۶ پاسخ

سلام عزیزم منم پسرم وقتی پیش یک میخواست بره مقاومت میکرد. یکی از دلایلش این بود که صبح زود دلش نمی‌خواست بره و ما دیرتر میبردیمش. دلیل بعدیش این بود که بیشتر از سه ساعت دوست نداشت اونجا بمونه و خسته میشد ماهم زود می‌رفتیم دنبالش. برای تشویقش هم گهگاهی جایزه براش میخریدیم می‌دادیم مهد بهش بده. البته دروغ هم می‌گفت که هیچکس با من دوست نمیشه یا دوستام اذیتم میکنن وقتی با مربی صحبت کردم فهمیدم اصلا اینجوری نیست. یه روز جلوی مربی مهد، همین سوال و پرسیدم و مربی گفت نه اصلا اینطور نیست 😂 بعدش به پسرم گفت پس چرا خانم معلم اینجوری گفت؟! آدم نباید الکی بگه! اقتضای سن بچه هاست ولی نباید نشون بدیم دروغشون رو نفهمیدیم یا باورمون شده و براش داستان درباره بدی دروغ گفتن بگین تا غیر مستقیم متوجه اشتباهش بشه. البته مربی مهد به من گفت وقتی میگه نمی‌رم بهش بگید تو الان تو سنی نیستی که بتونی درباره خیلی چیزا تصمیم بگیری فعلا منو بابا بهت میگیم چی خوبه چی بده بعد که بزرگ شدی خودت میتونی برای زندگیت تصمیم بگیری. و اینکه کوتاه نیا کم کم عادت می‌کنه اگر سر هرچیز کوتاه بیایی متوجه میشه که راحت می‌تونه سر هرچیزی شما رو تحت فشار قرار بده. بهتره با مشاور هم صحبت کنی شاید راهکارهای بهتری بهت بدن

دقیقا دخترمنه هرکار میکنم نمیره

دوتا دلیل داره عزیزم ،یا اینکه محیط و جو مهدرو دوست نداره و یا اینکه تو خونه اتفاقی افتاده که نگران هست اگه مهد باشه مامان یا بابا یا خواهر برادرش خدایی نکرده بلایی سرشون بیاد تنها باشن و به کمک این احتیاج داشته باشن ،جو خونه رو بررسی کن ببین جسارتا تنشی بین والدین رخ نداده اخیرا؟

شما بهش دروغ نمیگین چون بچه ها از پدر و مادر الگو میگیرن

شاید از هرروز بیدار شدن خسته هست
یا محیط مهد واسش جذاب نیست

خوب شاید بغلش میکنن بدش میاد دوست نداره و اذیت میدونه

سوال های مرتبط

مامان پسر 🩵 دختر 🩷 مامان پسر 🩵 دختر 🩷 ۵ سالگی
مامانا لطفا بیاید همه نظرتونو بنویسید به کمکتون نیاز دارم🙏🏻🌹

یک ماهه پسرم از پیش دبستانی که میاد میگه من دیگه نمیرم مربی سرم داد میزنه هربار هم دقیق میپرسم که چرا و چیشد میبینم سر چیزای بیخود
مثلا امروز مربیشون گفته جاهایی ک علامت میزنم قرمز کن پسرم گفت حواسم نبود یجا دیگه رو رنگ کردم بلند داد زد که چرا حواست نیست همش اشتباه رنگ می‌کنی
گفت داشتم با دوستم حرف میزدم گفت بسه توهم فقط بلدی حرف بزنی برو کتابتو بردار درستو بخون
این از لحنش
چندتا نکته بگم
ن چون پسرمه اینطور میگم ،میگم ک خودتون قضاوت کنید
پسرمن بشدت مودب،بااااهوش عااااالی،ساکت و آرومه البته ضعفه ها
منم از روز اول اشتباه از خودم بود هی گفتم پسرم آروم و ساکته اینم انگار داره از همینش سواستفاده می‌کنه
ی خصوصیت دیگه پسرم بشدت زودرنج و احساستیه و هیچوقت دروغ نمیگه همه حرفارو مو ب مو به من میگه

حالا من دیگه تحملم سر رسیده میخوام فردا برم ببینم مشکل مربی با پسرمن چیه پدرکشتگی چیزی داره یا از سلامت روان برخوردار نیست😐
شوهرم میگه نرو باید بدونه همه جا همینطوره مدرسه هم همینه همه جا گل و بلبل نیست سوسول میشه و این حرفا
شما میگید چیکار کنم برم قشنگ بشورم پهنشون کنم یا نه
مامان دردونه مامان دردونه ۵ سالگی
سلام روزگارتون خوش
اول بگم قضاوت نکنید....من واقعا از دست پسرم کلافه ام...امروز رفتم دنبالش مهد کودک میبینم بینیش قرمزه میگم چی شده میگه خاله زده به مربیش گفتم زنگ زده میگه خودش جدبدا خودش رو میزنه موهاش میکشه گلوش فشار میده‌.. دمپایی شو گاز میگیره میگم تو خونه اینجوری نمیکنه شاید از کسی توی مهد یاد گرفته میگه نه بخدا کسی اینجوری نکرده...ی پسر شیطون هست اونم به شدت بچه شما نبوده....هیچ روشی روش جوابگو نیس اینو خودمم میدونم از کسی هم ترسی نداره ... نمیدونم چه کنم اومدم کلی باهاش حرف زدم شروع میکنه فحش دادن مثلا میگه زهرمار و اینا ...حالا خودم گفتم اینو تو عصبانیت ولی این از دم همون حرفی که نباید بزنه رو درجا تکرار میکنه اونم هر روز....این بماند شلوارش در اورد شروع کرد خندیدن و رقصیدن دیگه زدم سیم اخر لباسمو پوشیدم لباس اونم پوشیدم بغلش کردم گفتم دیگه نمیخامت هی مبخام باهات منطقی باشم اروم باشم کنترل کنم ‌.....جایزه تشویق.بی توجهی...محبت...حرف ..‌قصه اینا همه رو رفتم حتی مشاوره که اونم اصلا راضی نبوددم همون جلسه اول شروع کرد به تجریه تحلیل زندگی من ...همسر من زیاد خونه نیس و وفتش با بچه ها نزدیک به صفره....مشاور هم میگفت تو قربانی هستی تو این زندگی تو شاید پذیرفتی اما بچه نه تو باید جور پدر رو بکشی،😒 من هم در حد توانم متوسط براشون وقت میزارم همه چی هم براش فراهمه چه کنم دیگه
مامان میر محمدو فاطمه مامان میر محمدو فاطمه ۵ سالگی
مامانا میایین یکم درد و دل کنیم ؟
خیلی خستم
من با یه خانومی رفت آمد داشتم همسایمونه پسرش همسن پسرمه
چون بچش نمیتونست حرف بزنه تک و توک کلمه می‌گفت فقط گفتم گاهی اوقات با پسرم در ارتباط باشه تا حرف بزنن زبون بچش باز بشه میدیم مادرش خیلی نگران بود غصم میگرفت
حالا یه مدت که رفت و آمد کردیم بعد از یه مدت یکسری رفتار ها دیدم تو پسرم که قبلا نداشت اصلا
رفتار های زشت اون بچه رو یاد گرفته
مثل زبون در آوردن بعد پشتشو میکنه به من پشتشو تکون میده میخنده یه رفتار بد دیگه اینکه دهنشو کج میکنه حرف میزنه
من اون لحظه هایی که با همسایمون با هم بودیم متوجه نمی‌شدم واقعا چون سرگرم چایی خوردن یا حرف زدن می‌شدیم
الان بعد از یه مدت فهمیدم روابطمو قطع کردم
ولی اون کارای زشت رو نمیتونم از سر بچم بندازم
براش چند بار قصه گفتم توضیح دادم فایده نداره اونقدری
به نظرتون اگه کل روز رو همش مشغولش کنم مثلا صبحا میره مهد ظهرا میخوابه تایم شبش فقط خالیه شبا رو هم ببرم ورزشی یا کلاسی همش مشغول یه کاری باشه تا وقتشو با ادا در آوردن هدر نده هم خودشم یه چیزی یاد بگیره
این کار فایده داره رو ترک کارای بدش ؟ براش قصه هم میگم همش یکم کمتر شده البته ولی بازم گاهی جوگیر میشه این کارارو میکنه من حرص میخورم
خیلی حساسم تو رفتارای بچم
نظر شما چیه ؟ از تجربیاتتون بگین
چیکار کنم به نظرتون ؟😢😢