۱۱ پاسخ

آره عزیزم خستگیه طبیعیه دیگ ما هم ادمیم🥲

روزی هزار بار ازاین فکرا میکنم 😥

دقیقا منم همینم😢😢

میگذره خواهر
نی نی اذیتت میکنه؟

این نیز بگذرد...🥲

متم اینجوریم زمستونم هس اسیرشدیم توخونع

منم همین فکرا رو میکردم خدا یکی دیگه تو دامنم گذاشت😂از حالت لذت ببر خداروهم شکر کن

حعی
دقیقا این فکرا عادیه😕😕

اوه منم همینم ها. بعد احساس گناه میکنم

ای خواهر بچه م کولیک داره انقد بغلش میکنم دست و پاها و کمرم داره میشکنه حتی وقت نمیکنم یه لیوان چایی بخورم شب ک تازه اول ماجراست چون دل دردش شدیدتر میشه، ولی میگذره سال دیگه همه اینا تموم شده

وای منم ظهر و شب که میخوام بخوابم همینم یه نفس راحت میکشم حالا من یه پسر ۶ ساله هم دارم اونم بیشتر اذیت میکنه یعنی فقط روزارو به صورت تکراری میگذرونم یکم بزرگ بشه این بچه وقت برای خودم داشنه باشم

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۴ ماهگی
یه چند شبی هست که ما تصمیم گرفتیم برعکس بخوابیم روی تخت تا چهار نفرمون جا بشیم من از وقتی زایمان کردم شاهانو تو گهوارش میزاشتم کنار تخت خودمون بعد حس کردم تا کنار من نخوابه خوابش نمیبره خونمون رو که عوض کردیم شاهان. رو میزاشتم کنار خودم سمت دیوار میخوابوندمش حواسم هم بش بود تا اینکه حس کردم رادمان خیلی بقول خودش حال دلش بده و غم داره بخاطر اینکه اون جدا میخوابه تو تخت خودش تو اتاق خودش ولی ما شاهان رو میخوابونیم اتاقمون و خیلی شبا با حس ت و دل پری میخوابید پسرم داشت غم باد میکرد از حسادت چیزی نمیگه اما من حس کردم بم احتیاج داره و تصمیم گرفتیم برعکس بخوابیم رو تخت الان ۴نفرمون میخوابیم و جا میسیم چونکه همش میگفتم بش من جا ندارم تو کجا بخوابی فلان ماراحت کیشد گفتم تا یکم ب داداشش عادت کنه و بیخیال شه گاهی شبا در هفته دو باری یا سه باری پیش ما بخوابه و نتیجه خوبی گرفتم پسرم الان شاد تره چشاش میخندن قبلا غم داشتن و من کلی ناراحتی میدیدم تو چهره اش الان بهتر شد از وقتی گذاشتمش پیشم تو بغلم شب کمتر حسودی میکنه با اینکه شبا اول میرفتم اتاقش می‌خوابیدم کنارش رو تختش میخوابی بعد میومدم اتاق خودم اما بازم خوشحال نبود