پارت 2
یهو دیدم شکمم شروع کرد به کش اومدن که حتی با شیاف هم جواب نمی‌داد. دیگه خلاصه انقد تحمل کردم تا دردم کم شد. گذشت و ساعت 11 شب شد و بهم یه چای و نون سوخاری دادن و سوندو کشیدن و گفتن که باید راه بری واقعا اون لحظه ترسیدم چون شنیده بودم خیلی درد داره. خلاصه با کمک پرستار از تخت بلند شدم و کلیییی خون ازم ریخت انگار که سبک شدم و کلی از دردم کم شد. بعد اون کم کم دردم ساکت شد تا امروز صبح به حدی که حتی ازشون درخواست شیاف هم نکردم. هرچی بلند میشدم راه میرفتم خیلی بهتر میشدم البته نه تنهایی حتما یه کمکی داشته باشید. امروزم ساعت 2 مرخص شدم و اومدم خونه درد ندارم ولی فقط موقع نشستن و بلند شدن و خوابیدن درد دارم🥴 که همه دردا با دیدن کوچولوتون از بین می‌ره🥰 امیدوارم مامانایی که تو دلی دارن خیلی راحت زایمان کنن

ببخشید بعد اومدن از اتاق عمل شما هم ی چکد ساعتی سرتون و تکون ندادین و صحبت نکردین؟

خداروشکر عزیزم به سلامتی 😍❤️

مبارکت باشه عزیزم قدمش خیر باشه واستون

پ چرا من از درد پاره شدم تا چند روز🥲

وایی خیلی میترسم از زایمانن

قدم نو رسیده مبارک گلم تازه فارغ شدی واسه منم دعا کن زایمانم راحت باشه😘

منم سه شنبه باید برم کاش درد بعدش کم باشه از سوند هم از عمل بیشتر میترسم

مبارکه عزیزززم خداکنه دکتر منم یهو بگه سزارین 😔

مبارک باشه😘😘