۶ پاسخ

شکمتو فشار ندادن؟

کی سونو در میارن باز ؟

ژله واسه چی خوبه؟

عزیزم کدوم بیمارستان بودی!؟

میگم وقتی لباسو پرده کردن زیر لباس که هیچی تن آدم نیست چجوری میشه😢

منم اولین بار بهم سوند زدن چون یه زن خیلی هیکلی اومد و به شدت ترسیدم بدنم و سفت. کردم و دوتا سوند تو بدنم پاره شد خیلی اذیت شدم خیلی... بعد اینک من وقتم نبود و بخاطر فشار بالا و پروتین ادرار میرفتم خیلی ترسیدم خیلی بد بود سوند. خیلی .

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی
پارت دوم عمل سزارین


وقتی ب هوش اومدم دیدم دو نفر دارن منو ماساژ رحمی میدن چون حس داشتم درد اش فهمیدم درد داشت اما قابل تحمل بود بد اوردن تو بخش چون بیهوشی رفته بود درد داشتم پمپ درد نداشتم نگرفتم چون دکتر گفت خوب نیست دارو میده کنترل میشه که توی سرم ها مسکن بود شیاف زدن اروم شدم ی یک ساعت بد دوباره کم شروع شد که با تکرار کردن پرستار ها من چون ۱۲ ظهر زایمان کردم بچه چون بند ناف دور گردنش بود بردن گذاشتن تو دستکاه چند ساعتی ۱۱ شب بهم گفتن چیزی بخور اول که میایی فقط تشنه ایی ۱۱ شب اومدن گفتن نسکافه بخور کمپوت بد میام سوند در میاریم کمک ات میکنیم که راه بری اومدن بلندم کردن که قبلش شیاف زدم. اما موقع بلند شدن درد داشتم تا توالت رفتم اومدم بیرون لباس مو عوض کردن کمک ام کردن رو تخت نشستم کمک بهیارم عالی بود مهربون دوست داشتنی. شیاف زد برام مامانم بود بچه مامانم نگه میداشت فیلم برام گذاشتن که از بچه چطور مراقبت اولیه انجام بدم بد که صبح شد دکترم اومد چک کرد منو گفت مرخصی که اماده شدم برای خونه
مامان Nila & Nura مامان Nila & Nura ۱ ماهگی
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۲ ماهگی
پارت پنجم زایمان سزارین 😍 ✨
حدودا یه ساعت گذشت تو ریکاوری و من همچنان میلرزیدم و تازه متوجه واضح اطراف میشدم یکم موندیم و اومدن ببرت تو بخش وقتی رسیدم صدای گریه دخترم همه جارو برداشته بود و گرسنه بود مامانم زود بهش شیرخشک داد و آروم شد اومدم حالم خوب بود و حرف میزدم کمی و چون خفه میشدم تکون میخوردم و بلند میشدم و همین باعث شد فرداش گردن درد بگیرم کم کم که بی حسی رفت دردام شدید شروع شد و شکمم تیر می‌کشید و و جای بخیه تم درد میکرد بهم شیاف داده بودن اما دردی دوا نکرد اونقدر درد کرد و نالیدم اومدن مخدر زدن به سرم و دردام کم شد و کمی آروم شدم اما خب درد میکرد همه جام دیگه شروع کردم خودم شیاف گذاشتم و هر دوساعت تمدید میکردم و اصلا دیگه اینطوری درد نداشتم گفتن که شکمت کار نمیکنه تند تند میزاری اما شکمم کار کرد و خیلی شل بیرون اومدم آخر شب خداروشکر شیاف برده بودن وگرنه نمیدادن و میگفتن هر 6 ساعت من پاهامو ورزش دادم قبل راه رفتن این باعث شد زودتر از همه راه برم و سرحال شم ساعت 9 گفتن مایعات بخورید که کم کم چایی اینا خوردم تما استفراغم شروع شد و با اون بخیه میکشت آدمو که بعد کلی ساعت دکترم اومد دید حالم بده گفت چرا آمپول نزدید که بالا نیاره امگول زدن و من بهتر شدم هی راه میرفتم و نسکافه میخوردم و چایی کم رنگ با خرما کمپوت نخوردم چون دوست نداشتم اما به جاش آبمیوه طبیعی میخوردم دیگه صبح شد و همه در حال ناله اما من خیلی آروم بودم
مامان محیا کوچولو مامان محیا کوچولو روزهای ابتدایی تولد
بعد دیگه درد هام گرفته بود کم کم ولی قابل تحمل بودن آمدن معاینه کردن گفتن سه‌سانت و نیم هستی رفتن به ماما ام زنگ زدن آمد و رفتیم حموم و ورزش ولی درد هام هعی شدید میشد بی‌حال شده بودم جون نداشتم عرق روم ریخته بود شدید دیگه های معاینه رو معاینه ساعت یازده شب کیسه ابم ترکید دیگه درد هام شدید تر شدن ماما ام گفت تو به ساعت دو سه نمیرسی دیگه کم کم ام احساس فشار رو مقعد و واژن داشتم معاینه شدم گفتن شدی ۹ فول شدی برو برا زور زدن با هر درد صدام در می‌آمد دیگه اخرهاس بی جون شدم اینقدر دستکاری میکردن‌و بچه رو از بالا شکم فشار میدادن چون هعی بچه می‌رفت بالا دیگه چهار نفری کشیدن در آوردن بچه مو برش زدن بهترین صحنه دینام وقتی نی نی رو شکمم گذاشتن بود دیگه بیهوش شدم از که جفت ام‌ یکم دیر آمد و به خونریزی شدید افتادم کلی لخته خون که‌ دسشتون‌تا آرنج میربدن داخل اونها رو درمی‌آورند من بدترینش این جا بود و کلی درد که رنگ زدن دکتر آمد و گفت خونریزی قطع شد خوبه و بخیه زدن که اونم با هر سوزنی درد داشت دیگه تموم شد ابن دوره سخت که لرز عجیبی گرفتمممم شدید
بیا پارت بعدی..........
مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
سلام خانما خوب اومدم از تجربه زایمان سزارین ام بگم
دکتر من ۱ هفته قبل نامه بستری مو داد بعدم رفتم یدونه آزمایش دادم و رفتم پیش مشاور دکتر بیهوشی
من ۲۱ بهمن روز یکشنبه ساعت ۸ صبح رفتم بیمارستان
اونجا کاری بستری مو انجام دادم
و بعدم بیمارستان ولیعصر تبریز زایمان کردم
و بعد بهم گفته بودن از ۱۲ شب چیزی نخورم و بعد رفتم اتاقم اونجا اومدن برام سوند گذاشتن گذاشتن سوند اولش یکم درد داشت بعدش اومدن و منو بردن اتاق عمل ساعت ۱۰ بود که رفتم اتاق عمل و بعدش از آمپول بی حسی از کمر زدن که من هیچ دردی احساس نکردم بعدش پاهام که گرم شد زود شروع کردن واسه برش من حین عمل که حالت تهوع دست داد برام آمپول زدن و عمل شروع کردن و چند ثانیه بعد دختر قشنگم به دنیا اومد اون پاک کردن گذاشتن روی سینه ام و بعدش بخیه هارو زدن و یه ساعت بردن ریکاوری بعدش رفتم اتاقم درد داشتم برام شیاف گذاشتن بعدش چند ساعت بعد اومدن سوند در آوردن کمک کردن راه رفتم فقط اولین راه رفتن خیلی سخت ولی بعدش کم کم خودت می تونی راه بری و بعدش چند ساعت خودشون میان بهت سر میزنن و اگه درد داشتی خودشون شیاف میزارن برات اگه راه برین کم کم خیلی راحت میشه براتون و در کل بگم که اونجوری که میگن سزارین سخت نیست و بعد ۶ ساعت اومدن به من گفتن مایعات بخورم فقط یک روز اول سخت برات که اونم با شیاف می تونی درد تحمل کن و بعد از اینکه رفتین دستشویی بزرگ میگن که بهتون می تونید همه چیز بخورید و در کل که سزارین خیلی راحت تر از زایمان طبیعی است
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۲ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
بیمارستان حسابی تحویلم گرفتن و خیلی مهربون باهام برخورد کردن استرسم یکم کم شد
اومدن برام سرم وصل کردن و آزمایش خون و ادرار هم دادم. بعدش اومدن سوند وصل کنن
نمیگم درد نداشت ولی خب یه لحظه بود و بعدش درد نبود اما آدم اذیت بود و اینکه اون لحظه حس خجالت بهم دست داد
خلاصه همینطور منتظر موندم و ساعت رو به روم هر لحظه‌ش یه ساعت طول میکشید
تا اینکه شنیدم گفتن خانوم دکتر اومده بلند شدم و منم بردن سمت اتاق عمل
تو راه هم اجازه دادن همسرم و مادرمو ببینم بوسشون کردم و رفتم
دکتر بیهوشی بهم گفت دوست داری بی حس بشی یا بیهوش گفتم کدوم کم عوارض تره گفت بی حسی فقط بعدش رعایت کن
منم بی حسی رو انتخاب کردم
رفتم اتاق عمل خیلی سرد بود نشستم رو تخت و آمپول بی حسی رو زدن تو کمرم
دردش خیلی کم بود مثل اینکه خلال دندون فشار بدی روی پوستت
و بعد دراز کشیدم پرده انداختن و من دیگه شکمم رو نمیدیدم
گفتن پاهاتو تکون بده و من نتونستم و شروع کردن
حس میکردم که شکمم و پوستم تکون میخوره و کشیده میشه ولی هیچ دردی نداشتم مثل دندون پزشکی
تو همین حال و هوا بودم که صدای گریه دخترم اومد
با صداش منم گریم گرفت و همش میگفتم سالمه گفتن بله خداروشکر و حسابی قربون صدقه‌ش میرفتن
دخملی رو آوردن گذاشتن رو صورتم و بهترین و شیرین ترین لحظه عمرم رو تجربه کردم
بعدش گفتن یه چیزی میزنیم برات خوابت میبره و تو ریکاوری بیدار میشی
همین شد و چن ثانیه بعدش دیگه چیزی متوجه نشدم

ادامه پارت بعد
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم طبیعی - سزارین
تا دکترم بیاد شد ساعت یک ظهر، و بردنم اتاق عمل، اونجا وقتی میخواستم رو تخت جا به جا بشم، دکترم دید خونریزی دارم و معاینم کرد. مشخص شد با معاینه های طولانی تو زایشگاه جفتم کنده شده و خونریزی کرده، که دیگه دکترم به دکتر بیهوشی گفت اصلا وقتو تلف نکنین و بیهوشش کنین. فورا بیهوشم کردن و دیگه چیزی نفهمیدم.
ساعت یک و نیم زایمان کردم و تا ساعت پنج تو ریکاوری بودم . بعد پرستار اومد چند بار با فاصله شکممو فشار دادن که خیلی دردناک بود چون بی حس نشده بودم. بعد بردنم تو بخش، خیلی درد داشتم. برام شیاف گذاشتن.
مخصوصا که تا چند روز بعد به خاطر بی هوشی همش سرفه خشک و خارشی داشتم که واقعا دردناک بود. تا آخر شب ناشتا بودم و بعد هم تا فردا ظهر فقط اجازه مصرف مایعات داشتم. از صبح سه شنبه بهم گفتن باید راه بری ،واقعا دو سه بار اول راه رفتن خیلی سخت و دردناک بود ولی به همون اندازه هم مفید، یعنی هرچی بیشتر راه برید زودتر خوب میشید. قبل از ظهر سوندم را کشیدن و بهم شربت و شیاف کار کن دادن که چند ساعت بعد یه کمی شکمم کار کرد و مرخصم کردن.