۳ پاسخ

یه مدت بغل خونمون بنایی بود صداهای خیلی بلند بدی میومد من میگفتم باباجون داره کارمیکنه، اخه اونم بناست، دیگه هروقت صدای اونا میومد میخندید میگفت باباجون کار.
یا مثلا ماشین لباسشویی رو نگاه میکرد میترسید بغلش میکردم بافاصله از ماشین لباسشویی مینشستیم و نشون میدادم میگفتم ببین داره لباسای دخترمو میشوره به به بشن، بههه بههه. دیگه هروقت روشن میشه میگه بهههه بههه😁

ببین بغلش کن بگو میدونم می‌ترسی منم اندازه‌ تو بودم میترسیدم
ولی دوست داری یکاری کنی
اونم نگاه میکنه بهت
بهش بگو یا میتونی دور تر وایسی
یا بیای بریم بهش دست بزنی

خردکن روشن میکنم میترسه

سوال های مرتبط