ببین اولش سخته خیلی ام سخته اما خیلی شیرینه
اوایل برات مهم نباشه خونت تمیز باشه یا...
به خودت برس و تا فرصت پیدا کردی بخواب تا انرژی کافی داشته باشی و سعی کن به بغل زیاد عادتش ندی
شوهرت باید هواتو داشته باشه خیلی کمکت کنه
موفق باشی عزیزم
سختی که داره ولی همسرت هم عادت بده کمکت کنه از همون اول اگه ازش بخوای یاد میگیره همه مسیولت ها را تنهایی نپذیر برنامه داشته باش من دوتا بچه فاصله یه سال آوردم با این حال کارگر هم داشتم روزی پنج نفر صبح که پامیشدم فکر ناهارم بودم تا بچه خواب بود کارامو طبق خواب اون انجام میدادم واسه خریدم هم هربار با بچه رفتیم انداختم گردن شوهرم یا گذاشتم خونه مادرم سختی داره اما شیرینی هاش اینا رو از یاد میبره من هنوزم یه خواب درست ندارم
قربونت بشم انتظار خواب راحت اصلا نداشته باش
تا مدتی روز و شبت یکیه
اگه نزدیک مامانتی ازشون بخواه مواد اولیه فریزری آماده کنن که تو فقط بریزی تو قابلمه بپزه
من تا مدتهااااااا نمیرسیدم غذا بپزم
خونه تمیز کنم
یه مشاور ماما داشتم میگفت فقط بچسب به بچه ت خونه و غذا رو ول کن
بازار و آرایشگاه رو هم فعلا ببوس بزار کنار
مگر کسی کمکت باشه و بتونی از خونه دربیای
اما به مرور دستت میاد
از شوهرت هم بخواه که انتظار زندگی قبلی رو نداشته باشه
مبارکه ب سلامتی ولی بقیشم همینه وقتی وقت داری شام یا نهار زیاد بزار اوایلش سخته ی کم بزرگتر بشه بهتر میتونی کارات کنی
عزیزم ما همه یه روزی مامان اولی بودیم. ولی شما خیلی سختش کردی. بازار آرایشگاه که وقتی شوهرت هست باید با هم برین . آرایشگاهم بچه رو سیر کن جاشو خشک کن بده شوهرت خودت ۲۰ مین برو برگرد . غذا هم هر وقت بچه سیره و جاش خشکه بزار نو تحت یا گهواره درست کن دیگه . اونقدراهم که بزرگش کردی نیست . کم کم راه می افتی
من سر بچه اولم تا ۴۰ روز خونه مامانم بودم شوهرم هر آخر هفته ۴۰۰ کیلومتر راه رو به خاطر ما میومد و بر میگشت دیگه روز ۴۰ برگشتم ،تا اونجا بودم نه خودم آرامش داشتم نه بچه چون دورم شلوغ بود و سر و صدا بچم وزن نمیگرفت اصلا،از وقتی برگشتم هم خودم آرامش گرفتم هم بچم و بچم به سرعت وزن گرفت ولی خب تمام وقتم در اختیار بچه بود و پخت و پز
من خیلی حالم بد بود ی روانشناس با ی جمله آرومم کرد برای همیشه
ب روانشناس گفتم من حالم بده من دلم آشوبه من مادرشم باید باهاش بازی کنم باید سرگرمش کنم حس این و دارم ک ی مهمون تو خونمون و من مسئول اینم ک سرگرمش کنم و بهش خوش بگذره
گفت ببین اون ی نوزاده هر نیازی داشته باشه خونه رو میزاره روی سرش پس اگه آرومه و داره در و دیوار و نگاه میکنه بدون داره عشق میکنه پس کلا بردیش خونه بزارش ی جای مشخص و همه چیش و چک کن و وقتایی ک آرومه واسه خودت باش بدون استرس و دل آشوبه وقتایی ک گریه میکنه هم ببین مشکلش چیه گشنشه یا جاش کثیفه مشکلش و حل کن و دوباره واسه خودت باش
در مورد بازار و آرایشگاه و فلان ک سه سالش اینا بشه شاید اوکی بشی
ولی در مورد روال روزانه
اول اینکه ب خودت سخت نگیر اصلا خداروشکر روزای اولش و زردی و این داستاناش و گذروندی
روزای بعدی هم ی جای مشخص براش تو خونه در نظر بگیر سیرش کن از اون حدی ک شیر میخورده همیشه کمی بیشتر بده ببین اشتهاش تغییری کرده یا ن شاید باید مقدار شیر و زیاد کنی چون میگی هر دو ساعت بیدار میشه واسه شیر
پوشکش هم عوض کن دمای محیط اوکی باشه ن گرم باشه ن سرد
قشنگ میخوابه هر سه ساعت ی شیر میخوای بدی ی پوشک میخوای عوض کنی خیلی سخت نیست
مگه ب خودت سخت بگیری و حال روحی خودت خراب باشه ک تاثیر بزاره رو بچه
چون من سر بچه اولم افسردگی گرفته بودم اونم میخوابید من دل آشوب بودم و مدام گریه میگردم
ولی برا دومی دیدم کار خاصی نداره نوزاد اگه آدم حال خودش خوش باشه
سعی کن روال قبل و پیش بگیری انگار ک بچه ای در کار نیست ذهنت و از فکر و خیال خالی کن سعی کن از بچت نهایت لذت و ببری و بزرگش کنی
اتفاقا تو خونه خودت اگه همه چیزش اوکی باشه آروم تر هم میشه با توجه ب این ک دوماهش بشه دیگه استرس این و نداری ک بیدارش کنم شیر بدم اگه تا چهار ساعت شیر نخورد نکنه قندش بیوفته و فلان
نگران هیچی نباش ادم خونه خودش راحته
و اینکه همسرت ظهر میاد خونه کلی کمک حالت میشه
از شوهرت کمک بخوا و مسئولیت ها رو باهم تقسیم کنید
من چند روز اول واقعا آشپزی نتونستم کنم
کار خونه رو که ول کن
کم کم دستت میاد و بچه بزرگتر میشه وراحت میشی
فقط اینکه شوهرت کمک کنه بچه رو نگه داره
تو هم آشپزی میکنی هم کار خونه
حموم میری آرایشگاه میری
ولی خون خودت ی آرامش خاصی داره خیلی خوبه
یکم زمان میبره ولی عادت میکنی عزیزم من دخترم کولیک شدید داشت و بیشتر زمان ها گریه میکرد.ولی به مرور تونستم و انجام دادم چند روز اول سخته درست میشه
بیخوابی هم فعلا هست
من تا چهلم بچم موندم خونه ی مادرم با اینکه اونجا شامو ناهار حاضربود و من فقط به بچم میرسیدم اما وقتی اومدم خونه ی خودم خیلی حالم از نظرروحی بهتر شد خیلی راحتتربودم... بنظرم بچه داری دوماه اولش خیلی خیلی سخته بعدشم سخته ها ولی خیلی بهتر میشه همه چیز بعدش چمو خم زندگی دستت میاد نگران نباش یادمیگیری من هنوزم بیرون رفتن بابچه سختمه تنها یکم خونه نشین شدم ولی خداروشکر هزارمرتبه بخاطر وجود دخترم و این هدیه ی خدا با تمام سختی هاش تنهایی هامو پرکرده تمام وقتمو پر کرده 😍🤗
تا ۴۰ روز سخته بعد خوابش طولانی تر میشه نفخش کمتر میشه خودتم حالت خوب میشه باید غذاتو دو وعده ای بزاری زیادم رو کار خونه حساس نشی تا این زمان بگذره رفته رفته بهتر میشه
تا ۴۰ روز سخته بعد خوابش طولانی تر میشه نفخش کمتر میشه خودتم حالت خوب میشه باید غذاتو دو وعده ای بزاری زیادم رو کار خونه حساس نشی تا این زمان بگذره رفته رفته بهتر میشه
بالاخره هر وقت برگردی خونه خودت چون بچه اولته یکم سخته ولی خب چاره چیه...
منم روز ۳۰ برگشتم خونم و دو سه هفته اول حالم حیلی بد بود
یه وقتا تا ۴ و ۵ بعد از ظهر نه صبحانه خورده بودم نه ناهار.تازه من شیر خودمم میدم
ولی کم کم راه میفتی
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.