۳ پاسخ

درخاست میدی عزیزم

بعدش.

زدی دست ماما چیزی بهت نگفت اخه ماما ها وقتی کاری میکنی فقط پاچه میگیرن

سوال های مرتبط

مامان دختر کوچلو مامان دختر کوچلو روزهای ابتدایی تولد
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی:
رفتم تو اومدن نوار و قلب و امپول فشار زدم درد هام اومد یکم تو توپ نشستم دیدم نه خیر اذیت میشن درد هام هم قابل تحمل بودن به خصوص وقتی زیر اب گرم مینشستم رو توپ با اب گرم خیلی خوب بود
فقط وقتی درد هام میومد حالت خواب میرفتم با زور چشامو باز میکردم که ورزش کنم
دکترم اومد معاینه تحریکی کرد برا باز شدن دهانه رحمم تو ۳ساعت پنج سانت باز شد دهانه رحمم بعدش دیگه رو توپ نشستم اب گرم گرفت رو رو کمرم منم توپ میرفتم
خلاصه به جایی نرسید که ماما بخواد ماساژ بده و..
نمیدونم یهو فقط دیدم بهم فشار میاد حس کردم دسشویی دارم نشستم وسط حموم زور دادم زور دادم وقتی دیدم فشار زیاد شد ماما خصوصی هم برا چند لحظه بیرون بود صداش زدم اومد معاینه کرد و چشاش اینجوری شد 😳
گفت افرین زور بده منم نفسمو حبس کردم و زور دادم با تمام وجود فک کنم زور چهارم پنجم بود البته بگم منم یکم اروم زور میدادم اخراش دیدگه محکم و خوب زور دادم و نفهمیدم اصلا چی شد چون لگنم اماده اماده بود و منی که تو رابطه اذیت میشدم اصلا نفهمیدم چجوری دخترم پرید بیرون 🤣
و گذاشتن رو شکمم
مامان نیهان مامان نیهان ۳ ماهگی
ادامه تجربه زایمان طبیعی من
پارت پنجم
خلاصه من از بعد اپیدورال زیاد چیزی یادم نمونده انگار تو حال هوای دیگه بودم رو تخت دراز کشیده بودم بهم ان اس تی وصل بود باهردرد بهوش میومدم انگار و از حال میرفتم باز ک یدفعه بهم گفتن پاشو بشین رو‌ویلچر وقتشه منو بردن زایشگاه بهم گفتن برم رو تخت چیزی ک یادمه تختش نسبت ب بقیه تخت ها کوتاه تر بود دراز کشیدم پاهامو زدم بالا بهم کلی بتادین زدن و گفتن باهر انقباض فقط زور بزن ک من چون ب دکترم پول داده بودم بیاد بالای سرم وهنوز نیومده بود زیاد همکاری نکردم‌تا دکترم بیاد بعدچند دقیقه دکترم اومد و بهم گفتن زور بزنم من باهر زور از هوش میرفتم اخرین بار ماما چندبار زد توگوشم گفت زور محکم بده منم کمکت میکنم ک دونفره ب شکم من باارنج فشار دادن و‌دختر قشنگمو دادن بغلم بعداز بدنیااومدن دخترم بازم حس زور داشتم ک بهم گفتن سرفه کن با سرفه من جفت هم اومد بیرون و تمام شد دردای من زیاد از بخیه زدن و امپولاش یادم نیس چون تمام توجهم دخترم بود
نیهان قشنگم با وزن ۳۱۷۰
و قد۴۹
ساعت۴:۱۵صبح چهاردهم دی بدنیااومد
انشاالله همه بسلامتی این دورانو سپری کنن🥹
مامان نیهان مامان نیهان ۳ ماهگی
تحربه زایمان طبیعی من
پارت چهارم
درد هام شده بود هر یک دقیقه شایدم کمتر ساعت هم شده بود نزدیک دو شب من دیگه باهر انقباض داد میزدم و گریه میکردم میگفتم تروخدا واسم اپیدورال بیارین همسرم چندبار باهاشون تماس گرفت گفت بیارن ولی انگار ن انگار ماما اومد و بهمون گفت قبل ما چند نفر دیگه هستن دکتر اول میره اونجا ساعت دو دکتر بیهوشی با یک تکنسین اومدن ک واسم اپیدورال انجام بدن منم تند تند انقباض شدید و طولانی داشتم و امپول فشار هم بهم وصل بود بهم گفتن بشینم لب تخت سر و شونم شل باشه رو ب پایین من دست خودم نبود باهراتقباض بدنم جمع میشد ماما اومد منو محکم نگه داشت منم باهر انقباض فقط کریه میکردم و تکون نمیخوردم اما دکتر بیهوشی نمیتونست واسم اپیدورال بزنه من بعدش متوجه شدم ک هفت بار کمر منم سوراخ کردن تا بالاخره تونستن اپیدورال واسم بزنن از دردش زیاد یادم نیس چون چشام بسته بود گریه میکردم و انقباض شدید داشتم بعد اپیدورال انگار مست شده بودم😅دردارو متوجه میشدم ولی تو یک حال و هوای دیگه بودم
مامان نیهان مامان نیهان ۳ ماهگی
ادامه تجربه زایمان طبیعی من
خلاصه واسم قرص زیر زیونی گذاشته ساعتای نزدیک دوازده بود من ناهارمو خوردم چایی خوردم با همسرم فیلم دیدیم و….دوباره اومدن واسم قرص زیر زیونی کذاشتن و یکم بعدش من خیلی کم انقباض داشتم ولی کاملا قابل تحمل بود فقط صداهایی ک از زایشگاه میومد منم خیلی ترسونده بود چندساعت گذشت و‌اومدن تو پام امپول زدن و بهم گفتن ارامبخشه من گفتم اگه میشه پاشم یکم‌ورزش کنم گفتن نه زوده و‌حالت بد میشه سرگیجه میگیری بعد امپول و‌نباید از جات بلند بشی تو این مدت چندبار شیفت ماماها عوض شد و باهرشیفت جدید ماما من معاینه میشدم و همون یک سانت بودم ساعت شد هفت شب و دکترم اومد بالای سرم منو معاینه کرد و با دستش کیسه ابمو پاره کرد من اصلا فکرشو نمیکردم ک بخوان با دست پاره کنن و واقعا شوکه شدم و خیلی اذیت شدم و دردم گرفت و بهم گفت ازالان ب بعد دردات بیشتر میشه ماما شیفت جدید ک اومد بهم گفت ورزش کن و باهمسرت برو اب گرم بگیر رو کمرت و دستشویی برو و روتوپ بپر و قر بده من این کارارو کردم از ساعت هفت شب تا فک میکنم ساعتای یک شب من فقط داشتم این کارارو میکردم و دردام خیلی زیاد شده بود کمرم و شکمم میگرفت خیلی وحشتناک ک من فقط گریه میکردم و ورزش میکردم گلوم خشک خشک بود و تند تند همسرم واسم چایی خرما میاورد و کمرم ماساژ میداد منم بخودم‌میپیچیدم
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۳ ماهگی
سلام
بالاخره من اومدم با تجربه زایمانم بعد از ۱۹ ساعت🕓 پارت ۱
من نامه داشتم برای چهارشنبه۱۹ دی، با دهانه رحم ۱ سانت که دکترم تو معاینه تحریکی باز کرده بود.۱۹ دی رسید و من ساعت ۸ صبح بدون هیچ دردی بیمارستان بودم ، تا کارای پذیرش کردیم، یک ربع به۹ بستری شدم
یه رب۱0 اولین قرص زیر زبونی فشار بهم دادن، که دردام شروع نشد ،قرص دوم ساعت 2ربع دادن، بازم دردادم شروع نشد . رو مانیتور انقباض داشتم ولی خودم اصلا درد نداشتم ، ساعت ۵:۳۰ امپول فشار بهم زدن. که کیسه آبم سوراخ شد .ساعت ۶هنوز۱/۵ سانت بودم تا ساعت ۷نزدیک ۱۰۰۰ تا توپ زدم ساعت ۷ ماما اومد معاینه کرد دید کیسه آبم سوراخه خودش کامل پاره کرد بعد دهانه رحمم شد
۳/۵سانت
ساعت ۸ رفتم جکوزی تا ساعت ۱۰ تو آب بودم. دکترم اومد بالا سرم و گفت که ساعت ۱۱ بهم اپیدورال بزنن، چون خودم از قبل درخواست کرده بودم ولی تا همون لحظه اپیدورال هم دردام قابل تحمل بود و خیلی خوب کنترلشون کرده بودم و دلم میخواست درد انقباضاتمو بکشم و فقط واسه لحظه خروج بچه، اپیدورال بزنم ولی شنیده بودم بعد اپیدورال ، سریع زایمان میکنی ، دیگه اوکی دادم که تزریق بشه. تیم بیهوشی اومدن و اول کمرمو با بتادین شستن و بعدم امپول بی حسی و بعدم اپیدورال ،درد نداشت ولی حس کردم یه مایع از تو کمرم ریخت تو پام حس پاهامم اصلا از دست ندادم و بعدش با کمک ماما رفتم سرویس بهداشتی …
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(۲)
خلاصه که دردم یهوییی تموم شد . حس خوبی بود. ماما اومد بهم گفت حالا نیم ساعت استراحت کن بخواب که بعد باید ورزش کنی. خوابیدم راحت خواب رفتم . البته بگم درد نداشتم اما یه حس فشاری زیر دلم بود که قابل تحمل بود.بعد نیم ساعت ماما اومد بیدارم کرد . معایینم کرد از ۴سانت شدم ۶سانت خیلیییی خوشحال شدم. جالب اینکه با اپیدورالی که زده بود معاینه کردن هم خیلی دردش کم شد. یعنی معاینه میکردن قابل تحمل بود دیگه.خیلی خوشحال بودم فکر میکردم تا آخرش همینه😂😐حس فشار کم راحت میاد دنیا و فلان. خلاصه چند تا پوزیشن بهم گفت ماما شروع کردم انجام دادن و ورزش روی توپ .تا ساعت ۳ونیم .بینش استراحت هم میکردم.راجب خور و خوراک هم همه چی میتونستیم بخوریم .اما من تا قبل اینکه اپیدورال بزنن بهم هیچییی نمیتونستم بخورم همش حالت تهوع داشتم و لرزش بدن.بالا هم اوردم. اما بعد اپیدورال غذا هم خوردم .خبببب داشتم میگفتم تا ساعت ۳ونیم که حس فشارم زیاد شد و دردها داشتن مث قبل شدید میشدن.گفتم ب ماما باز اومد بی دردی رو زد تو سوزن کمرم. باز دردم کم شد اما فقط تا نیم ساعت. تو این حین معاینم ۷سانت اینا بود.از ساعت ۴به بعد خیلییی سخت گذشت دوباره چوون بی دردی هم جواب نمیداد و معاینمم ۸سانت بود .خیلی فشاااار زیادی زیر دلممم بود .دوباره جیغ و داد و گریم زیاد شد. از طرفی ماما بهم گف سر بچه هنوز بالاست از الان ب بعد همه چی به خودت بستگی داره باید خودت به خودت کمک کنی. باید وقتی درد داری زور بزنی با تمام توانت‌. روی تخت که خوابیده بودم وقتی درد داشتم میگف زور بزن و در همون حین خودشم دست میبرد داخل هی میگفت افرین افرین خوب داری پیش میری‌.....
ادامه تاپیک بعد
مامان موگه🌱❄️ مامان موگه🌱❄️ ۳ ماهگی
ماما اونجا اومد گفت بگیر بخواب سرمتو زدیم ساعت ۸:۳۰ دکتر بیاد امپول فشار بهت بزنه
کفتم انقباضام با درده
گفت حالا اولشه معاینه ام‌کرد گفت باز نیستی من تعجب گردم پس چجوری دکترم‌گفت یه سانتی ...
خلاصه همش نفس میکشیدم با انقباضاتم
هی دردام‌شدید شد دستشوییم‌گرفت ماما رفت خوابید ولی من هی دردام شدید تر شد زنگ میزدم‌میومپد منو سرمم باز میکرد میرفتم دسشویی
دیگه با اه و‌ناله‌هام کلافه شد و‌گفت هنوز‌کلی راه داری چرا از الان ناله میکنی یا ناز داری یا ادا اطوارته
گفتم بابا دارم درد میکشم مگه میشه ادا باشه
گفت بخواب ک فرذا نفس داشته باشی بتونی درد تحمل کنی
ساعت شد سه و‌نیم و دردای من شدید تر همرا با لرز شدید شد
هی میپریدم‌بالا میومدم پایین اومد گفت طبیعیه سرم زدیم سر همونه
معاینه کرد گفت تازه یه سانتی اوووه بگیر بخواب موندی ...حالا هی دردای من شدید تر میشد
ساعت شده بود ۵ دیگه داشت بهم فشار میومد نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم ادرار کردم و ماما اومد گفت بابا چرا داری اینجوری میکنی 🙂 زوده واسه اینکارا...منم ک خودمو باخته بودم حالم بدتر میشد که خدایا قراره چقدر دیگه منتظر باشم تازه امپول فشارم نزدم ...
ساعت ۵:۳۰ اومد یه توپ بهم داد گفت بشین روش بعدش رفت خوابید...
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۳ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …