۵ پاسخ

آقا پس من چی بگم خونمون کوچیکه بعد تلویزیون روشن میشه پسرم خود بخود سمت تلوزیون میچرخه مخصوصا وقتی پیام بازرگانی باشه🥴

من برعکس اینقد می‌ترسه از من بدتره ی ذره سرما میخوره صدبار زنگ میزنع استرس میده که تب نکنه تشنج نکنه بچه اینقدر استرس داد شب تا صبح بالا سر بچه بودم 🤦😂

مامان منم خیلی کارای باحالی میکنه همش بچه دست خودمه🤣 ولی چون افسردگی و اضطراب شدید گرفتم ۵ ماهه خونه مامانمم

یبارطوری نیست گلم

یه بار دیگم کاهو رو زده بود به قرمه سبزی میخواست بده بچه بخوره 😐 نزاشتم

سوال های مرتبط

مامان النا مامان النا ۱۴ ماهگی
وباز هم تکرار کار پدرشوهرم که داشت غذا دهن النا میزاشت و دیگه با عصبانیت من روبرو شدو قهرمون 😂😂 از اولش دیدم منظور داره من بیرون بودم شام خورده بودم اومدم خونشون دیدم بچرو گرفته هی میگه ما میخواییم باهم شام بخوریم فهمیدم منظور کاریو داره به شوهرم گفتم برو بچرو بگیر بابا شام بخوره نشنید پدرش رفت بشینه سر سفره من گفتم بابا بچرو بده شامتو بخور دو سه بار گفتم بچمو نمیداد هی اذیت میکرد میگفت نه تو کار نداشته باش منو بچه میخواییم شام بخوریم استرس تمام وجودمو گرفته بود نکنه چیزی بزاره دهنش هیچی مادرشوهرم غذارو اورد اینم میدیدم زیر چشمی منو میبینه کدو سرخ کرده رو انگشت زد داشت میزد دهن بچه دیگه عصبی شدم رفتم بچرو با حرص ازش گرفتم نمیفهمم این کاراشونو چرا منو اذیت میکنن بهشون میگم بچرو رو پا نزارید وایسه واسه کمرش ضرره هر سری تذکر باید بدم میام خونشون با استرس میام تا برم حالا موفع خواب شوهرم اومده میگه بابا ناراحت شد گفتم مقصر تویی تو باید تذکر میدادی که بار سوم تکرار نمیشد اب اناناسو خیارو تذکر ندادی شد سومی که با تند خویی من روبرو شد
مامان نازدخملم💗دلین مامان نازدخملم💗دلین ۱۲ ماهگی
مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 مامان باعرضه 😎🤱🐣🤍🧿 ۱۳ ماهگی
خانما بیاین بگین من چیکا کنم
صبحا بچم دوساعتی خونه مادرشوهرمه تا من بخابم و برم بیارمش صبح زود البته
بعد که میرم بیارمش بازی درمیاره
هرذفعه میرم بچمو ازش بگیرم میگه میری بغل مامان؟ بعد بچس دیگه ی وقت میاد ی وقت نمیاد اصن هنوز مفهوم مامانو بغلو اینا رو نمیدونه ب نظرم
وقتی نمیاد میگه نمیخاد بیاااا نگا نمیخادت😐 یا اگر بیاد بغلم باز میاد جلو ممیگه بذا ببینم بغل من میاد اگر بچه مثلا تمایل نشون بده میگه نگا تورو نمیخاد😐😐😐 بعد من چیزی نمیگم برام مهم نبود اما امروز بچه گریه میکرد جیغ میزد خوابش میومد لج کرده بود اومد برا اولین بار طبقه پایین که بچه چشه بده من بچرو ب زور گرفت برد گفتم لاستیکی نیس گف میارمش زود بعد نیم ساعت اوردش میگه چون لاستیک نبود اوردمش بالا اصن جیکش درنمیومد اصن گریه نمیکرد بعد من گفتم اعع ددری شده دیگه نمیذارم بیاد بالا بعد گف کو بگو بیا بغل ببینم بغلت میاد بعد من گفتم بیا بچم نیومد حالت خجالت گرفت بعد گف نه نمیخاد اصن بیاد جای تو من گفتم مثکه دیگه نباید بفرستمش بالا بیا بغلم ببینم بعدم رفت
یکبار دیگه ام رفتم بالا گفتم مامان ده دقه نگهش دار من وسایلشو جم کنم میخام برم خونه مامانم بعد گفت نمیخاد ببریش دیگه بذا باشه ب تیکه و خنده گفت منم گفتم اعع چه خوب پس خدافظ یهو با حالت جدی گفت شیشه شو هم بیار دیگه این بچه ماعه بچمونو نمیخای دیگه خودت برو شیشه شو بیار منم گفتم نه میام میبرمش ینی چی گفت هیچی شوخی کردم
حالا ب نظرتون من خیلی حساسم یا مادرشوهرم کرم داره دیگه بچرو نفرستم؟😐