پسرم تو اتاق مشغول بازی بود منم ازاین فرصت استفاده کردم رفتم زباله ها رو بذارم بیام نگو همینکه من رفتم بچم گریه اش گرفته اومده پشت در اینقدر گربه کرده بود و جیغ کشیده بود ک هنوز داره فین فین و سکسکه میکنه و سفت منو بغل کرده خیلی حالم بده بخاطرش عذاب وجدان گرفتم اخه تا دیروقت بیدار میمونه مجبور شدم زباله هامو ببرم چون مال چند روز بود

بچه ها وقتایی هم که مشغول بازی ان ،بازم هواسشون به مامانشون هست که فرار نکنه و‌جلوی چشم باشه وگرنه غوغا میکنن

عزیزم امشب سفت بغلش کن تا بدنش اروم بشه
از فردا بیشتر تمرکز میکنه هچحواسش باشه گم‌نشی یا تنهاش بزاری بری سعی کن همش بغلش کنی تا یادش بره به مرور

عزیزم به جای اینکه جمع کنی سعی کن هر شب یا یک شب در میون با خودش ببری بندازی هم باد به سرش میخوره هم اینجوره نمیترسه.

شوهرت کجا بود ک تو ببری

عزیزم آخه زباله ک واجب نیس زیاد جمع نکن کم کم بده باباش هرروز ببره من تا دسشویی نمیزاره برم اگ خیلی روم فشارباشه چندتا خوراکی ک خیلی دوست داره و اسباب بازی های خاصش ک قایم کردم میزارم جلوش شبکه پویاهم روشن میکنم میرم دسشویی میدوم میام

اشکال نداره
ازاین اتفاقابراهمه میوفته

باباش نبود؟اشکال ندارە آرومش کن ترسیدە