ادامه تجربه زایمان طبیعی من
خلاصه واسم قرص زیر زیونی گذاشته ساعتای نزدیک دوازده بود من ناهارمو خوردم چایی خوردم با همسرم فیلم دیدیم و….دوباره اومدن واسم قرص زیر زیونی کذاشتن و یکم بعدش من خیلی کم انقباض داشتم ولی کاملا قابل تحمل بود فقط صداهایی ک از زایشگاه میومد منم خیلی ترسونده بود چندساعت گذشت و‌اومدن تو پام امپول زدن و بهم گفتن ارامبخشه من گفتم اگه میشه پاشم یکم‌ورزش کنم گفتن نه زوده و‌حالت بد میشه سرگیجه میگیری بعد امپول و‌نباید از جات بلند بشی تو این مدت چندبار شیفت ماماها عوض شد و باهرشیفت جدید ماما من معاینه میشدم و همون یک سانت بودم ساعت شد هفت شب و دکترم اومد بالای سرم منو معاینه کرد و با دستش کیسه ابمو پاره کرد من اصلا فکرشو نمیکردم ک بخوان با دست پاره کنن و واقعا شوکه شدم و خیلی اذیت شدم و دردم گرفت و بهم گفت ازالان ب بعد دردات بیشتر میشه ماما شیفت جدید ک اومد بهم گفت ورزش کن و باهمسرت برو اب گرم بگیر رو کمرت و دستشویی برو و روتوپ بپر و قر بده من این کارارو کردم از ساعت هفت شب تا فک میکنم ساعتای یک شب من فقط داشتم این کارارو میکردم و دردام خیلی زیاد شده بود کمرم و شکمم میگرفت خیلی وحشتناک ک من فقط گریه میکردم و ورزش میکردم گلوم خشک خشک بود و تند تند همسرم واسم چایی خرما میاورد و کمرم ماساژ میداد منم بخودم‌میپیچیدم

تصویر
۷ پاسخ

بعدششش

خوب

خوب به سلامتی زایمان کردی

عزیزم منم میخوام برم رضوی
اون یک تومن رو که دادی همسرت موقعه زایمان و بعد از زایمان کنارت بود؟

عزیزم نی نی ات چندکیلوعه؟

درد داره طبیعی؟؟؟اگه ب قبل برمیگشتی طبیعی بازم زایمان میکردی؟

گلم یه سوال فقط تو رو خدا زود جواب بده
از قبل توی بیمارستان پرونده داشتی؟
دکترت نامه داد که ۳۹ هفته و ۴ روز بستریت کنن ؟
یا تو خود بیمارستانی رفتی که دکترت اونجا بود؟

سوال های مرتبط

مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۴ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان نیهان مامان نیهان ۱ ماهگی
تحربه زایمان طبیعی من
پارت چهارم
درد هام شده بود هر یک دقیقه شایدم کمتر ساعت هم شده بود نزدیک دو شب من دیگه باهر انقباض داد میزدم و گریه میکردم میگفتم تروخدا واسم اپیدورال بیارین همسرم چندبار باهاشون تماس گرفت گفت بیارن ولی انگار ن انگار ماما اومد و بهمون گفت قبل ما چند نفر دیگه هستن دکتر اول میره اونجا ساعت دو دکتر بیهوشی با یک تکنسین اومدن ک واسم اپیدورال انجام بدن منم تند تند انقباض شدید و طولانی داشتم و امپول فشار هم بهم وصل بود بهم گفتن بشینم لب تخت سر و شونم شل باشه رو ب پایین من دست خودم نبود باهراتقباض بدنم جمع میشد ماما اومد منو محکم نگه داشت منم باهر انقباض فقط کریه میکردم و تکون نمیخوردم اما دکتر بیهوشی نمیتونست واسم اپیدورال بزنه من بعدش متوجه شدم ک هفت بار کمر منم سوراخ کردن تا بالاخره تونستن اپیدورال واسم بزنن از دردش زیاد یادم نیس چون چشام بسته بود گریه میکردم و انقباض شدید داشتم بعد اپیدورال انگار مست شده بودم😅دردارو متوجه میشدم ولی تو یک حال و هوای دیگه بودم
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۹ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم
مامان سوشیان مامان سوشیان ۶ ماهگی
ساعت 8ونیم ماما گفت بریم اتاق زایمان رفتیم و واسم امپول فشار رو زد تو سروم. و دستگاه نوار قلب و انقباض رو واسم گذاشت بعد یک ساعت دستگاه رو چک کرد میگفت درد داری میگفتم ن میگفت دستگاه داره نشون میده ک درد داری گفتم ندارم این لحظه گوشیم دستم بود و داشتم سوره انشقاق میخوندم کم کم بعد چند دقیقه و بالا بردن دوز امپول و سروم دردام شروع شد میتونستم تحمل کنم هر 20دقیقه یک ربع بود کم کم شدن هر 5دقیقه در صورتی ک تو اوج دردام منو معاینه کرد و من یک سانت بودم موقع دردام میگفت معاینه کنم بهتره دهانه رحم تحریک میشه ولی من با معاینه کردن دردام خیلی زیاد میشد و ماما با روغن بادام شیرین کمرم و شکمم ماساژ میداد کشاله رونام و رونام و کف پاهام مرتب ماساژ میداد بعد 3ساعت درد کشیدن من تازه 2سانت شده بودم دکترم اومد و معاینه ام کرد گفت رو به سه سانتی به ماما گفت هر لحظه 6سانت شد خبر بدین بیام ک این زود زایمان میکنه من از 8تا 12ونیم تازه شده بودم 4سانت ولی نمیدونم بخاطر امپول بود دردام وحشتناک بود هر دو دقیقه میگرفت فقط میگفتم مادر کجایی مردم😂😂😂
مامان 🩵آبی مامان 🩵آبی ۵ ماهگی
سلام خانم ها پسر من ۲۵مرداد ساعت ۱۱ شب بدنیا اومد و این حس قشنگ واسه همه آرزو میکنم
صبح روز پنجشنبه با نامه پزشک بیمارستان بستری شدم بدون درد با اینکه من یکماه ماه درد داشتم ولی دریغ از یک درد
ساعت ۹صبح رسیدم بیمارستان معاینه کردن بسته بودم کاملا 🥲
دیگه تا رفتم تو اتاق خودم قرص زیرزبونی دادن ساعت ۱۱ شد ولی انقباض نداشتم دوباره دادن بی فایده
ساعت ۲ونیم ظهر ک شد یکی از پرستارهای بخش اومد معاینم کرد ک ب عمرم همچین دردی رو نکشیده بودم انقدر وحشتناک معاینه کرد ک بازم کرد گفت ک ۲سانتی هر یک ربع ماما بخش میومد واسه معاینه ک وقتی دوباره اومد کیسه آبم پاره شد از معاینه وحشتناکش
خلاصه روند زایمانم و انقباض هام خیلی خوب پیش می‌رفت بلاخره رسیدم ب ۶سانت ماماهمراه اومد و بهم ورزش ها رو گفت و بعدش از آمپول اپیدرال استفاده کردم ک تزریقش وحشتناک بود و واقعا پشیمونم زدم چون بعد زایمان نفسم بالا نمیاد از دردش فقط یک ساعت بهم آرامش داد و ساعت ۱۱شب دکترم اومد معاینه کرد گفت ۹سانتی سریع باید زایمان کن واااای بعد اون همه عذاب تازه شروع شد
مامان رادوین💙 مامان رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2❌👇🏻
لباسامو عوض کردم نوارقلب گرفتن ساعت 6منو بردن زایشگاه گفتن راه برو و ورزش کن منم انجام دادم
ساعت 7 بود ک امپول فشار زدن و یکی اومد معاینه کرد و گفت هنوز همون4سانتی🥲💔
بعد از معاینه رو تخت خوابیده بودم و دردام هی شدید تر میشد ک حس کردم آب ازم خارج شده صداشون کردم اومدن گفتن کیسه آبته و گفتن قرار بود دردات شروع بشه و فردا صبح زایمانت کنیم ک دیگه الان کیسه ابت باز شده صبر نمیکنیم
اوردنم پایین گفتن برو دسشویی رو توالت فرنگی بشین نیم ساعت بعد بیا راه برو و حین دردات ورزش کن🥲
ساعت میگذشت و من شدم 5سانت
همینجوری ادامه دادم و باز رفتم دسشویی ک دردام انقد شدید بود فقط جیغ میزدم اومدن نگا کردن دیدن خون زیاد ازم خارج شده دستمو گرفتن گفتن زود پاشو بریم بخواب معاینت کنیم
اسم معاینه میومد وحشت داشتم😭
7سانت شده بودم ک گفتن رو تخت سجده برو و با روغن کمرم ماساژ میدادن منم داغون بودم از درد
این وسط خوابمم گرفته بود چون شب قبلشم نخوابیده بودم داروها هم اثر گذاشته بود گیج بودم...
مامان قلب مامان🥺😍 مامان قلب مامان🥺😍 ۶ ماهگی
خاطره زایمان طبیعی
وقتی بستری شدم رفدم تو اتاق درد یه دختره هم بود ک هم سن من بود من خیلیی خوشحال بودم کلی عکس گرفدم 😂ورزش کردم ب اون دختره انرژی دادم ساعت ۱۲ بستری شدم تا ساعت ۳و نیم ورزش کردم ..ماما معاینم میکرد معاینه تحریکی هم کرد خلاصه اینکه باهاش خیلی همکاری کردم ..ساعت چهار اومد کیسه آبمو پاره کرد همزمان باهاش باز معاینه تحریکی کرد و آمپول فشار زد😓ک از همونجاا دردهای شدید من شرو‌شد..فاصله دردام هر دو دقه یه بار بود دیگ نتونستم ورزش کنم فقط جیغ می‌کشیدم اون دختره ک باهام تو اتاق بود هنگ کرده بود 😂😂منم روم نمیشد نگاش کنم 🤣خواهرم پیشم بود با هر درد اونو چنگ مینداختم جیغ می‌کشیدم ..التماسشون میکردم منو ببرن سزارین😂تا دو یه ساعت مدام جیغ می‌کشیدم ..ماما هم چن بار اومد معاینه کرد ولی موقع معاینه همکاری میکردم هر کاری می‌گفت میکردم می‌گفت هروقت دردت شرو شد پاهاتو ببر تو شکمت بزار معاینه کنم ..معاینه کرد ۵ سانت بودم گفت عالیه
مامان لیام❄️ مامان لیام❄️ ۱ ماهگی
پارت سه❌⭕⚕️
ساعت شد یکو نیم من دردام کم کم شروع شده بود و انقباض داشتم،قابل تحمل بود دردا ولی خب ی لحظه ک میگرف ادم جونش در میومد،خلاصه من هی رفتع رفته دردام بیشتر میشدو غیرقابل تحمل تو این حین هی میومدن معاینه میکردن و نوار قلب میگرفتن،،تا اینک ساعت 7عصر بود ک ماما معاینه کرد گف شدی سه سانت زد کیسه آبم رو پاره کرد و گف پاشو ورزشاتو ادامه بده ک چهار سانت ک بشی زنگ میزنیم ماماهمراهت میاد،گفتم من دارم از درد میمیرم نمیتونم ورزش کنم،گف پاشو یکم ورزش کن بعدش برات گازاکسیژن میارم ک بزاری دهنت دردات کم شه،من داشتم از درد ب خودم میپیچیدم احساس میکردم تک تک سلولای بدنم دارن نابود میشن گریه میکردمو داد میزدم میرفتم زیر دوش آب گرم و اسکات میزدم،همش میگفتم خدایا مامانم طفلی چطوری این دردو سر زایمان تحمل کرده تازه اونجا قدر مامانمو دونستم،دیگ انقد هوار زدم ساعت نه و نیم شب بود ماما اومد برام گاز رو گذاشت و گفت حالت سجده وایسا ک بچه کامل سرش بیاد تو رینگ،شدی چهارسانت و الان زنگ میزنیم ب ماماهمرات ک بیاد،من اون گاز رو ک گذاشتم انگاری تو کما بودم خیلییییییی خوب بود قشنگ80درصد دردمو کم کرد،خیلی مزه میداد و داشتم کیف میکردم با این گازه
مامان جانا مامان جانا ۲ ماهگی
پارت دوم.
معاینه خیلی درد داشت برام چون دستشو خیلی فشار میداد ک باز بشه ولی اوایلش بهتر بود قابل تحمل بود تا یک ساعت. بعد اون اومد یه سرم بهم وصل کرد کم کم دردام بیشتر میشد انقباض های کوچیکی داشتم ولی معاینه میشدم nst هم همش وصل بود حس دستشویی داشتم گفتم ب پرستار گفت هربار بخوای بری قبلش باید معاینه بشی منم معاینه شدم رفتم دستشویی انقد معاینه شده بودم تند تند خون ازم میریخت با دردها گذشت تا ساعت سه .از یازده تا سه خیلی اذیت شدم درد داشتم مخصوصا زمان معاینه ولی چون دوست داشتم طبیعی بیارم هی هیچی نمیگفتم اما دیگه تحمل معاینه شدن نداشتم دستشون رو میچرخوندن که باز بشه ساعت سه پرسیدم گفت خانم همون یک سانت ونیمی اینو گفتن انگار دنیا رو سرم خراب شد ی مامایی اومد دلش برام سوخت گفت میخوای مامات بشم گفتم چقد میگیری گفت ۱۸۰۰ گوشیشو داد با مادرم حرف زدم همسرم گفت بگیر اذیت نشی نگران بچمم بودن دیر ب دنیا بیاد دیگه بدتر خیلی بهم کمک کرد خیلی یعنی همش دارم دعاش میکنم
مامان فاطمه مامان فاطمه ۳ ماهگی
دیگه ماما زنگ زد به دکترم گزارش داد و دکترم گفت بستریش کنید
دیگه ساعت ۴ و نیم صبح دقیقا لحظه اذان بود بستری شدم و بهم لباس برای بستری شدن دادن و پوشیدم و بهم گفتن رو تخت دراز بکش مامای بخش باز مجدد نوار قلب بچه رو گرفت و سرم وصل کرد دردام یکم کمتر شده بود تخت کناریم یه خانمی بود که اون ۲ سانت بیشتر باز نبود اما مامای خصوصی گرفته بود که از ساعت ۷ صبح اومد بهش ورزش داد و ماساژ داد ساعت ۸ و نیم صبح زایمان کرد
ساعت ۸ صبح بود که شیفت ماماها عوض شده باز دوباره معاینه شدم گف همون ۴ سانته کیسه ابمو پاره کرد دردم یکم بیشتر شده بود مامای شیفت اومد بالاسرم گف اینجوری نمیشه اگه همینجوری دراز کش باشی حالا حالاها کار داری و زایمان نمیکنی بهم گف بلندشو کنار تختت ورزش کن و اسکوات بزن منم بلند شدم همینجور که ببخشید از زیرم کیسه اب خالی میشد ورزش میکردم خلاصه قر کمر و ورزش زیاد جوابگو نبود و تخت کناریم با اینکه ۲ سانت بود به کمک مامای خصوصیش فول شد و زایمان کرد اما من ...
مامان آرین مامان آرین روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من
پارت دوم : خلاصه فرداش با کلی استرس رفتم زایشگاه و بعد از اینکه کلی دکترم با ماماها چک و چونه زد منو بستری کرد که با دهانه رحم یک سانت و بدون درد زایمان طبیعی کنم .همه میگفتن تو نباید بستری میشدی چرا دکتر اینکارو کرده ولی دکتره گفت من خودم کلا سخت نمی‌گیرم .
من حتی یک روز زودتر از تاریخ سونو ان تی ساعت هشت شب بستری شدم و تا صبح قرص زیر زبونی گرفتم . اصلا دهانه رحمم باز نمیشد و همون یک سانت موندم . واقعا تو زایشگاه ترسیده بودم چون خیلی جیغ می‌کشیدن و از لحاظ روانی کاملا خودمو باختم ولی دردام قابل کنترل بود ولی بازم در همون حالت به دکتر گفتم اگه امکانش هست منو ببرین سزارین .
دکتر گفت دلیلی وجود نداره ولی تا صبح صبر میکنیم اگه نتونستی میبرم سزارین . من تا صبح دردام قابل تحمل بود ولی ساعت هشت و نیم ماما اومد و کیسه ابمو زد و آمپول فشار وصل کرد که بعدش دردام هر سه دقیقه شد و خیلی وحشتناک . اونجا بود که دیگه به التماس کردن افتادم و گفتن فقط دو سانت باز شدی 🥴
دکتر میگفت باید یه دلیلی باشه بفرستم سزارین بذار ماماهای شیفت عوض شن من با بقیه چک و چونه میزنم . منم فقط به این امید که تموم میشه و میرم سزارین داشتم میگذروندم .
بالاخره شیفت عوض شد و مامای جدید اومد و با کلی حرف زدن دکتر و بررسی مدارک و ... گفت حالا یکم بهت زمان میدیم ببینیم چی میشه 🤦
ادامه پارت بعد
مامان نی نی مامان نی نی ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی2
نوزدهم صبح ساعت 6 رفتیم بیمارستان و تا 7 کارای بستری انجام شد و رفتم زایشگاه تا ساعت 9 ازم ان اس تی میگرفتن و معاینه کردن گفتن 2 سانتی و لگنت خیلی عالیه و این حرفا بماند ک معاینه ها برا من واقعا یه کابوس وحشتنااااک بود انقدر ک درد داشتم ساعتای 9 صبح یه ریزه قرص ک فک کنم ده تیکش کرده بودن دادن بهم و گذاشتم زیر زبونم گفتن کم کم دردات شروع میشه بعد دوباره ان اس تی گذاشتن ک داشت درد و انقباض و نشون میداد ولی من خیلی کم حس میکردم از دردای پریود خیلی خیلی کمتر اون معطلی ک هیچکاری هم نداشتم بیشتر کلافم میکرد تا ساعتای 1 ظهر ک دوباره یه تیکه قرص دیگه بهم دادن و ازون ب بعد دیگه دردام شروع شد اولش کم بود ک رو تخت اوکی بودم بعد هی داشت بیشتر میشد ک دیگه بلند شدم و فقط نفس عمیق میکشیدم و ورزش میکردم و با همینا خودم و اروم مبکردم تا ساعتای 4 ک اومدن معاینه کردن گفتن 3 سانتی و الان میان ک بهت اپیدورال بزنن (من از قبل هماهنگ کرده بودم) گفتم هنوز خوبم و میتونم تحمل کنم ولی گفتن مشکلی نیست دیگ میتونی بگیری اینم بگم تو این فاصله تخت روبرویی من دو نفر بودن ک قبل من اپیدورال گرفتن و من تمام مراحلشو دیدم یکم استرسم کم شد (اونجا فهمیدم کیفیت امپول های بی حسی و اینکه دکتری ک تزریق میکنه چقد ماهر باشه رو عوارض بعدش خیلی تاثیر داره پس حواستون باشه حتما بیمارستان خوب برید ک دکتر خوبم داشته باشه) خلاصه دکتر ک آقا هم بود اومد و من اماده شدم و اپیدورال و زدن ک بدون درد نبود اما قابل تحمل فقط همینکه حس میکردم سوزن لای مهره های کمرم در حرکته خیلی عذاب بود بعد ک تموم شد دراز کشیدم و بعد ده دقیقه کم کم بی حس شدم و پاهامم کرخت شد