی خیلی کارش چرت بود

همون اول ک تو ذهنت گفتی وللش دختر خالشه باید ب یه بهونه بلندش میکردی و جوری بهش میفهموندی ک بیاد پیش خودت و اون یکم ب بچه برسع ک توام براش میوه پوست بگیری تو خیلی چیزا عادی ازش رد نشو

فلجه مگه خودش؟

پارش میکردم بخدا من رو اینطور چیزا بشدت حساسمم

نمیدونم چرا حال من خراب شد
میدونی
من جای تو باشم از غصه سکته میکنم 😭😭😭

پارش کن نظرم 😁😁😁

خیلی بیشرفه شوهرت البته دور از جون شما باید تیکه اش کنی

هیچی دستاشو میزاشتم زیر ساطور قطع میکردم تا دفعه ی دیگه حداقل بدونم چلاقه ک ب یکی دیگه میگه برام میوه پوست بکن

حرص نخور
بعد باهاش حرف بزن
بگو خودت میزبانی باید خودت میوه پوست بکنی ن بقیه

چه چیزای ادم میشنوه چطور روش شده جلوی تو به دختر خالش همچین حرفی بزنه این مردها بعضی وقتها نفهم میشن خدایی

چلاقه مگه مرتیکه بودم شرحه شرحه میکردمش

با ی تیر خلاصش کن مرتیکه را

حالا همه اینا بکنار .تو که خبر داری از اینچیزا چرا دعوتشون کردی ؟بعد جالب تر اینجاست اون دختره چجوری راضی شده بیاد خونه شما تازه نارنگی ام پوست میکنده 😑 چیکار دارین میکنین دقیقا

من بودم میگفتم‌مگه فلجی.🙂وقتی رفت پیش دخار خاله ش باید بچه رو میدادی بغلش..شوهرت‌ کرم داره.شوهر من بود خون به پا میکردم

سوال های مرتبط

مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۱۶ ماهگی
پارت دوازدهم
ساعت پنج صبح گوشی مامانم زنگ خورد خواهرم بود
گفت مامان کارت ملی بابا رو‌بده بابا حالش بد شده ما باید دارو براش بگیریم
خواهرم و شوهرش اومدن بیمارستان مامانم رفت پایین
دیر کرد خواهر کوچیکم رفت نیومد
حالا من ن میتونستم بلند شم گوشی رو بگیرم زنگ بزنم دوتا بچه پیشم خدایا پس چیشدن. اینا
خلاصه ب همراه تخت روبه رویی گفتم میشه گوشی منو بدید گوشیو داد زنگ زدم‌مامانم پس کجا موندی گفت الان میام
گفتم چیشد گفت هیچی کارت ملی بابا رو‌میخواستن
ساعت ۶شد(صبح) مامانم گفت من خسته شدم میخوام برم استراحت خونه ی زهرا (زهرا دختر خالمه خونشون نزدیک بیمارستان بود)گفت میگم زهرا بیاد پیشت گفتم‌مامان زشته ۶صبحه بزار یکم بگذره زنگ بزن بیاد بعد تو برو بخواب
گفت نه من خیلی خسته ام
خلاصه زنگ زد دختر خالم اومد پیشم
مامان رفت خواهر کوچیکم گفت منم میرم استراحت خلاصه دختر خاله های دیگم اومدن پیشم خانوم دوست همسرم‌اومد
خواهرشوهرم اومد
هی با من شوخی میکردن من اصلا شک نکردم ک چیزی شده
اینم بگم یکم قبل ترش پدرشوهرم و شوهرم اومدن
به شوهرم گفتم چی شده گفت هیچی بابا حالش خوب نیست ما باید بریم بیمارستان یا رضایت بدیم اینتوبه بشه یا دستگاه هارو جدا کنن
ب نظر تو چیکار کنیم
ک من گفتم واقعا تو این شرایط چه انتظاری داری ک من نظر بدم اما دستگاه جدا نشه
مامان آنیسا مامان آنیسا ۱۵ ماهگی
سلام خانوما خوبین خیلی ناراحتم شما بودید جای من چی کار می‌کردید ناراحت نمیشدید شوهرم با مادرشوهرم داشت حرف می‌زد شوهرم گفت مامان بیا با خانم بحرف اونم گفت آنیسا آنیسا چطوره در واقع انیسا هم دختر منه ها فرقی نداره بعد من میگم سلام مامان حالتون چطوره یه جوری حرف میزنه مرسی خوبیم اونم با سردی انگار همشو من خوردم به اون ندادم من حالشو میپرسم حرف میزنم اون میگه پسرم چی کار میکنه آنیسا انیسا چطوری منم میگم به شوهرم وقتی دوست نداره بحرفه چرا میدی به من آخه اونقدر ناراحت شدم آخه من چی کار کردم اونطوری میکنه یه جوری رفتار میکنه خانوما شما بدید چی کار می‌کرد به شوهر میگم میبینی مادرت چرا اینطوری میکنه برعکس طرف مادرشو میگیره منم میگم اره باشه اون خوبه بسه دیگه خانوما از آنیسا خیلی میترسم دل تو دلم نیست میترسم بزرگ که شد زنگ بزنن پدرشوهر و مادرشوهرم بیا بیا اینجا انیسا به بابات بگو بیارتت اینجا آنیسا هم هی بگه من میرم چی کار کنم یعنی آنیسا حرف منو گوش میکنه بزرگ شدنی خیلی میترسم زنگ بزنن گوش آنیسامو پر کنن😔😔😔
مامان آرياناو آراد👨‍👩‍👧‍👦 مامان آرياناو آراد👨‍👩‍👧‍👦 ۱۵ ماهگی
مامان نویان مامان نویان ۱۴ ماهگی
امروز رفتم تو یه فروشگاه چیزی بخرم
یه دختر پنج شش ساله اومد با روی خوش سمت نویان ...بعد هر سمت میرفتم می اومد باهام یهو دیدم دست نویان رو می گیره نویان زد زیر گریه ‌‌..من گفتم شاید چون غریبه س ترسیده
دوباره این کار تکرار شد نویان بیشتر گریه کرد برگشتم گفتم دستش رو نگیر ولی گریه نویان قطع نمیشد مامان دختره اومد نویان رو بغل کرد گفت ببخشید خاله ...
نویان رو بغل کردم دوباره تکرار کرد این سری سرم رو برگردوندم دیدم نگو با ناخوناش داره دست بچه رو فشار میده من خاک برسر اصلا متوجه نشدم فقط گفتم کوچولو چرا اینجوری کردی دستش رو ...مامانش گفت بزنش گفتم من اجازه ندارم بعد فروشنده گفت این همه بچه ها رو می چزونه قبل شما هم صورت یه بچه رو چنگ انداخت ...به مادرش گفتم شما وقتی می دونی بچه تون اسیب میزنه چرا به مادر بچه ها نمی گید که مراقب باشن چرا پسر من گریه میکنه به من گوشزد نمی کنی دخترم داره فلان کار رو میکنه ...
اونقدر گریه کردم که بچه م اینجوری زخم میشد من نمی فهمیدم ...