۲۸ پاسخ

چچقد خوب ادامش...

چقد داستانت شبیه داستان زایمان منه😃

الحمدلله خواهر برای منم دعا کن

پس من چرا انقد درد دارم

زایمان منم خیلی خوب بود منم طبیعی بودم
من تو خونه ۴ سانت باز شدم دیگه رسیدم بیمارستان خیلی زود فول شدم

خداروشكر عزيزم الحمدالله انشالله كه هميشه سالم باشي 🍀

بقیشششش

خدایی چجوری بدون درد شدی ۷؟ من تا رسیدم هفت صد بار جون دادم

فقط بگوقبلش چکار کردی دقیقا 😢

خب بعدش

ماشاالله چقدددد خوب

وایی چقد خوب بقیش

ولی خوب بحالت منکه دو روز از درد بیهوش میشدم دهانه رحمم از ۳ سانت بالا نمیرفت

تو ادم نیستی تو از ما نیستی از کدوم سیاره اومدی😂

ماشالله چه خوش زایمان بودی👍🏼🌹

پ‌بقیشششش

خوشبحالت🥰🧿🧿
دستت و رو سر مام بکش

ادامههههه

معاینت که میکردن چه جوری معاینه میکردن ؟درد داشتی هنگام معاینه کردن؟

خوشبحالت 🫠

ماشالله انشالله زایمان ما هم مثل شما بشه

چه خوب منم زایمان اول دردم کم بود😁😁😁

واییی چخووووب بوددددددددددددددددد

😍وای هزار ماشالله به این بدن واقعاااااا

ادامه.....

قسمت ما شه

ابجی بعدش بگو

پریودیات بدون درد یا کم درد بودن؟
ورزش نکرده ۷سانت شدی؟

سوال های مرتبط

مامان amir hosein🐣💙 مامان amir hosein🐣💙 ۳ ماهگی
پارت سوم زایمان طبیعی👇💙
خلاصه رفتیم طبقه دوم بلوک زایمان و نامه ارجاع و نامه اورژانسی دکتر و نشونشون دادم و ماماهه گف شورت و شلوارتو دربیار بروبخواب باید خودمم معاینت کنم.منم گفتم پایین دکتر الان معاینه کرد گف ۴سانت و خورده ایم...
گفتن نه باید خودمونم معاینه کنیم تابستریت کنم..
دیگه مجبورشدم دراز کشیدم ماماهه اومد معاینه کرد دید واقعا ۴سانت و خورده ایم گف شلوارتو بپوش بیا پروندتو بده وارد دفترکنم بعدش بده شوهرت ببره پایین تشکیل پرونده بده برابستری...
منم هم خوشحال بودم هم یکم استرس داشتم برازایمان..
پروندمو دادم و یه ده دقیقه ای طول کشید تا وارد دفتر و سیستم کرد و داد بهم بردم پشت در زایشگاه دادم شوهرم گفتم ببر پایین تشکیل پرونده بده بستری شم.
تا رفت پایین و تشکیل داد و اومد بالا نیم ساعتی طول کشید..
شد ساعت ۱ونیم ظهر که دیگه کارای تشکیل پرونده تموم شد و منو بردن یه اتاق دیگه توهمون بلوک زایمان که اتاق زایمان بود
لباس دادن و عوض کردم و اومدن آنژیوکت زدن و نوارقلب و وصل کردن و یه سُرُم هم زدن که فشارم یهو نیوفته..
بعد ک اینکارارو کرد.ماماهه رفت و گف یک ساعت دیگه میام معاینت کنم
مامان ویهان💙 مامان ویهان💙 ۱ ماهگی
#تجربه من از زایمان
#پارت سوم
دوتا پرستار با یه ماما اومدن بالا سرم ماما معاینم کردو گف نمیفهمم لگن خالیه دستم به کیسه اب نمبرسه رفتنو با دوتا مامای دیگ اومدم اونام معاینم کردنو دیدن لگنم خالیه کیسه ابم بالا یه چیز تیز اوردن که باهاش کیسه اب رو پاره کنن ولی نتونستن هر سه تاشون امتحان کردن ولی نتونستن خلاصه دستگاه ان اس تی رو ازم باز کردن و رفتن
منم ترسیده بودم خونریزیمم کم کم زیاد میشد از ترس زایمانم همش گریه میکردم بعد از گذشت ده دیقع دوتا پرستار اومدن بالاسرم گفتن که میخایم برات سنت وصل کنیم گفتم چرا گف واسه اینکه عملت کنن ادرارت خارج بشه گفتم عمل چی گفتن سزارین من از هر دونوع زایمان میترسیدم بازم با وجود اینکه اسم سزارین اومد ترسم بیشتر یا کمتر نشد
گفتم درد داره؟ گف نه نترس عزیزم یه سوزش ریز داره سنتو برام وصل کردن نیم ساعت بعدش دکتر اومد بالاسرم گفتم من میترسم گف نترس خیلی زود تموم میشه گفتم خیلی درد داره گف من بهت قول میدم هیچی حس نکنی دخترم یکم باهام حرف زد منم اروم تر شدم نشستم رو ویلچر که برم اتاق عمل وقتی رسیدم دم در زایشگاه شوهرم که تو اون حالت منو دیدید مث دیونه ها اومد پیشم نگرانی تو چشاش معلوم بود
منو بردن اتاق عمل کمکم کردن گذاشتنم رو تخت دوتا دکتر اومدن بالا سرم بهم گفتن اصلا نترس هیچی حس نمیکنی گفتم آمپولش چی گف اگه همکاری کنی ی بار تمومه ولی اگه نه که مجبوریم دوباره بزنیم پرستار اومد روبروم گف نترس عزیزم دستمو گرف گف تکون نخور دکتر بهم گف صاف بشین اصلنم تکون نخور تا امپولو بزنم نشسته بودم منتظر بودم امپول رو بزنه که گف تموم گفتم پس چرا من حس نکردم گف تموم شد دیگه شاید باورتون نشه ولی من هیچی از امپوله نفهمیدم هبچ دردی نداشتم
مامان ویهان💙 مامان ویهان💙 ۱ ماهگی
#تجربه من از زایمان
#پارت اول
بالاخره بعد هفت روز اومدم تجربمو از زایمان بگم🤭
از 36هفته شروع کردم به ورزش و استفاده از گل مغربی و دوش آب گرم روزی دو دفعه دوش آب گرم میگرفتم 38هفته 4روز رفتم واسه معاینه دکترم ک معاینم کرد گف دهانه رحمت کاملا بستس اینو که گف انگار روی من یه سطل آب یخ ریختن خلاصه اومدم خونه تحرکم و ورزشمو بیشتر کردم تا چهل هفته که روز زایمانم رسید شبش کلی ورزش کرده بودمو پیاده روی فراوون تو دلم امید داشتم که شاید حداقلش دو سانت دهانه رحمم باز شده باشه ولی اینم بگم من هیچ دردی نداشتم حتی یه ذره
13اسفند تاریخ زایمانم بود صبح ساعت 10صبح رفتم بیمارستان گفتم تاریخ زایمانمه فرستادنم پیش ماما ازم یسری سوالا کرد گف دردی چیزی داری گفتم نه فق بچم تکون نمیخوره گف از کی گفتم از دیشب بعدش معاینم کردن گفتن دهانه رحمت بستس یعنی من مردم یه مامای دیگ رو صدا زدن اونم اومد معاینه کرد و گف بستس و بعد معاینه منو فرستادن ان اس اتی تموم که شد بهم گفتن ان اس تی خوبه و من بازم گفتم من تکونای بچمو حس نمیکنم گفتن پس برو سریع سونو فرستادنم سونو اونجا در حال انجام سونو بود دکتر ک بهم گف بچت تکون نمیخوره چن تا سرفه کن چن تا سرفه کردم چهارمین سرفم بود که یه تکون ریز خورد دکتر بهم گف همین کافیه و ثبتش میکنم گفتم یعنی چی شما به من گفتید بچت تکون نمیخوره سرفه کن تا تکون بخوره اینا رو نمیخایید ثیت کنید گف نه همین تکونش کافیه از یطرفم بهم گف آبریزش داری گفتم نه
گف مایع دور جنین خیلی کم شده منم با خودم گفتم خب حتما مینویسه تو سونو اینا رو ولی وقتی رفتم سونو رو به ماما زایشگاه نشون دادم گف هم تکونای بچت خوبه هم مایع دورش


اینو بخونید تا پارت بعدی رو بنویسم♥🤭
مامان حامی مامان حامی ۲ ماهگی
پارت چهارم
زایمان طبیعی❤️


خلاصه دکتر اومد اقا بود یک امپول ب کمر زد گ من انقد استرس داشتم برام درناک بود ولی یک دقیقه بیشتر طول نکشید
بعد ماما گف
ب پشت بخاب تا دارو اثر کنه

من درد داشتم ولی کم کم
داش کم میشد
دردادم
بعد ۱۰دقیقه کامل دردام رف انقباض
و حس میکردم
ولی درد اصلا
گذشت شد ساعت ۷و نیم
ماما گف بزار معابنت کنم دید گف عالیه پیشرفتت شده بودم ۶و نیم سانت ولی هیچ دردی نداشتم
رفت زنگ زد ب دکترم تا بیاد
گفتم گشنمه تلفن داد زنگ زدم ب همسرم برام چیزی بیاره
همسرم
طفلی تعجب کرده بود باهش صحبت میکردم میگف اا خوب شدی😂😂 گفتم نه ولی خیلی خوبه این بیحسی

برام چیزی بیار ک گشنمههههه
خلاقه همسرم کیک و ابمیوه و خرما اورد
خوردم که یهو حس کردم یک جیز داغ اومد سریع مامامو صدا زدم
اومد گف ا چ عالی کیسه ابتک پاره شد تقریبا داری نزدیک میشی

بعد شد ساعت ۸و نیم اینا ک کم کم دردام داش میمود ک گفتم اومدن
برام دوباره دوز دارو بیحسی و تمدید کردن
ک خوب بود رفع سد دردام رف کم کم
دکترم اومد بالاسرم معاینه کرد گف اا عالیه شدی ۸سانت تمومه
بع‌د گذست گذشت ساعت ۹و معاینه کرد دکترم گف اا سر بچه داره دیده میشه عالیه فول شدی بریم اتاق زایمان
منو گذاشتن ویلچر بردن اتاق زایمان

یک حس استرس عجیب درد نداشتم ولی عجیب بود رفتیم رو تخت دکترم گف زور بزن هر موقع گفتم
با چنتا زور
قشنگ حس زور زدن داشتم
بهو صدا پسرم اومد اوردنش بیرون🥹 گذاشتن رو سینم
که قشنگتربن
حس❤️❤️❤️
بعد من کامل هنوز بیحس بودم دکترم گف چون بچت درشته بخیه کم خوردی شروع به بخیه زدن زد ولی من هیچی متوجه نمیشدم
تموم شد دکترم گف خوبی درد نداری بیدردی خوب بود کفتم وای عالی بود خانوم دکتر مرسیازتون🙏🏻
مامان 𝓦𝓸𝔂𝓪𝓷💙✨️ مامان 𝓦𝓸𝔂𝓪𝓷💙✨️ ۳ ماهگی
#زایمان طبیعی پارت ۳🤰
رفتیم بخش اورژانس گفتن درازشومعاینت کنیم لامصب شروع شدمعاینه هااماماعه اومددستشو کردداخل رحمم منم دردداشتم اماقابل تحمل بود بعدسریع بع دکتر گف آره ابریزش داره پاره شده کیسه ابش دکترم گف سریع امادش کنین بفرستین بالا خلاصه آمادم کردم منم استرس داشتم مامانم اومدروبوسیم کردانگارمیخاستم برم مکه 😅گف ایشالابا دل خوش برمیگردی دیگه رفتم بلوک زایمان دیگه معاینه هاشروع شدخداا من دقیق ساعت ۵کیسه آبم پاره شد تارفتم بیمارستان رفتم بلک زایمان ۷بوددردام شروع شده بودزیرشکمم خیلی تیرمیکشید فجیع دیگع دانشنجوهااومدن مامام اومد گفت من ماماتم زایمانت میکنم رضوانی ام الانم بایدمعاینه شی دردام ۱۰دقه یکباربودانقباض داشتم دیگه اومددستشوکرد داخل گف یه فینگرازاد اوردبیرون بعدگف ان اس تی وصل کنین حالت طاق باز اولش که وصل کردن خوب بودتا۸ بعدش امان ازدردوانقباضی که اومد سراغم آخ اخ...دردام شروع شد چون کیسه آبم پاره بودهمش فرتی ازم آب میومد منم ازشدت دردگریه میکردم بع پهلوشدم ازشدت دردبعدماماعع اومد گف فقط طاق باز الان نوارت قط شده گفتم نمیتونم دردام بیش ترمیشه طاق باز گف عب نداره وایییی.بزورمنو طاق بازکردن گف میخام معاینه کنم گفتم ن تروجون بچت نکن انقباض دارم بزارحدقل ردشه بعدگف ن فقط توانقباض باید اندازه گیری کنم دگه منکه فقط جیغ میکشیدم اونم گف هنواولشه دادالکی نزن گفتم بابامگه مریضم الکی دادبزنم نمیتونم حالامریضم بودم صدام درنمی اومدلبام خشکک وایی دستشو کردداخل دانشجوهام پاهامو بازنگه داشته بودن بزور منم داشتم میمیرم ازشدت درد
گف ۴سانتی هنو۶سانت دیگه داری منم دل انداخته بودم گفتم بیایه مسکنی چیزی بزن مردم گف نمیشع میخای...