۳ پاسخ

چند هفته بودی عزیزم

خببببب

تروخدا اگه میتونید. ازم ختم قرآن بردارید من براتون بخونم بخدا ب هدیه اش نیاز دارم برای خرجی بچم

سوال های مرتبط

مامان کارن مامان کارن ۳ ماهگی
پارت دوم
باز بلندم کردن رفتم سرویس هی گفتن حالت توالت ایرانی بشین زور بزن درد هام تمومی نداشت باز بهیار اومد تو اون حالت روم آب گرم ریخت تا میومدم یکم جیغ بزنم یا آخ و اوخ کنم گفتن ساکت برای بچه خوب نیست
مجدد رفتم رو تخت قلب بچه رو چک کردن دهانه واژنم رو ورزش دادن حس میکردم فقط داره کش میاد فکر کنم ۶ بود گفتن موهای بچه مشخصه زور بزن کم آورده بودم دیگ مجدد دونفری شروع کردن شکمم رو فشار دادن اونقدر درد کشیدم و ذکر گفتم خدا میدونه
گفتم ببرید سزارین شاید بند ناف دور گردن بچه ام باشه چون دوستتم همینجوری بود برده بودنش سزارین ولی اینا گفتن جای بچه بده نمیشه
رفتن دکتر کشیک بخش رو آوردن اونم تا اومد هی دعوا که چرا زور نمیزنی زور هات به درد نمیخوره فلانی تو برو شکمش رو فشار بده بعد باز رفتم دوش آب گرم این پروسه تا نزدیک ۸ شب ادامه داشت ۱۹:۵۵گل پسرم دنیا اومد انداختنش رو بدنم ولی گریه نمی‌کرد گفتن ۳ دور بند ناف دور گردنشه سریع بردنش تو راهرو متخصص اطفال آماده بود انگار صداش میومد بهشون میگفت تند تند یک کارایی کنن بعد ۳۰،۴۰ ثانیه صدای گریه آقا کارن اومد من زیر درد خارج کردن جفت از ذوق و درد فقط گریه میکردم
مامان دختر کوچلو مامان دختر کوچلو روزهای ابتدایی تولد
قسمت دوم تجربه زایمان طبیعی:
رفتم تو اومدن نوار و قلب و امپول فشار زدم درد هام اومد یکم تو توپ نشستم دیدم نه خیر اذیت میشن درد هام هم قابل تحمل بودن به خصوص وقتی زیر اب گرم مینشستم رو توپ با اب گرم خیلی خوب بود
فقط وقتی درد هام میومد حالت خواب میرفتم با زور چشامو باز میکردم که ورزش کنم
دکترم اومد معاینه تحریکی کرد برا باز شدن دهانه رحمم تو ۳ساعت پنج سانت باز شد دهانه رحمم بعدش دیگه رو توپ نشستم اب گرم گرفت رو رو کمرم منم توپ میرفتم
خلاصه به جایی نرسید که ماما بخواد ماساژ بده و..
نمیدونم یهو فقط دیدم بهم فشار میاد حس کردم دسشویی دارم نشستم وسط حموم زور دادم زور دادم وقتی دیدم فشار زیاد شد ماما خصوصی هم برا چند لحظه بیرون بود صداش زدم اومد معاینه کرد و چشاش اینجوری شد 😳
گفت افرین زور بده منم نفسمو حبس کردم و زور دادم با تمام وجود فک کنم زور چهارم پنجم بود البته بگم منم یکم اروم زور میدادم اخراش دیدگه محکم و خوب زور دادم و نفهمیدم اصلا چی شد چون لگنم اماده اماده بود و منی که تو رابطه اذیت میشدم اصلا نفهمیدم چجوری دخترم پرید بیرون 🤣
و گذاشتن رو شکمم
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،ساعت ۵ اینا رفته بودم تخت زایمان، هی به خودم و همسرم فحش میدادم میگفتم این چه غلطی بود من کردم و اونقدر دردام شدید بود و خسته شده بودم که ۳۰ ثانیه که درد نداشتم خوابم میبرد که دیگه نمیتونستم زور بدم ،آوردن سرم فشار زدن که دردام بیشتر بشه و زورام بیشتر بشه ،دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره اینطوری بشه باید سزارین بشی و بهم گفت برو بشین سرویس زور بده ،من که از شدت دردا نمیتونستم تکون بخورم اما راه دیگه نداشتم با همسرم رفتم سرویس و زور دادم چند تا ،دکترم گفت کافیه بیا ،رفتم رو تخت و دکتر به ماما گفت هر وقت زور داد تو هم شکمشو فشار بده نینی انگار یه جاییش گیر کرده که نمیاد ساعت ۶.۳۰ اینا بود و ماما یه جوری شکممو فشار داد که مردم هر چقدر بگم از دردش قابل تصور نیست و من غیر ارادی ماما رو هل دادم کنار که فشار نده و دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره منم نمیدونستم دیگه چیکار کنم فقط میخواستم از اون همه درد خلاص شم یه بارم توضیح داد که چه جوری باید زور بدم و من دقیقا همونطوری زور دادم و ماما همزمان فشار داد و ۲ ۳ تا زور دیگه دادم و نینی ۶.۵۰ به دنیا اومد
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۳ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت دوم
ساعت تقریبا ۱۲شب بود که دیگه گفتن میریم سراغ آمپول فشار 😖
یه ساعت که تقریبا گذشت اصلا دردی نیومد سراغم حالا منم داشتم می‌خندیدم میگفتم آمپول فشار که میگن اینه
با خودم گفتم این که اصلا درد نداره😅 واقعیتش من فکر میکردم زودی آدم با آمپول فشار درد شدید میگیره ولی خبر نداشتم که قراره کم‌کم دردام شروع بشه😑همین که یه ساعت دیگه گذشت درد ها شروع شدن
حالا درد ها از اون اول کم ولی قابل تحمل بود 🥺
یه چیزی اینکه من چون کلاس آمادگی زایمان رفتم نامه بهم دادن که تا وقتی که فول شدم یعنی به ده سانت رسیدم میتونم همراه داشته باشم واسه همین ساعت۱۲شب دیگه مامانم اومد پیشم 😌
رفتم یکم پیاده رویی کردم دیگه دردها داشتن زیاد میشدن حالا این به کنار که هر نیم ساعت یکبار ماما معاینه میکرد که خودش مث یه عذاب بود 😭
ساعت نزدیک ۵صبح بود که دو سه تا ماما اومدن بالا سرم از این چراغ ها هس که تو اتاق عمل روشن میکنن و نور زیادی هم داری حالا اسمش رو نمی‌دونم از اون رو آوردن بالا سرم روشن کردم یکی از ماما ها رفت دستگاه آورد یعنی جوری اومدن بالا سرم فک کردم میخوان عمل جراحی چیزی انجام بدن 😣
کیسه آبم رو مثل وحشی ها پاره کردن همین که تکون هم می‌خوردم ماما سرم داد میزد می‌گفت مگه نمی‌گم تکون نخور اصلا جوری داد میزد که تموم بدنم می‌لرزید
تموم بدنم شروع کردن به لرزیدن اصلا نمی‌تونستم خودم کنترل کنم مادرم رو فرستادن بیرون کارشون که تموم شد با صدای بلند مادرم رو صدا زدم 😞
مادرم که اومد تو اتاق هم بدنم می‌لرزید هم داشتم مثل ابر گریه میکردم خیلی سخت بود تموم تخت خیس شده بود
بعد پاره شدن کیسه آب دردهایم بیشتر شد معاینه که کردن گفتن یه دوسانتی باز شدی 😶
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۳ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …
مامان دخملم🫀 مامان دخملم🫀 ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۱
سلام عزیزان خوبین من امروز ساعت ۲ چهل دقیقه بعد از ظهر زایمان کردم دیشب تکون های نی نیم کم شده بود رفتم بیمارستان کمالی و معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازی ولی میتونی بری خونه دردت گرفت بیای ولی چون بچتم کم تکون میخوره باید بستری شی خلاصه من رفتم بستری شدم ی جا ازمایش دادن گفتن توش ادرار کن بیار منم رفتم دسشویی همون جا چندتا زور حسابی زدم اومدم بیرون تحویل دادم نمونه رو بعد رفتم دیگ اتاق خودم بستری شدم خدااا وکیلی خیلی راضیم از کمالی خیلی پرستاراش مهربون بودن تا عمر دارم مدیونشونم خلاصه من رفتم بستری شدم ددباره اومد معاینه کرد گفت دوسانتی ساعت نزدیک ۴ اینای شب بود ک خوابم نمیبرد کم کم صبح شد شیفت ها عوض شد دوباره اومدن معاینه کردن گفتن ۳ سانتی اینم بگم معاینه زیاد درد نداره اگه یکم تحمل کنید و شل کنید دوباره رفتم دسشویی باز زور زدم اومدم بیرون راه رفتم ورزش کردم با توپ دوباره معاینه ایندفعه۴ بود بعد بازم ساعت ۲ اینا شیفت عوض شد یه پرستاره فوووق مهربون اومدن گفت هنوز سنی نداری برای این درد بزرگ اپیدول کن همون امپول بی حسی منم از خدا خواسته قبول کردم گفت بشی۶ برات میزینم ادامش پارت بعد
مامان آراد🫀🐣 مامان آراد🫀🐣 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
آنقدر دردام زیاد و با فاصله کم بود ک دیگه گریه میکردم که چرا نمیزام زودتر راحت بشم دیگ رفتم تو حموم رو صندلی برعکس نشستم و زور میزدم
یعنی جوری به بدنت فشار میاد که تو زور بزنی ک انگار کل اعضای بدنت از هم جدا میشه محکم صندلی رو فشار میدادم‌دندونم رو دندون و انگار که مغز سرم میخواست بیاد بیرون گوشم بزنه بیرون خیلی فشار میاد به بدن واقعا خیلی سخت بود
دیگه تخت رو آماده کرده بودن و رفتم خوابیدم پاهامو گرفتن بالا خودمم زیر رونم رو گرفتم و زور زدم
دکتر هم اومد و اون قسمت پرینه رو برش زد اما اصلا متوجه نشدم آنقدر ک‌دردا زیاده متوجه نمیشی من خودم داشتم میدیدم منتظر دردش بودم‌دیدم اصلا انگار ن‌ انگار
بعد چهار تا از ماماهای شیفت اومدن دوتاشون اومدن بالای تخت با دستاشون رو شکممو فشار دادن منم خودم زور میزدم اومدم زور دوم رو بزنم دیدم بچم دست دکتره داره نافشو میبره😂😂😂 حتی بچه وقتی اومد متوجه نشدم مثلا بعضیا متوجه مبشن سر بچه که میاد درد دارن یا بعضی ها سر بچه رو حس نمیکنن شونه هاش رو حس میکنن
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
منم با تمام توانم زور میزدم و چون بلد نبودم و خسته میشدم وسط شدت درد زور رو ول میکردم که این کار رو خراب میکرد دوتا دکتر و چهارتا ماما اومده بودن بالای سرم و از اینکه اینقدر من زود پیشرفت کردم تعریف میکردن و خوشحال بودن ...
اونقدر زور زدم با هر روشی که گفت بریم اتاق زایمان و وقتی من انقباضم ول شد بهم کمک کردن بلند شدم رفتم و روی تخت مخصوص رفتم اونجا بهم بی حسی زدن و برش دادن که من هیچی نفهمیدم و اصلا سوزن بی حسی هم که زد درد نداشت و اونجا بهم می‌گفت زور بزن من دستمو به میله ها می‌گرفتم و با تمام توانم زور میزدم و یه ماما از بالا شکمم رو فشار میداد یکی هم پایین وایساده بود و یکی کنارم که یهو بچه اومد بیرون و من اینو فقط از آبی گرمی که ازم خارج شد فهمیدم و هیچ دردی موقع بیرون اومدن بچه نداشتم...
بچه من ساعت ۸:۳۰ توی یه روز بارونی دنیا اومد و من بخیه خوردم و الان درد بخیه رو دارن فقط و دل درد مثل پریودی که قابل تحمل...امیدوارم همتون این حس قشنگ رو تجربه کنید و من پشیمون نیستم از انتخاب زایمان طبیعی🥰🥰
مامان محیا کوچولو مامان محیا کوچولو ۱ ماهگی
خب خب تجربه زایمانم
من از اولش خیری از بارداری نبردن اولش هماتوم بعدش امینوسنتز شدم و سرویسک کم و بند ناف دو دور گردن بچه ام بود
خوب ۳۶ هفته بودم ماما گرفتم گفت هر هفته دو یا سه بار بیا برا آن اس تی من میرفتم با مادرم خدارو شکر خوب بودن تا ۳۸ هفته رفتم معاینه گفتن دو سانتی آمدم ورزش هامو کردم روز که ۳۸ هفته ۴ رفتم ماما ام گفت ضربانش جنگی به دل نمیزنه با اینکه حرکاتش خوب بود گفت بستری شو گفتم برم خونه آماده بشم بیام گفت نه لباسهاتو بده مادرت برو رو تخت منم کلی ترس جونمو گرفته بود که الان چی میشه اصلا آماده نبودم دراز کشیدم هرکسی برا خودش آمد یک نظر دادنو سرم زدن و آن اس تی وصل کردن از ساعت پنچ غروب بستری شدم هرکس برا خودش معاینه میکرد ماما گفت تا چهار سانت نشی نمیزارم رو سرت باشم میرم خونه زنگ میزنم خبر تو میگیرم هعی هرکسی برا خودش معاینه میکرد میمردمو زنده میشدم با هر معاینه بعخدا کلی درد داشت انکار. طلب داشتن خودمو اینقدر از دستشون می‌کشیدم اونها هعی بدتر میکردن دستشون ساعت های نه شب بود آمپول فشار به سرم زدن و هر دفعه یک آمپول بهم میزدن باسنم کبود شده بود به خدا از درد معاینه کردن چهار سانت بودم ماما آمد رفتیم حموم و ورزش هارو شروع کردیم که درد های زیاد شده بودن کم کم می‌گرفتن و ول میکردن صدام در آمده بود با هر درد نفس ام بالا نمی‌آمد انقباض که می‌گرفت منو جیغ ام در می‌آمد آمدم رو تخت های سرم دستم باز میشد هعی دوباره یک جا دیگر رو سوراخ میکردن نامردا تا درد ها شدید در شده بود هعی آن اس تی می‌گرفتن بچه چیزی نشه
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمانم🤚🤱
دیگه رفته رفته بیشتر می‌شد دردم و ماما همراهم هم اومد دید درد ندارم رفت چند ساعت دیگه اومد ک یه کوچولو درد داشتم دیگه ورزش رو شروع کردیم ک ساعت ۴/۵ اینا بود ک شدم ۵ سانت اومدن کیسه آب رو پاره کردن و دردام بیشتر شد ولی چون من دردهای پریودیم شدید بود برام درد جدیدی نبود ولی از درد پریودی ک خودم داشتم داشت دردش بیشتر می‌شد ولی در کل همون درد بود دیگه رفتیم رو ورزش سجده ک خیلی عالی بود برا من و سر دوساعت فول شدم دیگه رفتم تو مرحله زور زدن ک خیلی سخت بود برا من نمیدونم چرا بلد نبودم زور بزنم😐زور میزدم ولی اونا میگفتن اون زوری ک باید بزنی اینجور نیست و باید زور رو بدی ب مقعدت و من نمیتونستم یه چند بار انجام دادم تا دستم اومد چجوریه گفتن باید جوری زور بزنی ک مدفوع کنی من خیلی زور میزدم ولی مدفوع نمیکردم دیگه دیدن نمیشه یکم برش دادن و یکی اومد رو شکمم و فشار میداد منم چند تا زور محکم و بالاخره سرش رو دیدن و بازم برش دادن😬 تا بالاخره ساعت ۸:۱۵دقیقه گل پسرم بدنیا اومد🥹