۷ پاسخ

درد بخیه بیفته زندگیت برمیگرده رو روال

منم همینم یخورده سخته ولی میگذره انشاالله

تبریک میگم، لااقل تا چهلمت میذاشتین یا مادرت بمونه یا تو‌میرفتی خونشون

اولش یکم سخته دیگه میفتی رو روال،منو بگو چه کنم🥺

ان شالله خدابهت سلاامتی وقوت بده
چیزای مقوی بخور ب خودت برس ک جون داشته بااشی
ان شالله ازامروز گل پسرتم اروم میشه ومیتونی ازپس همه کارات بربیای
اسمش وچی گذاشتی؟؟

حست رو میفهمم منم وقتی مادرم رفت میخاستم فرار کنم شوهرمم سرکار بود خیلی سخت گذشت ولی گذشت خدا بهت توان میده عزیزم توکل ب خدا پسرتو فعلا با تلوزیون سرگرم کن

تازه بدنیا اومده بچت؟

سوال های مرتبط

مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
سلام مامانم میاد صبح دخترمو نگه می داره تا ظهر من میرم سر کار میخواستم بزارم مهد امسال چون اصلا اخلاقم با مامانم نمی سازه همش بحث داریم نزاشت گف بچه فلان میشه مریض میشه دیوونه شدی بزاری مهد و...دخترمم خیلی دوست داشت بره چون مامانم بلد نیس بازی کنه از صبرتا ظهر بچه حوصلش سر می‌ره تا من میرسم بی حوصله و گرسنه هست شروع به بهانه آوردن و گریه می کنه مامانم هم دایم میگه از صبح گریه نکرده همش تورو می بینه بچه را باعث گریش می شی شوهرم بعد من میاد خونه رو مبل دراز کش به اون تیکه میندازه پاشه کار کنه نمی دونه که بیشتر باعث میشه شوهرم لج کنه و اصلا کمک نکنه چون مادرم بهش میگه همش سرت گو شیه و فلان بعد غذا هم اکثرا خودم میام می پزم اما مامانم تا عصر خونه ماهست پدرم چند ساله فوت کرده بعد مامانم تو خونه کل حرفا و حرکتهای منو می پاد یه دفعه هم نشده ها ازم تعریف کنه همش غر زدن و طعنه زدن و سرزنش کردن که تو غذات بد شد با بچه حرف زدی بعد میگه به شوهرم پاسو با بچه بازی کن خلاصه اعصابم خرد میشه امروز دخترم گریه می کرد که مامان نخواب منم خیلی خسته بودم گفتم بزار نیم ساعت بخوابم گوشی دادم نگرف هرچی گفتم قبول نکرد همش ظهرا میگه نخواب بقیه روزا حرفش گوش میدم امروز اما حرصم گرفت گفتم برو بازی کن عصر باهات بازی می کنم همش زر زر گریه کرد محل ندادم مامانم از اتاق اومد سر کن غر زد که پاشو بچه هرچی گف بکن چرا اذیت می کنی منم عصبی شدم گفتم مامان خواهشاً تو ظهر ا برو خونت منم بفهمم چی کار کنم با بچم شوهرم گف درست حرف بزن اسیر شدم به خدا خسته شدم دیگه الان هم عذاب وجدان گرفتم که مامانم ناراحت شد تو کل زندگیم همش منو سرزنش کرده یه بار نگف فلان کار کردی خوب شد
مامان آلا مامان آلا ۳ سالگی
خاهشا بخونید خیلی وقت پیش بچم یه دعوای بد دید و پلکش شروع کرد به پریدن دو یه روزی اینطوری بود خوب شد دکتر گفت تیکه استرس بگیره بترسه عصبی بشه با همونطوری میشه پلکش محکم تر از اون یکی بسته میشه خداروشکر بهتره یعنی دعوا نبینه اینا خوبه چند روز به عید دیدم همون چشمش انگار درشت تر از اون یکیه بردمش چشم پزشکی ک دکتر خیییلی معروفیه توی شهرمون بینایی سنجی هم نبردم تاحالا گفتم بهش بگم همه رو خلاصه با دوتا دستگاه چشماش رو دید یخ چراغ قوه گرفت بهش میگفت نگاه کن اینا گفت خوبه ن عینک میخاد ن دارو و ن مراجعه مجدد بعد از اون روز هی من نگام به چشمش هست حس میکنم گاهی وقتا درشت تر از اون یکی میشه همین رو هم به دکتر گفتم گفت چشاش سالمه حالا پست قبلم ببینید عکس گذاشتم نمیدونم حساس شدم یا چی بخدا میترسم ناشکری کنم ....
خدایی نکرده مشکلی بود دکتر متوجه نمیشد؟مثلا اگر فشاری چیزی روی چشمش بود؟ببینید خاهش میکنم قبلیمو از بس کسی جواب نمیده سنشو کم کرده بودم😑🥲🥺