بلاخره رفتم حموم چقدر سخت بود نماز خوندن همش میترسیدم فشار بیاد بخیههام باز بشه.
دوستای مامانم اومدن سر بزنن فهمیدن رفتم حموم گفتن دوباره برم پشتمو بکشن😐منم شیر بچه رو بهانه کردم ولی نشد مقاومت گنم🦦آخرشم تو خونه درازکشم کردن همه بدنمو ماساژ دادن و روغن زدن. خیلی خجالت کشیدم 🦦

۵ پاسخ

من فقط با مامانم و زندایی مامانم ک سنش بالاس ولی خیلی راحتم

تا چله نماز نمیتونی بخونی ک 🤔

مگه خون نداری چطور نماز خوندی؟

وای چ باحالن😂

خوش به حالت😂😂

مقالات مرتبط

شیر دادن به نوزاد، آموزش روش صحیح شیر دادن به بچه
شیر دادن به نوزاد، آموزش روش صحیح شیر دادن به بچه
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
عادت‌های خواب کودکان
عادت‌های خواب کودکان
نحوه‌ حمام کردن نوزاد
نحوه‌ حمام کردن نوزاد بصورت ایمن و اصولی

سوال های مرتبط

مامان آرمان مامان آرمان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
۳۵ هفته و دوروز بودم از خاب بیدار شدم احساس کردم یکم خیس شدم فک کردم بی اختیاری ادرار بود رفتم دسشویی اومدم بیرون برم حموم تا رفتم تو حمام اندازه چهارتا لیوان آب ریخت ازم فهمیدم کیسم پاره شده دیگه رفتم تو حمام شیو کردم اومدم بیرون ساعت شد ۱۱و نیم زنگ زدم شوهرم و مامانم اومدن رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت دو سانتی بستری کردن فرستادن بلوک زایمان
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان همتا مامان همتا ۱ ماهگی
تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان گومبولی مامان گومبولی ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۹


همونجا ک لرز کردم بهم یه آمپولی زدن ک یکم خوابم گرفت و صدام بزور میومد دکترم بعد بخیه زدن اومد بهم توضیح داد کی برم حمام و چیکار کنم و بعدش پانسمان ک تموم شد از تخت جابجام کردن رفتم ریکاوری اونجا دخترم کنارم بود و دستگاه نبض و فشار وصل بود تو اتاق عمل یبار شکمم رو فشار دادن و تو ریکاوری ۲بار فشار دادن بعد ماما اومد دخترم رو سینم گذاشت تا شیر بدمش
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ائلوین مامان ائلوین ۱ ماهگی
پارت سوم
بخیه هام ک تموم شد رحمم رو فشار دادن پرده رو زدن کنار و مارو بردن ریکاوری توی ریکاوری بچه رو وزن کردن قدشو گرفتن بعد بردن لباساشو‌پوشوندن ب منم سرم وصل بود ودوبارم ماساژ رحمی انجام دادن بعد بردنمون بخش
۶ساعت اول اصلا سرمو بلند نکردم و تکون نخوردم وبعد شش ساعت شروع کردم به مایعات نیم ساعت بعدش اومدن بلندم کردن ک راه برم خیلی سخت بود و عرق سرد نشست روی بدنم سه چهار قدم بزور برداشتم و رفتم سرجام دوباره بعد اومدن سوند رو برداشتن و خیلی بد کشیدن اصلا یادم نمیره دردش و بلند شدم بار دوم یکم بهتر بود راه رفتن و رفتم دستشویی تا صب دو‌سه بار توی سالن راه رفتم پسرمم کل شب بیدار بود گذاشتمش روی سینم تماس پوست با پوست و دوساعت تخت خوابید😍
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان نورا 💕 مامان نورا 💕 ۴ ماهگی
شامپو بدنمو تغییر دادم بچه ام شیرمو نمیخورد😐بعد سه چهارساعت کلنجار دوباره رفتم حموم تا شیر خورد😐 داستانی داریم هر شب😂
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرشان💙👶🏻 مامان آرشان💙👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
منم زایمان کردم ۸ ساعت درد طبیعی کشیدم اخرشم رفتم سزارین اورژانسی
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آیلین و رادین🐣 مامان آیلین و رادین🐣 ۱ ماهگی
مامانا منم میخوام تجربه سزارینمو بگم واستون..
من دیروز همه کارامو انجام دادم سرویس بهداشتیا تا سقف شستم خونه و کاشیا زیر روشون و دستمال کشیدم جاروبرقی زیر و روی فرشا کشیدم دخترمو حموم کردم یه صندلی تو حموم بود روش مینشستم حموم میکردم همیشه اون صندلیو زیر پا گذاشتم ک بالای کابینتو تمیز‌کنم رفتم رو صندلی یهو دونصف شد و من زمین خوردم حسابی‌ترسیدم اما یکم دراز کشیدم و ب‌ بقیه کارام ادامه دادم و خلاااصه قرار بود ساعت ۵ونیم ۶ برم بیمارستان واسه تشکیل پرونده
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مهوا🩷 مامان مهوا🩷 روزهای ابتدایی تولد
چهارشنبه صب ساعت ۵ دل دردام شروع شد
هی میگرفت ول میکرد هر چی سعی کردم بخوابم دیدم نمیتونم
هم میترسیدم برم بیمارستان هم اینکه ماما همراهم گفته بود هر موقع دردت شدید شد برو تو خونه درد بکشی بهتره
دیگه ساعت ۷ بود دیدم نمیتونم تحمل کنم شوهرمو بیدار کردم زنگ زدم به مامانم اماده شه بریم بیمارستان
۴۵ دقیقه راهمونه تا همدان
وقتی رسیدم معاینه کردن گفتن یه سانتی ولی خیلی درد داشتم
گفتن برو ساعت ۲ بیا
منم رفتم خونه پیاده روی کردم و حموم کردم ساعت ۲ونیم ناهار خوردم ۳ رفتم گفتن ۲ سانتی بستریم کردن
بعدش رفتم اتاق زایمان مامانم پیشم بود ولی بیرونش کردن
بعدش شوهرمو گزاشتن اومد پیشم
کمرمو ماساژ داد کمکم کرد یکم دوبار معاینه ام کردن
بعدش ان اس اتی خیلی انقباظات قوی نشون میداد و درد منم خیلی شدید بود شوهرمو بیرون کردن گفتن کیسه ابتو پاره کنیم زود پیشرفت کنه دهانه رحمت
وقتی پاره کردن یکم پرستارا و دکترا بهم مشکوک نگا کردن یه چیزایی هم گفتن من نفهمیدم
بعدش اوردن سوند و سرم و امپول زدن ازم یه سری سوال پرسیدن و بعدش دیدم ویلچر میارن منم چون تجربه زایمان نداشتم نمیدونستم چی به چیه که فکر میکردم دارن برا طبیعی اماده ام میکنن دیگه
یهو وقتی ویلچر اوردن یکی از پرستارا گفت بچت مدفوع کرده داریم میبریمت اتاق عمل وقتی شنیدم مردم از استرس فقط گفتم به همراهام بگین
موقع رفتن به اتاق عمل همراهامو راه دادن تو منم که فقط گریه میکردم از استرس
وقتی رفتم اتاق عمل کلی پرستارو دکتر تو اتاق عمل بودن
تو عرض ۵ دقیقه بچه رو اوردن بیرون
تایپک بعد میزارم بقیه رو
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 😍💋رقیه💋😍 مامان 😍💋رقیه💋😍 ۱ ماهگی
و بلاخره منم زایمان کردم ودخترک خوشگلمو بغل کردم خداروشکر
زایماننمم طبیعی بود بدون درد رفتم بیمارستان با امپول فشار زایمان کردم
تجربمم بگم افتضاح وحشتناک بود یعنی کابوسه کابوس
هرکی تو خونه درداشو بکشه خیلی بهتر از امپول فشار
یعنی مردم وزنده شدم
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان دلوین❤️ مامان دلوین❤️ ۲ ماهگی
خانوما امروز میخوام برم حموم بدنمو شیو کنم
میترسم جای بخیم‌ شیو کنم(بخیه هامو کشیدم)
بعد اینک یه ساعت اینا بمونم حموم مشکلی پیش میاد؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان سامین و سوین💜 مامان سامین و سوین💜 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
۷ اسفند دم دمای صبح یه درد پریودی میپیچید توی شکمم و ول میکرد ولی قابل تحمل بود ترشح خونی هم داشتم دیگه تا ساعت ۱۲ ظهر ورزش کردم پله بالا پایین کردم و اسکات زدم دردم داشت بیشتر میشد رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۳ سانت باز شده رحمت ساعت ۳.۳۰ بستریم کردن و بردنم اتاق زایمان مامای همرام اومد و خودشو معرفی کرد و چندتا ورزش بهم گفت تاانجام بدم هر ۵ دیقه درد میومد سراغم و جیغ میکشیدم بعداز ورزش دوباره معاینه کرد گفت ۵ سانتی ولی سر بچه هنوز کامل تو لگن نیست پاشدم راه رفتم بعد از نیم ساعت دوباره اومد و معاینه کرد گفت بچه داره بریچ میشه خوابوندنم رو تخت و شروع کردن به ماساژ شکمم منم فقط داد میزدم و میگفتم بهم دست نزنید گفت زور بزن بعداز کلی زور زدن گفتن بچه درشته نمیاد باید پاره کنیم پاره کردن و دوباره زور زدم بچه رو دراوردن دادن بغلم شروع کرد به بخیه زدن ۱۲ تا بخیه زدن بهم....بعدازاینکه بچه رو دیدم همه دردام یادم رفت ایشالا قسمت همه اونایی که دلشون نی نی میخواد و نمیشه بشه......
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آدرینا و آیهان مامان آدرینا و آیهان ۲ ماهگی
سلام خانما خوبین بلاخره پسر منم دنیا اومد
سخت بود ولی الان که بغلم هست همش یادم رفت هم درد طبیعی کشیدم و سزارین
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان شاهان👼🏻💙 مامان شاهان👼🏻💙 ۲ ماهگی
مامانا چقدر بچه داری سخته من از اول زایمانم مامانم پیشم بود بعد من رفتم خونشون از دیشب اومدم خونمون پلک رو هم نزاشتم همش میترسیدم بیدارشه و من متوجه نشم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مهشید و تو دلی مامان مهشید و تو دلی ۱ ماهگی
پارت 1
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم 38 هفته و سه روزم بود رفتم واسه چکاب هفتگی معاینم ک کرد گفت سه سانت بازی نانه داد فرستاندم زایشگاه اونجا گفتن برو کاراتو بکن باید بستری شی برا زایمان گفتم من وسایلمو نیوردم باید برم بیارمشون دخترمم باهام بود اصلا نمیرفت تنها با باباش دیگه اثر انگشت دادم با رضایت خودم رغتم خونه گفن ناهارتو بخور وسایلنو جمع کن و بیا فتم خونه ناهارمو خوردم تا برگشتیم دیگه 7 عصر بود گفت کاراتو بکن بستری شی ولی امشب آمپول فشار نمیزنیم فردا گفتم اگه قرار نیست امشب زایمان کنم برم خونه دخترم بهونه میگیره نذاشت زوری بستریم کردن با خون و دل و گریه دخترم رفت پیش باباش پشت تلفن گریه زاری ک ماما بیا پیشم ماما بیا پیشم ک منم گریم گرفته بود دخترم سه سال و سه ماهش، شبش ک از دلتنگی دخترم تا صبح خوابم نبرد هی گریه میکردم فرداش ساعت 7 دوباره اومدن ان اس تی گرفتن هی گفتم بهشون پس کی آمپول فشار میزنین گفت فعلا نمیزنیم تا دردات بیشتر شه کلی هم ماما اومد باهام حرکات ک میگفت تمرین میکرد و نقاط بدنمو ماساژ میداد دردام تقریبا هر ده دیقه میمومد کلی از این ورزشا کردم تا ساعت 12 ک اومدن معاینم کردن گفتن 3 الی 4 سانته دیگه ساعت 4 اینجور بود بلاخره رضایت دادن آمپول فشار بزنن آمپل ک زدن تو سرم باز بلند شدم ب راه رفتن و فعالیت کردن دردام شده بود هر دو دیقه ک 45 ثانیه میگرفت
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آقا کمیل مامان آقا کمیل ۳ ماهگی
امروز ریسک کردم پسرمو خوابوندم رفتم حموم😬
درسته حموم دو مرحله ای شد😂 وسطش گریه کرد اومدم بیرون دوباره خوابوندمش بعد رفتم ولی چسبید
روحم تازه شد اصلا🫠
مشاهده ۴ پاسخ دیگر