۷ پاسخ

پدر شوهر منم تریپ ادمایی که زیاد بچه بزرگ کردنو همیشه میگیره یعنی کل طایفه شوهرم اونجورین ادم اعصابش میریزه بهم بهت حق میدم

هرچی حرف زد یا جوابشو نده
اگه جوابم دادی محکمممم و دندون شکن جواب بده تا دهنش بسته بشه

پدرشوهر منم همه چی کار داره،تویخچالم نگاه میکنه میگه کمتر بزار،اونجوری بزار و...😅🤦

من اصلا بهش محل نمدم دیه کمتر فضولی مکنه

راس میگه منم نباشه واست

پدرشوهرم منم خیلی عنه
به همه چی دخالت میکنه گیر میده

اصلا توجه نکن انگار داره ب دیوار میگه فقط بخند خودش ب مرور زمان دیگه نمیگه فقط کار خودتو انجام بدع

سوال های مرتبط

مامان هاوُش خان🦁 مامان هاوُش خان🦁 ۱ سالگی
طبقه پایینمون یه آقا و‌ خانمی نشستن دوتا پسر ۱۶ ۱۷ ساله دارن .
بداخلاق نیستن در ظاهر خوش زبونن ولی تا حالا خیلی دلمو شکستن .
بچه ها توی بازه ی سنی خاصی بسیار لجباز ، سلطه طلب و مستقل میشن . دقیقا سنی که بچه ها ما توشن شروعشه . پسر منم سر هرچیزی قشقرق به پا میکنه . میره سمت گاز دستشو میگیرم میگم مامانی اوف میشیا . همونحا خودشو میندازه زمین جیییغ . سر هر پوشک عوض کردم داد میزنه لجبازی میکنه . یچیزی بخواد بگم نه لجبازی میکنه . باباش داره میره سر کار بی تابی میکنه ...
من صبوری میکنم بازی میکنم سعی میکنم آرومش کنم ولی چیکار کنم بچه ای که بخواد داد بزنه میزنه دهنشو که نمیتونم بگیرم . نمیتونمم هرچی میخواد بگم چشم تربیت چی میشه پس ؟
سر همین ده بار تاحالا این زن و شوهر بهم تذکر دادن . هی میگن چرا انقدر گریه میکنی ؟ تو چرا بلد نیستی آرومش کنی ؟ تو میزنیش که اینجوری گریه میکنه ؟ و امثال این حرفا .. میگه انقدر توی خونه تنها مونده اینجوری شده . گفتم شما از کجا میدونید تنها میمونه توی خونه ؟؟ من دو روز در هفته کلاس میبرمش پارک میبرم بیرون میبرم . خب زمستونه معلومه که کمتر میریم بیرون . شوهرمم نیست همش سر کاره آخ هفته میبریمش تفریح .
خسته شدم ....
به مامانایی که بچه های نوپا دارن سخت نگیریم...
اینا خیلی گناه دارن بخدا تقصیر ماها نیست که بچه ها لجبازن من تمام تلاشمو میکنم 💔💔💔💔💔💔💔💔
مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا بیایین یه مشورت، خواهرم بچش ۳سالشه ،با بچه من همیشه همبازیایه خوبی ان ،معمولا هر روزی که خونه مامانم میریم زنگ میزنیم به هم که باهم تو یه روز اونجا باشیم ، هفته پیش خونه مامانم مدام من مواظب بچه ها بودم اون نشسته بود سر گوشی ،من بچه هارو سر گرم میکردم ،شوهرش که اومد من رفتم تو اتاق لباس پوشیده بپوشم از دور دیدم بچم دستش به در بوده و بچه اجیم دوبار درو کوبید رو دست بچم جوری که بچم هلاک شد از گریه ،شوهراجیم دوید طرفش و دستشو گرفت تو دستش و به اجیم میگفت کاش طوری نشده باشه من سریع خودمو رسوندم اجیم گفت بچه ات خودش درو بست رو دست خودش ،درصورتی که من دیدم بچه اون زد برام مهم نبود که کی زد همین که بچه ام اروم شد و سالم بود و دستش فقط قرمز شده بود و رفت دنبال بازی برام کافی بود حرفی نزدم فقط به مامانم گفتم من رفتم لباس بپوشم اینجور شد مامانم به اجیم گفت میخاستی مراقب باشی اجیم جلو شوهرش به مامانم گفت بچه اون کوچیکه اون باید مراقب باشه ، خیلی ناراحت شدم دیگه اومدم خونمون ،و این هفته هم که همه جمع شدن خونه مامانم،مامانم گفت بیا گفتم همش باید نگاهم به بچه ها باشه خونه بمونم بهتره ،با خواهرم قبلا زیاد تلفنی حرف میزدیم از اون شب یه هفته گذشت نه من زنگ زدم نه اون زنگ زد حتی بگه دست بچت ات خوب بود طوری نشده بود که ، الان میخاستم ببینم ناراحتیم بیجا بوده؟باید زنگ میزدم من؟؟