یکی از شاگردام از کلاس جفتی اومده کلاسم. مادرش با همکارم بحثش شده کلاس دخترش رو عوض کرده.
حالا که رفتارها و حرکات این بچه رو می بینم تازه فهمیدم چه شکری خوردم این بچه رو به کلاسم راه دادم. به معنای واقعی کلمه دیوونه ام کرده از بس حرکاتش نرمال و طبیعی نیست.
خود به خود برای خودش دست می زنه. همه رو ساکت می شونم درس می دم این بلند می شه یهو می‌ره اونور کلاس. الکی برای خودش قر می ده. اصلا نمی تونه حتی چند دقیقه تمرکز کنه و به درس گوش بده. مدام در حال وول خوردنه
نصف وقت و انرژی منو سر کلاس گرفته. درسش هم خیلی ضعیف. هرچی منو مادرش برایش وقت می ذاریم یاد نمی گیره.احساس می کنم یه اوتیسم خیلی خفیف یا بیش فعالی یا اختلال نقص توجهی چیزی داره. ارجاعش دادیم مرکز مشاوره تایید کردن اختلال شدید یادگیری داره ولی در مورد بیماری چیزی نگفتن.
واقعاً برام تجربه شد دیگه تا عمر دارم وسط سال کسی رو راه ندم کلاسم. هرکس وسط سال اومده جابه جا کرده بچه اش یه مشکلی داشته

۴ پاسخ

حالا بش گفتم تکالیفتو نوشتی برو استراحت کن میگه استراحتم نوشتنه مامان...دیدم داره برا خودش جمله مینویسه🥹🥹🥹🥹🥲🥲🥲🥲

تصویر

سلام عزیزم من دخترم و وسط سال جابه جا کردم.همون مهرماه بود.کلاس اوله معلمش حرف از مشاوره میزد همش میگفت اصلا تو باغ نیست تمرکز نداره.منم حرفاشو قبول داشتم ولی اوردم پیشم یه مدرسه غیر انتافاعی دخترم اینجا این معلمش هم بااااز همون حرفارو میزد بردم مشاوره و گفت نیاز به مشاوره داره ادامه ندادم دیگه هزینه هاش بالا بود‌.دیگه نا امید شدم.ولی الان یک ماهی هست دخترم زمین تا آسمون فرق کرده دل میده به درس دیکته هاش خوب شده..میخواستم بپرسم این دانش آموزی که میگین چیزی بلده؟؟؟؟

من دارم برا ازمون اپ میخونم

خدادکنع قبول شم

دختره یا پسر

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۵ ماهگی
تقریبا دو هفته اس دخترم راه افتاده. وقتی به راه رفتنش نگا می کنم خیلی لذت می برم. قند تو دلم آب میشه. هی می گم خدایا شکرت که شیرینی داشتن فرزند رو بهم چشوندی.
هی با ذوق و شوق قدم های زیادی رو می ره بعد تالاپی می افته زمین. ولی دوباره بلند میشه و ادامه می ده. مقصدشم که همیشه جاییه که من هستم.

بعد فکر کردم...
به اینکه می گن عشق مادرانه ما تجلی از عشق خداوند به بنده اش هست. اصلا هروقت می خوان عشق خدا به بنده اش رو مثال بزنن از عشق مادر به فرزندش می گن. از اینکه یه مادر با وجود اذیتای بچه اش هیچ وقت ناراحت نمیشه. صبر می کنه مدارا می کنه منتظر می مونه تا بچه اشتباهشو بذاره کنار. مدارا می کنه با همه سختی ها و تندی ها. چون بچه اشو می شناسه.

خدایا وقتی به فاطمه نگاه کردم دیدم منم توی زندگیم بارها قدم به قدم اومدم سمتت اما باز خوردم زمین.
فاطمه ی من وقتی می خوره زمین دست از تلاش برنمی داره بازم بلند میشه. اما من وقتی خوردم زمین ناشکری کردم قهر کردم؛ وایستادم و حتی یه جاهایی برگشتم به عقب....
اما تو بازم صبر کردی. بازم مثل یه مادر که به بچه اش می گه بیا منتظرم بیا به سمت من... منو دعوت کردی بارها بارها.

خدایا میشه کمکم کنی وقتی زمین خوردم ناامید نشم. میشه کمکم کنی مثل فاطمه که عشق منو حس می کنه و میاد سمتم؛ منم عشقتو بیشتر و بیشتر درک کنم؛ حجاب ها از جلوی چشمم برداشته بشه؛ تاریکی های قلبم با نور وجودت بیشتر و بیشتر بشه تا بتونم قدم های بیشتری به سمتت بردارم.
خدایا میشه کمکم کنی مثل دخترم همیشه مقصدم مشخص باشه. به سمت تو و به سمت کسایی که دوس داری...

ادامه 👇👇👇