از وقتی پسرم از بیمارستان مرخص شده هیچ جا نرفتم همش تو خونه دکتر بچمم خواهرم رفته نوبت گرفته تایم ما فقد نیم ساعت دوبار کلا تو این چند وقت رفتم بیرون دلم گرفته خیلی حالم بده حس میکنم افسردگی گرفتم بچمو بغل میکنم گریم میگیره به شوهرم میگم بریم بیرون میگه ندمریضیه صبر کن ی پنجاه روزش بشه بعد تا خونه مامانمم نرفتم فققد برا اینکه میترسم بچم مریض بشه آخه نارس به دنیا اومده هیچکسم نمیاد پیشم همه درگیر بچه هاشونن مدرسه واقعا خسته شدم دلم کرفته بعد زایمانم انگار ی شوک بزرگی بهم وارد شده

مامان کنجد برای ارامش روحیت صلوات فرستادم
منم این بحران و طی کردم میگذره چله سوره یاسین بردار خییلی عالیه
فک کن الا من مریضم با ی بچه مدرسه ای ک اونم مریضه دخترم شیر خودمو میخوره کمکی ندارم دیگه تهشو بخون 🫠

اخ عزیزم درکت میکنم🤕من ۹ماهه استراحت مطلقم دیگه زندگی کردنو یادم رفته🥴

اینجوری کنی افسردگی میگیری عزیزم
خودتو با بچت سرگرم کن این روزام میگذره از بس میری بیرون که همه اینا یادت میره
وقتی بچت خوابه به خودت برس فیلم دانلود کن نگاه کن.از این روزا استفاده کن عکس های نوزادی تو خونه با بچت بگیر کلیپ درست کن.فوقش خیلی دلتنگ شدی با ماشین برو یه دور بزن
سعی کن مشغول باشی

شوهرتو راضی کن در حد نیم ساعت با کالسکه برید پیاده روی، والا این اروپایی ها و آمریکای ها دیدم از ده روزگی توی برف و بوران بچه رو میبرن بیرون، هیچی شون هم نمیشه

تو اصلا خود منی .منم همش توخونه م مراسم عقد خواهرمم از خواستگاری تا عقد من تو خونه بودم .😓بخام برم بیرون همسزم میگه هوا الوده مریضی زیاده بشین تو خونه .چند روز پیش بچه مو دادم خواهرم رفتم بیرون چشمام ب نور حساس بودن اشک میمومد .دلم برا خودم خیلی سوخت منی ک همش بیرون بودم کاشکی هوا گرم بشه بنونیم بیایم بیرون