ادامه تجربه زایمان طبیعی من
پارت پنجم
خلاصه من از بعد اپیدورال زیاد چیزی یادم نمونده انگار تو حال هوای دیگه بودم رو تخت دراز کشیده بودم بهم ان اس تی وصل بود باهردرد بهوش میومدم انگار و از حال میرفتم باز ک یدفعه بهم گفتن پاشو بشین رو‌ویلچر وقتشه منو بردن زایشگاه بهم گفتن برم رو تخت چیزی ک یادمه تختش نسبت ب بقیه تخت ها کوتاه تر بود دراز کشیدم پاهامو زدم بالا بهم کلی بتادین زدن و گفتن باهر انقباض فقط زور بزن ک من چون ب دکترم پول داده بودم بیاد بالای سرم وهنوز نیومده بود زیاد همکاری نکردم‌تا دکترم بیاد بعدچند دقیقه دکترم اومد و بهم گفتن زور بزنم من باهر زور از هوش میرفتم اخرین بار ماما چندبار زد توگوشم گفت زور محکم بده منم کمکت میکنم ک دونفره ب شکم من باارنج فشار دادن و‌دختر قشنگمو دادن بغلم بعداز بدنیااومدن دخترم بازم حس زور داشتم ک بهم گفتن سرفه کن با سرفه من جفت هم اومد بیرون و تمام شد دردای من زیاد از بخیه زدن و امپولاش یادم نیس چون تمام توجهم دخترم بود
نیهان قشنگم با وزن ۳۱۷۰
و قد۴۹
ساعت۴:۱۵صبح چهاردهم دی بدنیااومد
انشاالله همه بسلامتی این دورانو سپری کنن🥹

تصویر
۳ پاسخ

قدم نورسیده مبارک گلم چقدرطبیعی سخته خدایا

مبارک باشه عزیزم. ـ منم مثل شما شکمم کوچیکه.نگران بودم ولی شمارو ک دیدم امیدوار شدم برا وزنش.
انشالا نی نی منم حداقل ۳کیلو بشهـ
۳۲هفته ۲کیلو بود🫠

مبارکه گلم قدمش پر خیر و برکت

سوال های مرتبط

مامان ماهان وماهور مامان ماهان وماهور ۴ ماهگی
یچساعت 12شب بستری شدم،بهم سرم زدن و آمپول فشار داخلش زدن،ان اس تی هم وصل کردن،بعد 10دقیقه دردای کمی سراغم اومد،سرم رو قطع کردن که دردای طبیعی خودم شروع بشه،بعد ان اس تی قطع کردن گفتن پاشو ورزش کن،اسکات بزن ،تقریبا نیم ساعت ورزش کردم،بعد دوباره گفتن برم رو تخت،دردام کمی بیشتر شده بود،ان اس تی که وصل کردن نشون میداد دردام زیاده،ولی من حس نمی‌کردم ،قرآن پیشم بود 7تا انشقاق و 1بار سوره مریم خوندم،دردای قابل تحملی داشتم،ساعت نزدیکی 5بود که دردای شدیدی اومد سراغم،ماما رو صدا زدم اومد معاینه کرد گفت 4سانت شدی،بعد دقیقه احساس زور اومد بهم باز صداش زدم اومد معاینه کرد گفت 7سانتی ،زور نزن فقط ،موقع دردات نفس عمیق بکش،تا برم همکارام هم بیان و وسیله آماده کنیم،خلاصه من همچنان دردای شدید داشتم و فقط نفس عمیق میکشیدم،تا اومدن گفتن فول شدی و زور بزن،منم فقط زور میزدم،ازشون میخواستم برش بزنن تا زودتر بچه بیاد میگفتن نه وقتی خودت میتونی چرا دردسر میخوای ؟حتی آمپول فشار هم برام وصل نکردن من خودم با تمام وجود زور زدم تا ساعت ۶:۲۰ دقیقه دختر قشنگم به دنیا اومد،فقط چند تا بخیه خوردم ،موقع بخیه هم زیاد درد نداشتم،انگار نیشگون محکم ازم میگرفتن،دخترمو که انداختن تو بغلم رو شکمم پی پی گنده کرد،😂😂😂
مامان نیهان مامان نیهان ۱ ماهگی
تحربه زایمان طبیعی من
پارت چهارم
درد هام شده بود هر یک دقیقه شایدم کمتر ساعت هم شده بود نزدیک دو شب من دیگه باهر انقباض داد میزدم و گریه میکردم میگفتم تروخدا واسم اپیدورال بیارین همسرم چندبار باهاشون تماس گرفت گفت بیارن ولی انگار ن انگار ماما اومد و بهمون گفت قبل ما چند نفر دیگه هستن دکتر اول میره اونجا ساعت دو دکتر بیهوشی با یک تکنسین اومدن ک واسم اپیدورال انجام بدن منم تند تند انقباض شدید و طولانی داشتم و امپول فشار هم بهم وصل بود بهم گفتن بشینم لب تخت سر و شونم شل باشه رو ب پایین من دست خودم نبود باهراتقباض بدنم جمع میشد ماما اومد منو محکم نگه داشت منم باهر انقباض فقط کریه میکردم و تکون نمیخوردم اما دکتر بیهوشی نمیتونست واسم اپیدورال بزنه من بعدش متوجه شدم ک هفت بار کمر منم سوراخ کردن تا بالاخره تونستن اپیدورال واسم بزنن از دردش زیاد یادم نیس چون چشام بسته بود گریه میکردم و انقباض شدید داشتم بعد اپیدورال انگار مست شده بودم😅دردارو متوجه میشدم ولی تو یک حال و هوای دیگه بودم
مامان نورا💕 مامان نورا💕 ۸ ماهگی
نمیدونستم خودمو اروم کنم یا شوهرمو خلاصه ما رفتیم بیمارستان فاطمه زهرا رباط کریم ک خدای خیلییی راضی بودم اونطور ک فکر میکردم‌نبود رفتیم بخش زایشگاه و دراز کشیدم روی تخت معاینه ام کردن گفتن ۵ سانتی سرم اینا زدن و امپول زدن و ان اس تی وصل کردن یه نیم ساعتی گذشت و منم هعی سعی میکردم با نفس عمیق خودمو اروم کنم بعد نیم ساعت فک گنم امدن معاینه کردن بعدش ماما امد و هعی گفتن زور بزن یکی هم از روی شکم فشار میاورد دیگه نفس کم اورده بودم نمیتونستم زور بزنم گفتن اگه همکاری نکنی بچه خفه میشه سرشو میبینیم یه دو تا زور دیگه امده بچه . اونجا دیدم ک بیحسی و زدن و یه برش زدن منم یه دو تا زور دیگه زدم و دخترم دنیا امد وایییی از حسش نگم براتون خیلییییی حس قشنگی بود🥺😍 الهی همه خانم های اقدامی تجربه کنن و خانم های باردار هم ب سلامت زایمان کنن وای یه موجود کوچولو بردن گذاشتنش زیر دستگاه منم از دور میدیدمش و صدای گریه هاشو گوش میدادم خیلییی حس قشنگی بود 🥺💖 یکم ک گذشت پرستاری ک بالای سر من بود گفتش یه زور دیگه بزن تا جفتت هم بیاد بیرون ک با یه زور دیگه جفت امد بیرون و بی حسی زدن و شروع ب بخیه زدن به من گفتن خیلی بد پاره شدم اونم به خاطر تغذیه نا مناسب تو بارداری . تا میتونین تو بارداری گوشت و تخم مرغ بخورین تا خدای نکرده مثل من نشین من از داخل از ۳ جهت پاره شدا بودم نزدیک ۲۰ تا بخیه خوردم خلاصه اینم از تجربه زایمان من ببخشید ک طولانی شد من خیلی. راضی بودم از زایمانم از اول بازداریم پیاده روی خیلی داشتم پله هم زیاد بالا پایین میکردم .

دخترم ساعت ۷ و ۴۷ دقیقه صبح . روز ۲۳ .. ۲ .. ۱۴۰۳ پا ب این دنیا گذاشت الهی ب حق فاطمه زهرا تو زتدگیش خوشبخت ترین باشه و بهترین ها نصیبش بشه 💖👨‍👩‍👧🧿
مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی
یهو حس زور بهم دست داد گفتم من حس زور دارم گفتن تا میتونی زور بده ۳ بار زور دادم تا ۱۰ ثانیه اینطوری ولی سر بچه ام بیرون نیومد چهارمین بار ماما بهم گفت زور بده و دستشو تا ۴ انگشت گذاشت ک سر بچه بیاد ولی بازم نشد و بهم گفت زور بده نمیخام اذیتت کنم و هی دستمو بزارم و بازم پنجمین بار دیگه زور محکم دادم ک گفتن پاشو برو رو تخت زایمان منم رفتم امپول بی حسی تو واژنم زدن و برش زدن واسم یه زور دیگه دادم ک یه ماما با دوتا دست تمام زورشو گذاشت رو شکمم فشار داد و ماما خودم و با دوست مسیر سر بچه رو باز تر کرد ک دیکه صدای گریه گل پسرم رو شنیدم تا گزاشتن رو شکمم آروم شد و همون لحطه فهمیدن یه بند نافش یه گره محکم خورده و اف قلبش به خاطر این بود
از مرحله زایمان ک بگذریم مرحله بخیه زدن میاد با اینکه بی حسی زدن ولی کامل همه چیز حس میکردم و هی جیغ میکشیدم و چون موقع زایمان خونریزی کردم هی بخیه میزد و دو انگشت می‌کرد داخل و شکمم محکم فشار میاد گ خون بیاد بیرون خدایی نکرده لخته نیوفته روی رحمم و هزاربار اینکا رو کرد و ۱۰ تا رو پوست بخیه خوردم داخلی های رو هم راضی نشد بگه چندتا و موقع ک ۲ ساعت تحت نظر بودم بازم معاینه کردن و شکمم فشار دادن و خون اومد بیرون و برای ۲ بار در بخش زنان هم اینکا رو کرد 🥲🥲🥲 و ۷ مرداد قرار بود مرخص بشم ک به خاطر زردی شدید بچه ام مجبور شدم بستری اش کنم و از بخش زنان رفتم بخش نوزادان
مامان جوجمون مامان جوجمون ۴ ماهگی
تجربه زایمان #پارت پنجم



گفتم میخوام برم دسشویی تا اینجا نباید زور میزدم چون میگفتن ورم میکنه دهانه رحمت
رفتم دسشویی اومدم گفتن تونستی ادرار کنی گفتم ن
خوابیدم سوند انداختن خیلی دردش وحشتناک بود خیلی اذیت شدم
بعدش دوباره ی سری ورزشای دیگه انجام دادم حالت سجده موندم پایین تخت ورزش میکردم باز معاینه شدم گفتن ورمت خوابیده ۷ سانتی سر بچه رو میبینیم هین معاینه بهم زور اومد نمیدونم شاید همون انقباض بود بهم گفتن هر وقت زور اومد بهت توام زور بزن( (ببخشید )نمیتونستم میترسیدم از مدفوع کردن حس میکردم زور بزنم باعث خروج مدفوع میشه)
گفتن چرا اینجور زور میزنی گفتم دلیلشو گفتن اشکال نداره باید روده هات و مثانه خالی باشه موقع زایمان
ماما انگشتشو میذاشت داخل واژنم و من موقععی ک بهم زور میومد زور میزدم
خیلی سخت بود خیلی درد داشت با زور و مکافات منو از ۷ سانت فول کرد هر دفعه انگشتشو گذاشت و من زور زدم تا این ک فول شدم
زنگ زدن متخصص زنان بیاد منو بردن رو تخت زایمان ماما برشو انجام داد همیسه فک میکردم برش خیلی سخت باشه با این ک حسش میکردم ولی چیز وحشتناکی نبود
ینی انقدر چیزای سخت تر تجربه کرده بودم احتمالا هیچ بود برام
ماماها میگفتن زور بزن بچت داره میاد سرشو میبینیم چشمامو بسته بودم داشتم زور میزدم ی فشار و کششی رو واژنم بود اما گم بود تو دردام وقتی زورم تموم شد چشامو باز کردم بچمو دست ماما دیدم😭😭
دخترم کبود و سیاه بود گریه نمیکرد فرم سرش ناجور شده بود
گریم گرف گفتم چرا گریه نمیکنه برونش اونور رو تخت گفتن خستس همه ماماها و دکتر دورش جمع شده بودن بعد چن لحظه صدای خیلی ضعیف گریش اومد براش اکسیژن گذاشتن برگشتن بالاسر من
مامان پگاه مامان پگاه روزهای ابتدایی تولد
سریع منو بردن و اونجا یادم نمیاد تا ی جاهایی رو ک باز دستگاه وصل کردن و گفتن بچه خوب شده دکترم تصمیم گرفته بوده ک بهم گاز بی حسی بدن
و دکتر بیهوشی اومد و بهم یاد داد ک چجوری استفاده کنم و بعد رفت من باید وقتی نزدیک ب شروع شدن دردم میشد گاز رو استفاده میکردم
اما چشمتون روز بد نبینه تا اونو دادن ب من شروع کردم ب زدن و استفاده کردن
وقتی گاز بی دردی استفاده میکنی ی مقدار حس خواب آلودگی و بیهوشی داره من انقدر زدم ک کامل بی هوش میشدم😂😂
میومدن میزدن توی گوشم چند بار ک باز بهوش میومدم 😂😂
باز دوباره ک هوشیارتر میشدم استفاده میکردم و کلا روند زایمانم همین شده بود😂😂😮‍💨😮‍💨💔💔
یهویی برای بار آخر ک داشتم گازو میزدم و از اونورم زور میزدم از هوش رفتم و اندازه چند دقیقه طول کشید و همه بالا سرم جمع شده بودن و دستگاه ارور داده بوده ک بچه اکسیژن خونش پایین رفته بود
خودمم افت شدید فشار داشتم ک دکتر خیلی ترسیده بود با تو گوشی و داد و بیداد منو بیدار کردن و گازو ازم گرفتن و قطع کردن و گفتن باید فقط زور بزنم وگرنه بچه خدایی نکرده کاری میشه
منم ففقققطططط زوور زدم و زور زدم و بیمارستانو گذاشته بودم رو سرم از بس ک داد زدم
و بالاخره دخترمو ساعت۹ انداختن روی شکمم اکسیژن وصل کردن بهش و تا ساعت۱۰ دکتر بخیه های منو زد
مامان رها مامان رها ۹ ماهگی
تا ساعت دو شب همون ۱ سانت بودم بعد آمدن و سرمو قندی وصل کردن و گفتن خیلی درد کشیدی یکم استراحت کن همین ک سرم و فشار غط کردن انگار دردام قابل تحمل تر بود و یکساعت راحت بودم دیگه تحمل کردم و جیغ نمیزدم ولی این ی ساعت خیلی زود تموم شد باز آمپول زدن من گفتم اون دستگاه تنفس و بهم وصل کنین یکم‌دردام کمتر شه اونو ک آوردن من خیلی بهتر دردام و تحمل میکردم درد داشتم اما انگار دردامو قابل تحمل تر میکرد گفتم آمپول کمر و برام بزنین گفتن اون دکترش شیفت صبح میاد دیگه تحمل کردم بعدش انگار بچه سرشو درست آورد و تا ساعت ۶ صبح شده بود ۸ سانت دیگه آمدن معاینه کردن و گفتن باید زور بزنی بچه آمد من خیلی خوب همکاری کردم دوسه بار زور زدم و بچه آمد انگار همه دنیا رو بهم دادن خیلی شبیه دختر بزرگم بود درست بود زایمان سختی داشتم ولی با دیدنش همه چیو فراموش کردم و بعدش از پیشم بردنش و گفتن حالا زور بزن جفتش بیاد من زور زدم جفتش هم آمد و بخیه هم زدن شبه خیلی سختی بود ولی خیلی بچه شیرین اینم از تجربه زایمان من
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۷ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مامان هاکان مامان هاکان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت چهار
رفتم سرویس روی فرنگی نشستم آب داغ گرفتم از کمر ب پایین درد نداشتم ولی کامل احساس میکردم سر بچم پایینه پایینه
رفتم تو اتاقم دکترم اومد نگاه کرد گفت عالیههه زور بزن ،چنتا زور زدم انگار دفع داشتم ک میگفت افرین همینجوری
بعد ساعت یک ربع به ۹ منو بردن اتاق زایمان پوزیشن عالی دادن بهم و گفتن زور بزن
تمام انرژیمو جمع کردم زور زدم با ۳ تا زور مفید بچم با وزن ۳۳۲۰ و قد ۵۳ سانتی متر ب دنیا اومد😍😍 ،بعد بچه کلی چیز میز در اومد ک کااامل احساس سبکی کردم بچمو گذاشتن رو سینم انگار من از مادر متولد شده بودم
بچرو برداشتن گزاشتن کنار و دکترم منو بخیه میزد انقدر دوسش داشتم و بهش اعتماد داشتم مطمئن بودم کارش عالیه
بعد بردنم تو ی اتاق دیگ مامانمو و شوهرم اومدن داخل بچمو دادن بهش شیر دادم دوساعت بعدم بردنمون بخش
خیلی تجربه خوبی بود واقعا راضی بودم صدبارم برگردم عقب همین زایمان و انتخاب میکنم ایشالله همتون زایمان عالی داشته باشید👶🏻💙🍂