۵ پاسخ

قدم نو رسیده مبارک عزیزم 😍

قدم نو رسیده مبارک عزیزم انشالله که زیر سایه پدر و مادر بزرگ شه کوچلوت

دقیق چند هفته بودین؟

مبارک باشه عزیزم قدمش پربرکت باشه؛کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

بسلامتی قشنگم
مبارکه
منم تا ۹ سانت تجربه کردم و تهش سزارین شدم.میدونم چی کشیدی
مهم اینه نینی سالمه الحمدالله

سوال های مرتبط

مامان مانِلی🫀🧿 مامان مانِلی🫀🧿 ۸ ماهگی
«تجربه زایمان طبیعی من3»
ماما اومد و گفت اپیدورال میخوام یا نه؟؟منم یکم باهاش مشورت کردم و تصمیم گرفتم که بگیرم
اومدن برام زدن و کلا بی حس شدم از کمر
پاهام حس داشت و تکون میدادم.ماما گفت حس پاهات برگشت بیا پایین و روی توپ ورزش کن
حدود ۴۵دقیقه بعد رفتم پایین و هر نیم ساعت یبار میومد و معاینه میکرد ولی دیگه درد نداشت چون بی حس بودم کاملا و تا ۱۰سانت بشم نه دردی کشیدم نه از معاینه ها چیزی فهمیدم...
ولی بدیش اینجا بود که اومدن برای آوردن سر بچه داخل کانال
میگفتن زور بزن ولی چون بی حس بودم زورام همه الکی بود و نمیتونم فشار بیارم‌به پایین
همش تو چونه ام بود
خلاصه شکممو فشار دادن و تقریبا با شروع هر انقباض میگفتن زور بده و فشار میدادن
بچه که اومد داخل کانال منو بردن رو تخت زایمان
(که ای کاش از اول اونجا بودم)چون روی تخت عادی پاهام جایی رو نداشت که فشار بدم و زور زدن برام سخت بود
ولی وقتی رفتم رو تخت زایمان و دکتر اومد
با ۳تا زور دخترم گذاشتن بغلم😭😭🥹🥹
از وصف اون لحظه نمیتونم چیزی بگم چون واقعا قابل توصیف نیست...
اگه ورزش هارو انجام میدین و‌ پیاده روی دارین
حس خوب زایمان طبیعی رو از خودتون دریغ نکنین
احساس سبکی ای که بعدش دارین هیچ جایی نمیتونی بدست بیاری...
لحظه ی خالی شدن شکمم از وجودش سخت ترین لحظه بود برام ولی وقتی چشمای خوشگلشو دیدم ....نگم براتون
آخ از دخترکم.....🥹🥹😍😍
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۶ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ روزهای ابتدایی تولد
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو
مامان گندم🧚‍♀️🌾 مامان گندم🧚‍♀️🌾 ۶ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان مَهزاد مامان مَهزاد ۱۰ ماهگی
خب من اومدم با تجربه زایمان‼️‼️‼️
زایمانم اولش طبیعی بود، بخاطر شرایطی که داشتم بستری شدم برای زایمان.
روز یکم اسفند رفتم برای بستری خیلی استرس داشتم و استرس باعث گشنگی من میشد و مسخره بازی کردن من😁😁
مامانم و همسرم کنارم بودن، خیلی استرس داشتن( مامانم و همسرم از اول میگفتن برم زایمان سزارین ولی من میترسیدم 🙈
دکترم نامه بستری داده بود من فکر کردم بستری برای سزارین هستش ولی برای زایمان طبیعی بود.

خلاصه ۷ صبح بستری شدم سروم فشار بهم وصل شد ساعت حدود ۱۰ بود دردام خیلی شدید شد ولی چون با دخترم همش صحبت میکردم حالمو خوب میکرد انرژی خاصی پیدا میکردم ولی همچنان دردم زیاد بود خیلی زیاد.
۱۰ نیم ماما اومد بالا سرم و وضعیت رو چک کرد گفت که میره اتاق زایمان طبیعی رو آماده کنه. و اینکه گفت فول شدم هر وقت احساس زور زدن بهم دست داد صداش کنم.
منم احساس زور داشتم اما زیاد نبود ولی دردام خیلی شدید شده بود.
احساس تهوع بهم دست داد و دستم خورد به صفحه مانیتور که ضربان قلب بچه و انقباض رو نشون میداد. که یهو دیدم ضربان قلبش اومد روی ۱۱۹ بعد ۱۱۰ بعد ۹۰ بعدش شد ۸۰ بعد ۷۰ یهو صفحه قطع شد کلا ضربان صفر شد، زبونم بند اومده بود نمیتونستم داد بزنم، دوباره ضربان اومد ولی ۵۰ بود انگار انرژی گرفتم و با صدای بلند داد زدم گفتم بیایید کمک
همون لحظه دو تا پرستار و یدونه ماما بدو بدو اومدن اتاقم گفتم قلبش نمیزنه ماما فورا زنگ زد به دکترم که طبقه پایین بیمارستان داشت عمل فیبروم برای یه نفر دیگه انجام میداد. گفت که مریضتون که سفارش کردید افت ضربان کرده ضربان ۵۰ هست و مادر فول شده، دکترم گفت فورا بیارید پایین. اینم بگم که اتاق عمل زایمان سزارین پر بود. منو اتاق عمل زایمان کردن😂🤦🏻‍♀️
ادامه تایپک بعدی ‼️‼️