۹ پاسخ

چقدر این متن تو درک کردم یعنی من زله شدم از بس گوشزد کردم آقا نکنید نبوسید
بچم مریض کردید مگه گوش شنوا دارن اخه میگن مریض نیستیم
دیگه گلاب ب روتون همشونو قهوه ای کردم گفتم حتی ی شب نموندین کنارم کمکی فقط بچه رو برا چند دقیقه میخوایی همونم نخواستم

من ک هیچ جا نمیرم از ترس همین مریضی...تا ایشالا یکم کمتر بشه ..نی نی یکم بزرگ بشه ‌..ولی خداییش بیشعوره کسی ک بچرو میبوسه

شماها که اطرافیان این‌جوری هستن این چند ماه که هواسرد وویروس رو بیرون نروید.حالا ما کلا اطرافیان سالمم که باشند عادت نداریم کودک نوزاد رو بوس کنیم آخرش بچه‌ها ظریف هستند من بخاطر همین که یه عده ای شاید رعایت نکنند الان سه ماهه هیچ جا نرفتم دخترمم از پیش دبستانی ویروس گرفت پسرم رو از اتاق کلا بیرون نیاوردم دخترمم دیگه بهش فهموندم اگه دادا بگیره نمیتونه کوچیکه نمیره از بس خودم ماسک زدم و رفتم شیر ودستام رو شستم کلافه شدم ولی چاره ای نیست

یا استدلالشون اینه ک سرما خوردم ولی بوس نمیکنم بدینش بغلم بغلش میکنن هی میرن تو حلق بچه خب نفس تو نفسم بشی بجه میگیره مگ فقط بوسه؟؟؟

دقیقاً بگی هم بهشون برمیخوره من همیشه بااسترس میرم جایی یا وقتی تبخال دارن انقد فهم و درکشون نمی‌رسه ک بچه رو نبوسن ولی متأسفانه من شوهرم همکاری نمیکنه وقتی میگم بوس نکنید میگ ن عب نداره...ازهمه بدتره

بلهههه مناسفانه از گاو بازی مادر شوهرم بچه منم یه هفته ب زور قطره بینی نفس میکشید میگف سرما نخوردم ولی صداش گرفته بود بینیش فین فین میکرد سرفه میکرد
خب الان زن خسابی این سرما خوردگی نیس؟؟؟چ اصراری داری گردن نگیری اه یادش افتادم باز عصابم خورد شد

منکه گفتم تا عید نه جایی میرم نه کسی بیاد خونم اصلا مهم نیست ناراجت بشن فعلا فقط وظیفه من نگهداری از بچمه

دقیقا بچه منم از یکی گرفت

من خودم نمیزارم هر مهمونی که میاد میگه ببوسم میگم نه بچه رو نبوسید بچه حساسه خودت بگو بچه مریض میشه بچه کوچیک بوس میخاد چیکار😑

سوال های مرتبط

مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۳ ماهگی
سلام مامان خانوما روزتون بخیر
خب منم میخوام بعد از دو ماه تجربه زایمانمو بزارم فقط اینکه خیلی طولانیه و شاید سرتونو درد بیاره
تجربه زایمان سزارین #پارت 1#
خب من توی 28 هفته فشار خون گرفتم و دو شب توی بیمارستان بستری شدم و بعد از اون روز قرص شروع کردم ک بعد از بیمارستان بازم فشارم رفت بالا ک این دفع رفتم مطب ک قرصمو کرد دوتا وهمین جوری ادامه داشت تا 33 هفته ک قرصای من رسید ب 6 تا یه روز ک مراقبت داشتم و رفتم مطب دکترم همون روز باز فشارم رفت بالا و دکتر گفت من نمیدونم بهت ختم بارداری بدم یا بزارم تا هفته 37 بمونی برای همین گفت باید بری جای یه دکتر دیگه ک توی شهر دیگع بود و دو ساعت توی راه باید باشی من گفت حتما فردا صبح برو ما فرداش صبح راه افتادیم رفتیم و توی اون شهر برادر شوهرم زندگی میکنه ک ما صبح رفتیم خونه اون تا غروب ساعت 7 ک نوبتمون بود و رفتیم پیش دکتر و از شانس گند من همون موقع باز فشارم رفت بالا ک دکتر افتخاری گفت باید بری بیمارستان واسه ختم بارداری نمیدونین با شوهرمو مامانم چقد گریه کردم میترسیدم ک بچه نرسیده باشه درکل کلی ترسیده بود بلاخره رفتم خونه و یکی دو ساعت تو خونه بودیم و از غصه نمیدونستیم چیکار کنم و بلاخره ساعت 12 شب منو بردن تا بستری کنن حالا ما هم هیچی لباس واسه بچه نگرفته بودیم مثل قرار بود وقتی منو بستری کردن فرداش مامانمو شوهرم برن واسه خرید سیسمونی