پارت سوم زایمان طبیعی👇💙
خلاصه رفتیم طبقه دوم بلوک زایمان و نامه ارجاع و نامه اورژانسی دکتر و نشونشون دادم و ماماهه گف شورت و شلوارتو دربیار بروبخواب باید خودمم معاینت کنم.منم گفتم پایین دکتر الان معاینه کرد گف ۴سانت و خورده ایم...
گفتن نه باید خودمونم معاینه کنیم تابستریت کنم..
دیگه مجبورشدم دراز کشیدم ماماهه اومد معاینه کرد دید واقعا ۴سانت و خورده ایم گف شلوارتو بپوش بیا پروندتو بده وارد دفترکنم بعدش بده شوهرت ببره پایین تشکیل پرونده بده برابستری...
منم هم خوشحال بودم هم یکم استرس داشتم برازایمان..
پروندمو دادم و یه ده دقیقه ای طول کشید تا وارد دفتر و سیستم کرد و داد بهم بردم پشت در زایشگاه دادم شوهرم گفتم ببر پایین تشکیل پرونده بده بستری شم.
تا رفت پایین و تشکیل داد و اومد بالا نیم ساعتی طول کشید..
شد ساعت ۱ونیم ظهر که دیگه کارای تشکیل پرونده تموم شد و منو بردن یه اتاق دیگه توهمون بلوک زایمان که اتاق زایمان بود
لباس دادن و عوض کردم و اومدن آنژیوکت زدن و نوارقلب و وصل کردن و یه سُرُم هم زدن که فشارم یهو نیوفته..
بعد ک اینکارارو کرد.ماماهه رفت و گف یک ساعت دیگه میام معاینت کنم

۷ پاسخ

ازکجا میفهمن چن سانتی؟

خب گلم 🥲

چقدرمعاینت کردن واسه چی؟

زایمان اولت بود؟؟؟؟؟

بعد چی شد

خب تند تند بزار

چ کار کردی تا هفته ۳۷ ۳ سانت بودی

سوال های مرتبط

مامان کیان جون👶 مامان کیان جون👶 ۱ ماهگی
بارداری
زایمان طبیعی
شنبه صبح بود رفتم بهداشت به حساب خودم ۴۰هفته و۲روزبودم فشارم رو ۱۲بود چک کرد چون ازتاریخ آنتی گذشته بود که ۱۳دی بود گفت نامه میدم برو بستری شو منم که دل تو دلم نبود پسرمو زودتر ببینم رفتم خونه به شوهرم گفتم رابطه داشته باشیم که رفتم معاینه کمتر دردم بگیره خلاصه بعد رابطه طول دادم که ظهر شد ناهار خوردیم ریلکس با اتوبوس رفتیم سمت بیمارستان تا رسیدیم ساعت شد ۳عصر هوا هم سرد دیگه رفتیم تو و قبض معاینه گرفتیم و رفتیم زایشگاه که نامه رو نشون دادم معاینه کردن گفتن بسته ای گفتم برم خونه پیاده روی کنم بیام گفت نه منم که خیس عرق چون استرس زیادی برای معاینه و زایمان داشتم فشارم زد بالا رفت رو ۱۵اینام دیگه ولم نکردن و گفت برو پایین کارای بستری تو انجام بده و برگرد زایشگاه من و شوهرم رفتیم کارای بستریمو کردیم و با خیال راحت با اتوبوس رفتیم خونه که لوازمای خودم و ساک پسر خوشکلمون رو برداریم که دیگه قراربود بستری شم و زایمان کنم
مامان جوجه طلایی🐣💙 مامان جوجه طلایی🐣💙 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان طبیعی👇💙
۳۷هفته و ۳روز که بودم رفتم دکترم دوباره معاینه کرد همون ۳سانت بودم و تغییری نکرده بودم..چون دردم نداشتم دکترم گف بیمارستان نرو چون فاییده نداره بستریت نمیکنن...
دیگه منم اومدم خونه دو سه روز دیگم ورزش کردم..
۳۷هفته و ۶روز بودم که حس کردم یکم زیردلم دردمیکنه و کمردرددارم ولی کم بود گفتم طبیعیه و جدی نگرفتم..بعدشم سرگیجه و سرسنگینی زیادی داشتم..
اینجاهم پرسیدم گفتن شایدفشارت افتاده ولی فشارمم اوکی بود..دیگه اونم برویه خودم نیاواردم..
تااینکه ۳۸هفته و ۲روز شدم دیدم داره سرگیجم و سرسنگینیم بدتر میشه..
صبحش رفتم بهداشت فشارم اوکی بود ولی گفتن سرگیجه ازعلایم زایمانه و چون هفتمم اوکی بود نامه ارجاع نوشت برابستری گف برو بیمارستان نشون بده بستریت کنن...
منم اومدم خونه قشنگ دوش گرفتم تروتمیز شدم..
فرداش صبح که ۳۸هفته و ۳روز بودم ساعت ۱۰باشوهرم همه مدارکا و وسایل بچه رو برداشتیم و رفتیم بیمارستان..همش فکرمیکردم که حتما مثل دفعه قبل بهونه میارن و بستری نمیکنن
ولی وقتی رفتم پیش دکترزنان نامه رونشون دادم گف بخواب معاینت کنم..معاینه که کرد ۴سانت و نیم بودم..نامه اورژانسی نوشت برابستری گف برو بالا بلوک زایمان بستری شو..منم خوشحال اومدم بیرون و باشوهرم رفتیم طبقه دومه بیمارستان برابستری....
مامان محمد مامان محمد ۲ ماهگی
پارت دوم .....
ک خلاصه خودمو رسوندن بیمارستان فهمیدن ک کیسه آبم پاره شده ماماعه گل ک باید معاینه کنم منم رفتم روتخت و معاینه کرد سه سانت باز شده بود و من همچنان همون درد هایه یه هفته پیش رو داشتم و کارایه بستری مو خواهر شوهرم انجام داد و منو با ویلچر بردن اتاق زایشگاه و فقط میگفتی وارد جهنم شدم از بس صدایه جیغ و داد می‌شنیدم...
خلاصه ک منو بردن تو اتاق و یه تخت بود واسه درد کشیدن و استراحت اینجور چیزا یه تختم واسه زایمان یه صندلی واسه ماماهمراه ک من خداروشکر نگرفتم یه هزینه الکی ندادم
ک ماما اومد و سرم تقویتی زد ان اس تی رو هم وصل کرد گفت ک بزار معاینت کنم گفتم الان طبقه پایین معاینه کردن سه سانت بودم گف ن باس خودم ببینم معاینه کرد همون سه سانت بود .
این ک رف بهم گفت کار داشتی صدام بزن من در اتاقم و رفت بیرون منم تنها حوصلمم ب شدت سر رفته بود. نمی‌دونستم چیکار کنم ک از رو تخت اومدم رفتم پایین تخت یه خورده قر کمر رفتم یه دوری تو اتاق زدم یه سری ب اتاق نی نی ها و وسیله هایه دکتر زدم تا چشم افتاد. ب ✂️ لرزم بیشتر میشد دیگه اومدم همینطور با استرس رفتم رو تخت ک بعد یه ربع بیست دقه یه دردایه خفیف اومد سراغم که از کمرم شروع میشد تو شکمم تموم میشد ..