شوهرم قرار بود امروز ساعت ۳ بیاد بریم بیرون نشد که بیاد🥲
از اون طرف دوروزه که بیرون نرفتم
فردا هم قراره برم برگه ای که از اجرائیه گرفتم ببرم اجرای احکام پرونده تشکیل بدم بعدم نوبت بگیرم برای اجرای احکام،بابت این قضیه هم دلم گرفته که چرا من باید درگیر این چیزا شده باشم🥲به شدت از دادگستریو آدماش میترسم ولی مجبورم با ترسام روبه رو بشم.
اینجوری که دلم گرفته بیشتر یاد اون موضوع میوفتم فکرو خیال اینهو خوره میوفته جونم.ماهوینم لج کرده از صبح هیچی نمیخوره فقط میاد میچسبه شیر میخوره میدونم اونم کلافس دلش بازیو بیرون رفتن میخواد
شما هم دچار این حسا میشین؟دلتون میخواد برین یه جایی...
من الان دلم شدیدا میخواد که برم روستا خونه پدرشوهرم یا خونه بابام بعد شوهرمم تعطیل باشه بریم دور بزنیم🥲.
حس میکنم افسردگی شدید دارم🥺

شما که شمال هستی پنجره باز کنی جنگل و شالیزار و دریا و.....می‌بینی
من با بچم همیشه یک هفته تو خونه هستیم هفته یکبار می‌آییم بیرون
اینجا هوا آلوده پنجره باز کنی جز خونه آلودگی چیزی نمیبینی
پس زیاد حساس نباش
توکلت به خدا باشه همه چیز درست میشه
بعدش شما سنی نداره
همه چیز میتونی درست کنی

واقعا کلا همه افسرده شدیم نه یه پول درست وحسابی نه یه مسافرت باحال نه کاری

تا دلت بخواد از این حسا میاد سراغم🤦.
معمولا زیاد بیرون نمیریم چون شوهر کار داره .نداشته باشه هم میگه بری بیرون دور بزنیم که چی بشه وقتی کار نداری🤕

من یک هفته اس بیرون نرفتم هر روزم شوهرم میگه امروز کار دارم فردا میریم.دانیال هم از صبح ک بیدار شده چشم رو هم نزاشته خیلی خسته ام🥴🥴

ما دو هفته پیش خواستیم بریم اصفهان خونه پدر مادر شوهرم بعد از دوسال.صبح راه افتادیم خوشحال و خندان.رسیدیم بوئین زهرا ماشین به تپ تپ افتاد وسط بیابون یه نفر آدمم پیداش نبود گیرافتادیم.با چه مشقتی روبه رو شدیم فقط...ماشین و بوکسل کردن ماهم با ماشینای خطی با بچه به بغل برگشتیم رشت.ماشین ۶۰ میلیون خرج آورد.۱۰ روز ماشین نداشتیم منو بچم ۱۰ روز از خونه بیرون نرفتیم..یعنی تعریف کردنش راحته ولی بدونی چی کشیدیم..خواستم بگم زندگی هیچکسو راحت نمیذاره یه روز خوبه یه روزم...

من یک هفته شد با بچها تو خونم