۷ پاسخ

زیاد حساسیت به خرج نده بهت حق میدم خیلی چیزا به میلت نیس اما با این کارت همه رو از خودت دور میکنی اوناهم از رو دوست.داشتنه اینکارو انجام میدن ب

ببین منم همینقدر حرص میخورم ولی زیاد نشون نمیدم که اطرافیان حساس نشن بیشتر بخوان تکرار کنن. دیدی دارن یه کاری میکنن که به نظرت بد بود بچتو بغل کن با یه چیز دیگه مشغولش کن

عزیزم زیادحساس نشوجلوشون هم انقدنگومن مثل توبودم انقد حساسیت به خرج میدادم بچم دائم مریض بود اصلا جون نداشت انقدوزن کم کرد که تازه اگه بدونن حساسی بااینکارابیشترلجت رودرمیارم

پسرجاریم میوه ای روک گاززده بود میذاشت دهن پسرم واااای خدا من دیوونه میشدم هی میگفتم نکن جاریمومادرشوهرم انگارن انگار چقدرحرص خوردم میخندیدن بدترمن حرصم می‌گرفت منم ارتباطموخیلی خیلی کم کردم این فقط ی موردش بود ب منم میگن حساسی درکل من وسواس دارم ولی خب این حساسیتم ب جاومنطقی بود ولی نمیدونم چرانمیفهمیدن یامنوعمداحرص میدادن

دقیقا منم همین مشکل دارم شوهرم همش میگه تو مقصری تو حساسی تو فلانی واای دلم میخواد برم یه شهری که هیچکدوم نبینم

مرد های ایرانی لج بازن و خودخواه و خانواده دوست ن زنش ها فقط مادررررررش
شوهر منم لجبازه و دهن بین
ببین پسر من خوب میخوابه ینی تو روز ک میخوابه هیچی باید ۹ بخوابه تا نیم ساعت وگرنه تا خود صبح هی بلند میشه نق نق
آقا روزای اول مادرشوهر یا خواهرشوهر پیشم بودت یا من پیش اونا هی میگفتن ول کن بچه رو ب زور نخوابون شوهرمم هی غر ک ولش کن آقا تا صبح گریه و نق
روزا ک خونه خودمون بودیم میخوابوندم راحت بود بعد دیگ همسر خرم دید خودش تا باورش شد وگرنه حرف منو عمرا گوش نمیده
بش میگم هر چی مادرت میده نده بخوره میاره بالا گوش نداد هی آورد بالا تا منم رفتم سراغ شوهرم و دعوا ک احمق من زنتمم مادر این بچه دشمنی ک نداری بام یبار گوش کن
حالا یکم بهتر شده ولی ن خیلی

عزیزم چیزایی که گفتی روتبن هست اما ممکنه از رو دوست داشتنه زیاد باشه شوهرتو بنداز جلو خودتو خراب نکن
نترس بچه هیچیش نمیشه تذکر بدین کم کم دریت میشن اونا

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۵ ماهگی
تقریبا دو هفته اس دخترم راه افتاده. وقتی به راه رفتنش نگا می کنم خیلی لذت می برم. قند تو دلم آب میشه. هی می گم خدایا شکرت که شیرینی داشتن فرزند رو بهم چشوندی.
هی با ذوق و شوق قدم های زیادی رو می ره بعد تالاپی می افته زمین. ولی دوباره بلند میشه و ادامه می ده. مقصدشم که همیشه جاییه که من هستم.

بعد فکر کردم...
به اینکه می گن عشق مادرانه ما تجلی از عشق خداوند به بنده اش هست. اصلا هروقت می خوان عشق خدا به بنده اش رو مثال بزنن از عشق مادر به فرزندش می گن. از اینکه یه مادر با وجود اذیتای بچه اش هیچ وقت ناراحت نمیشه. صبر می کنه مدارا می کنه منتظر می مونه تا بچه اشتباهشو بذاره کنار. مدارا می کنه با همه سختی ها و تندی ها. چون بچه اشو می شناسه.

خدایا وقتی به فاطمه نگاه کردم دیدم منم توی زندگیم بارها قدم به قدم اومدم سمتت اما باز خوردم زمین.
فاطمه ی من وقتی می خوره زمین دست از تلاش برنمی داره بازم بلند میشه. اما من وقتی خوردم زمین ناشکری کردم قهر کردم؛ وایستادم و حتی یه جاهایی برگشتم به عقب....
اما تو بازم صبر کردی. بازم مثل یه مادر که به بچه اش می گه بیا منتظرم بیا به سمت من... منو دعوت کردی بارها بارها.

خدایا میشه کمکم کنی وقتی زمین خوردم ناامید نشم. میشه کمکم کنی مثل فاطمه که عشق منو حس می کنه و میاد سمتم؛ منم عشقتو بیشتر و بیشتر درک کنم؛ حجاب ها از جلوی چشمم برداشته بشه؛ تاریکی های قلبم با نور وجودت بیشتر و بیشتر بشه تا بتونم قدم های بیشتری به سمتت بردارم.
خدایا میشه کمکم کنی مثل دخترم همیشه مقصدم مشخص باشه. به سمت تو و به سمت کسایی که دوس داری...

ادامه 👇👇👇
مامان فاطمه مامان فاطمه ۱۵ ماهگی
سلام مامانای گل. امروز داشتم با دوستام که بچه های همسن داریم در مورد چالشایی که با بچه هامون داریم صحبت می کردم و این متنو براشون نوشتم. اینجا هم می فرستم شاید بتونه بهتون کمک کنه.

همه ما وقتی مادر میشیم غصه هامون چند برابر میشه. همیشه اینجا از چالشای مختلفی که مامانا با بچه هاشون دارن می خونم. می دونم چه قدر مریضی بچه غذا نخوردن بچه و مشکلات دیگه ناراحتمون می کنه
اما مطمئنم همش می گذره. و حتی یک ذره هم شک ندارم که در آینده ای نزدیک این مشکلاتی که الان دارین کمرنگ تر میشن. مثلا بچه هامون غذا می خورن خوابشون بهتر میشه و غیره.
اما از اون ورم می دونم باز مشکلات دیگه اضافه میشه.
اصلا پروسه مادری همینه. همش چالش و دغدغه هست. هیچ وقت تموم نمیشه.

برای همین می خوام بگم اگه براتون مقدوره هر از گاهی به ذهنتون استراحت بدید و رها کنید هرچی که هست‌. اگه تونستید کمتر غصه بخورید. بخدا ما خانوما مگه چه قدر توان جسمی روحی داریم که نشخوار فکری هم بهش اضافه بشه. مهم اینه شما تلاشتونو می کنین و پیش خدا شرمنده نیستین که مادری نکردین. من دارم هر روز توی تاپیکا می بینم چه قدر تلاش می کنید و همین مهمه واقعا. اگه تلاشتون‌ جواب نداد دیگه ولش کنید. چون اون بچه هم خودش باید در مسیر رشدش کم کم با همه چیز کنار بیاد و یاد بگیره. اون دغدغه هایی که ما داریم رو تا حدی می فهمه اما تا حد زیادی رو خودش باید تجربه کنه و اصلا خودش نیازای خودشو درک کنه و یاد بگیره چه طوری و در چه زمانی به این نیازاش پاسخ بده نه اینکه طبق میل ما رفتار کنه.
مامان سیاوش مامان سیاوش ۱۷ ماهگی
یکی از شاگردام از کلاس جفتی اومده کلاسم. مادرش با همکارم بحثش شده کلاس دخترش رو عوض کرده.
حالا که رفتارها و حرکات این بچه رو می بینم تازه فهمیدم چه شکری خوردم این بچه رو به کلاسم راه دادم. به معنای واقعی کلمه دیوونه ام کرده از بس حرکاتش نرمال و طبیعی نیست.
خود به خود برای خودش دست می زنه. همه رو ساکت می شونم درس می دم این بلند می شه یهو می‌ره اونور کلاس. الکی برای خودش قر می ده. اصلا نمی تونه حتی چند دقیقه تمرکز کنه و به درس گوش بده. مدام در حال وول خوردنه
نصف وقت و انرژی منو سر کلاس گرفته. درسش هم خیلی ضعیف. هرچی منو مادرش برایش وقت می ذاریم یاد نمی گیره.احساس می کنم یه اوتیسم خیلی خفیف یا بیش فعالی یا اختلال نقص توجهی چیزی داره. ارجاعش دادیم مرکز مشاوره تایید کردن اختلال شدید یادگیری داره ولی در مورد بیماری چیزی نگفتن.
واقعاً برام تجربه شد دیگه تا عمر دارم وسط سال کسی رو راه ندم کلاسم. هرکس وسط سال اومده جابه جا کرده بچه اش یه مشکلی داشته