نشد کامل بنویسم شرمنده ادامش دوستم زنگ زد مریم برو سونو مام رفتیم ساعت ۱۱ شب شوهرم به خنده گفت آقای دکتر بچه کی بیادمیاد گفت همین الان گفت وا گفت سریع برین اورژانسی کیسه آب سوراخ بوده بچه تو خشکی بوده منم اینقد گریه ترسیده بودم رفتیم وسایل از قبل آماده بود بالخره بچه رو بدنیا آوردم ساعت ۵:۳۰ صبح خیلی خوشحال بودم همسرم رفته بود برا سوپرایز آمد دید بچه نیست گفتن بایدبستری بشه عفونت کرده وای خدای من اینقد گریه کردم با اون وضعیتم شبانه وروز پیشش بودم فقط هیچ مادری حال منو تجربه نکنه خیلی حالم داغون بود تا اینکه بعد ۴ روز مرخص شدتازه بدختیام شروع شد افسردگی یه طرف کولیک ویبوست یه طرف خدای من چرا من باید اینقد سختی بکشم شوهرم بنده خدا پابه پایی منم بودواقعا رد داده بودم همه میگفتن ۳ ماهگی خوب میشه نشد لایه پتو بزار وای سشوار هرکاری کردیم تا ۶ ماهگی قشنگ پیر شدم خداروشکر همسر خوبی دارم کنارمه تو سختترین شرایط واقعا مادرشدن حیلی سخته 😪😪😔ارزم میکنم هیچ بچه ای بستری نشه الان که دارم مینویسم یادم افتاد گریه ام درآمد
بماند به یادگار ۱۴۰۳/۱۱/۸😋🥰😍
ای جانمممم عزیزم❤️😍خدا شماو همسرت و نی نی خوشگلتو برا همدیگه حفظ کنه❤️😍🌹
مباركش باشه
خداحفظتون كنه براي همديگه🫶🏻
ماشالله چقد نازه پسرت 💙
خداحفظش کنه واستون گلم
ماشالا عزیزم خدا حفظش کنه
عزیزم خداروشکر خدا براتون نگهه داره 😍😍آقا پسر قشنگو 🧿🧿😘😘
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.