۵ پاسخ

عزیزم هزینه اپیدورال چقد شد برات؟

ای جانم مبارکه وای تو بیشتر از من درد کشیدی اره اپیدورال خیلی خوبه منم زدن برام
وا کیجیشو منم گیج بودم وقتی بچه داشت میومد رو نفهمیدم😂

آخی عزیزم واقعا زایمان طبیعی خیلی درد داره آدم میمیره وزنده میشه ولی سلامتی فارغ شدی خدا رو شکر مبارکت باشه

خوش قدم باشه لگن تنگ بود ازاول معاینه کرد نمیدونستی تنگه

چرا گیج بودی و چیزی نمیفهمیدی عزیزم؟

سوال های مرتبط

مامان برکت💙💙 مامان برکت💙💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴

ساعت ۵ دردها واقعا درد زایمان بود اما برای من کاااااملا قابل تحمل بود
تایم گرفتم فاصله بین دردا ۷ دقیقه بود و تایمشم ۲۰ تا ۳۰ ثانیه
تو خونه راه میرفتم که خیلی خودمو خسته نکنم
ساعت ۸ صبح دردا رسید به فاصله ۵ دقیقه و بین ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول میکشید
اینجا شوهرمو بیدار کردم
گفتم بلند شو من میخوام برم حموم مراقبم باش
زیر دوش آب داغ اسکات زدم و کمرمو قر و ماساژ دادم
تمام دردارو با تنفس کنترل میکردم
اومدم موهامو خشک کردم به شوهرم گفتم کاراتو بکن یکم دراز کشیدم بین دردا خوابم میبرد به خاطر اکسی توسین و شب بیداری دیشبش
ساعت ۱۱ دیگه فاصله دردا شد هر ۳ دقیقه با طول ۴۰ ثانیه و دردا شدید بود
دیگه ۱۱ و نیم زنگ زدم ماما همراهم
اونم گفت سریع خودتو برسون بیمارستان معاینه بشی
ساعت ۱۲ و نیم رسیدم بیمارستان که تو معاینه ۶ سانت با افاسه ۷۰ درصد بودم
تا رسیدم اتاق ldr شدم ۷ سانت
دیگه کیسه آبو زدن و دردا واقعاااااا غیر قابل تحمل شد ماما همراهمم ماساژای فشاری انجام میداد و کمکم میکرد تو ۹ سانت اپیدورال گرفتم که ۵ دقیقا بعدش شدم فول و فقط بهم گفتن زور بزن
بعدشم پسرم ساعت ۳ به دنیا اومد
مامان 🤎👶🏼 مامان 🤎👶🏼 ۲ ماهگی
زایمان طبیعی(۲)
اومدن معاینه کردن گفت شدی ۴ سانت و تا اینجا واقعا برام قابل تحمل بود بخوام توصیف کنم دردش همون پریودی ولی یکم شدت داشت دردا مثلا موقع دردا نیگرفت شکمم و کمرم همزمان باهم منقبض میشد سفت میشد که با تنفس ردشون میکردم
تا اینکه کم کم این دردا هی بیشتر میشد و ناله هام شروع شد همراه با دردا
تا ساعت ۵ همه دردا برام قابل تحمل بود و اومدن معاینه کردن و گفت حالا دردات هروقت گرفت همزمان باهاش زور بزن و وقتی دردا میگرفت زور میزدم
انگار که میخوای دسشویی کنی ولی نمیاد همینجوری بود فشارر که میاوردم موقع زور زدن دردا هم انگار کم میشد ولی درد کمرم و داشتم هی میگفتم زور بزن سر بچه از کانال رد بشه
خلاصه من از درد هم گریه میکردم هم زور میزدم
تقریبا نیم ساعت همینجور هی میگفتن زور بزن که سرش بیاد و. من خسته میشدم و بین دردا واقعا از حال میرفتم ولی خوبیش این بود موقع من هیچکس نبود و خلوت بود و مامانم بالا سرم بود ارومم میکرد خیلی خوب بود این
مامان مهوا مامان مهوا ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۸:۳۰ رسیدیم بیمارستان در انقباضم کم بود و چون کیسه آبدشتی پیدا کرده بود آمپول فشار گرفتم، اینو بگم که هم مامان همراه داشتم هم از قبل درخواست بی‌دردی کرده بودم که توی این بیمارستان فقط بی‌حسی از طریق وریدی تزریق می‌شد و هم خواهرم کنارم بود که توی دردها نقاط فشاری رو برام ماساژ می‌داد که خیلی تاثیرگذار بود ماساژ لغات فشاری و تنفس، ماما همراه خیلی کار خاصی نکرد فقط تنفس‌ها رو یادآوری می‌کرد و ورزش‌ها رو ادآوری می‌کرد در واقع اصل کار خواهرم انجام داد که برام ماساژ می‌داد تا ساعت ۱۱:۳۰ که رسیدم به ۵ سانت اولین بار که معاینه شدم دو و نیم سانت بودم از هشت و نیم تا ۱۱ و نیم طول کشید که برسم به ۵ سانت از ۵ سانت سرم بی‌دردی رو برام شروع کردم خیلی بی درد هم نبود درد و انقباض بود اما قابل کنترل با تنفس بود و رفته رفته بیشترش می‌کردم که تقریباً توی ۸ سال یا ۹ سانت کلاً درآوردم بی‌حسی رو چون حالت خواب آلودگی می‌داد و دیگه مانع از انجام ورزش می‌شد، از ساعت ۸:۳۰ تا یک و نیم که از تقریباً به ۸ سانت برسم قابل تحمل بود نمره از ۱۰ تا ۵ میدم البته با این شرایطی که گفتم
مامان پناه کوچولو🐣 مامان پناه کوچولو🐣 ۱ ماهگی
پارت ۳ _زایمان طبیعی
هرچی از ماماهمراهم بگم کم گفتم بشدت صبور مهربون و همراه بودن و واقعا حرفه ای دیگ از لحظه ای ک اومدن شروع کردن طب فشاری برام انجام دادن و از ۴ سانت شدم ۵ و درخاست اپیدورال کردم اومدن برام اپیدورال زدن و واقعا دردام هیچ شد فقط حس فشار داشتم ک حسش مث وقتیه ک ادم میخاد مدفوع کنه دیگ با کمکای ماماهمراهم در عرض ۲ ساعت فول شدم و ساعت ۸ رفتم اتاق زایمان و با چند تا زور قوی دخترم ساعت ۸:۲۰صبح بدنیا اومد ک وااااس نگم از لحظه ای ک بدن داغشو گذاشتن تو بغلم بهترین حس دنیا رو داشتم گریع میکردم و میبوسیدمش خیلی حس شیرین و نابی بود
دیگ دکتر شرو کرد ب بخیه زدن ک اصلا درد نداشت حتی وقتیم برش زدن اصلا دردناک نبود کل پرسه زایمان من راحت بود ولی موقع زور دادن یکم اذیت شدم ک واقعا ارزش داشت تو کل زمان زور دادن ماماهمراهم با حرفاش بهم انرژی میداد و دستامو محکم گرفته بود حتی زمان بخیه زدن رف بچه رو اورد پیشم ک سرم گرم باشه دکترم با این ک دکتر شیفت بودن خیلی حرفه ای بودن و با حوصله برام بخیه زدن دیگ تقریبا ی نیم ساعتی طول کشید بخیع زدن و شکمم فشار دادن ک دردش قابل تحمل بود ماماها اومدن کمکم کردن و نشستم رو ویلچر و بردنم همون جایی ک اول بودم ماماهمراهم بهم خرما و ابمیوه داد یکی از دانشجوهایی ک بالا سرم بود از اول تا اخر پیشم بود هرکاری داشتم برام انجام میداد باهام حرف میزد دیگ نیم ساعتیم تو زایشگاه بودم و ماماهمراهمم ی زایمان دیگ داشت تو همون بیمارستان ولی گف تا زمانی ک ببرنت بخش پیشت میمونم و موند دیگ وقتی اومدن چکم کردن و شکمم دوبارع فشار دادن دیدن مشکلی نیس گفتن میتونم برم بخش دیگ اونجا از ماماهمراهم خدافظی کردم و رفتم بخش ..
مامان جانان مامان جانان ۱ ماهگی
#پارت دوم و روز دوم دردا هم گذشت و صبح سوم دیدم دردام همچنان نا منظم شروع کردم به ماساژ نوک سینه و تحریکشون به مدت یک ساعت که کم کم احساس کردم دردام داره زیاد میشه از ساعت ۱ شب تا ۵ صبح دردام رو با تنفس شکمی و کیسه آب گرم تحمل کردم و ساعت ۵ رفتم زایشگاه که گفتن دهانه رحم ۵ سانت باز شده و بستری شدم به ماما همراهم زنگ زدم و ساعت ۶.۳۰ صبح رسید بیمارستان چون بچه اولم بود و دردا هنوز نامنظم بود تا حدودی بهم آمپول فشار زدن و دردام شدید تر شد منم با تنفس شکمی و ورزش روی توپ و ماساژ نقاط فشاری حدود یک ساعت و نیمی گذروندم و شدم تقریبا ۶.۵ سانت و درخواست بی دردی کردم و اسپاینال شدم از ناحیه کمر خیلی خوب بود البته یکم خارش داشتم بعدش که بهم ی آمپول زدن و برطرف شد و تا ۱۰ سانت بی حس بودم ولی وقتی بچه میخواست زور بده و بیرون بیاد خییییلی درد داشتم و حس فشار با تمام قدرت زور میزدم ولی بچه نمیومد حدود ۱۵ ۲۰ دقیقه با تمام توانم داشتم زور میدادم و رمقی برام نمونده بود بالاخره بعد آخرین زور بچه بیرون اومد
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳
راست شو بخواین من طبیعی رو به این دلیل انتخاب کردم که خواهرهام سز اختیاری بودن و واقعا دیده بودم دوره نقاحت شون خیلی سخت بود
ولی خب حین درد میگفتم اگر بچم نیاد اخر ببرنم سز کاش از اول میرفتم
نا امید نا امید بودم و این دردمو بیشتر میکرد
و فقط میگفتم خدایا تو کمکم کن
تا معجزه های خدا برام شروع شد
تا ساعت ۶ صبح شده بودم ۴ فینگر که راست شو بخواین با همون اپیدورال نصفه بازم تحملش خیلی بهتر از درد کل بدن بود
دیگه ۴ سانت زنگ زدن ماما همراهم اومد که اگر لطف خدا و تلاش ایشون نبود منو میبردن سز
و صبح مسئول بیهوشی عوض شد
درد منو که دید گفت تو خیلی کم صبری دختر یه ان اس تی گرفت گفت اوه چه شدت انقباضی دلش برام سوخت و زنگ زد به دکترم اجازه گرفت یه ترکیب بی حسی خیلی قوی رو اپیدورال تزریق کرد که از اونجا زندگی من شیرین شد
دردا صفر شد صفر صفر
از خستگی داشتم بیهوش میشدم که ماما گفت مگه بچه تو نمیخوای باید ورزش کنی تا درد نداری و من با پاهای بی جون از بی حسی صدتا حدودا اسکات زدم رو توپ ورزش کردم فقط به عشق دیدن بچم
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه اینکه توی پارت قبلی گفتم بین استرس طبیعی و سزارین گیر کرده بودم... دیگه بعد هزارتا نوار قلب و اینا گفتند الان همه چی اوکیه و میتونی طبیعی ورزش کنی... دردهایم خیلی کم شروع شده بود اما واقعا برام کم بود... معاینه کرد ۲ فینگر بودم اووووووو کو تا ده. قرص رو ساعت ۹داده بودند و حدود 12 و ۱ بود که داشت زیر دلم درد می‌گرفت... و من هنوز ۲ سانت..
تخت کناریم سرکلاژی بود و دهانه رحمش همون اول ۳بود و به ۴ رسید اومدن براش اپیدورال زدند... هی مسئول بیهوشی اومد گفت تو بی دردی چی میخوای؟ گفتم والا ماسک بی دردی که سر بچه اولم به دردم نخورد و اصلا تاثیر نداشت... اپیدورال هم نمی‌خوام میگن عوارض داره و اینا... از اون اصرار. که بیا اپیدورال بشو و از من انکار.... خلاصه هی تخت کناریم دهانه رحمش بازتر میشد و هی می‌گفت زیاد دردی حس نمیکنم... داشتم وسوسه میشدم منم بگم اپیدورال...
اون هفت سانت شد من تازه 4 تازه با دهانه رحم غیر نرم و سر بچه ک خوب نیومده و نچرخیده...
ماما همراهم گفتم بیاد... من هنوز درد زیادی حس نمی‌کردم و واقعا برام عجیب بود... البته بگم قبلش یک آمپول مسکن بهم زد. هیوسین بود...
خلاصه شروع کردیم ورزش با ماما..چون قبلا پکیج داشتم هر چی می‌گفت انجام میدادم و تنفس شکمی انجام می‌دادم. واقعا تنفس شکمی عالی بود بچه ها... خیلی کمک می‌کنه. خلاصه ساعت ۳دردام شدت گرفت که برام یکم سخت شده بود ورزش اما بازم انجام میدادم کنم ۵ الی ۶ بودم.... خدایی ماما همراهم عالی بود...
راستی قبل همه اینها دکترم اومد بهم سر زد و گفت بگید ماما همراه بیاد ورزش کنه من برم دو تا عمل بیان تا موقع اینو زایمان کنیم... منم خوشحال که زود میشه...
....بقیش پارت بعدی
مامان ایلیا🩵 مامان ایلیا🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب دوستان اومدم براتون تعریف کنم
من چون بچم خونرسانیش کم شده بود .شنبه اول دی بستری شدم ساعت ۱۱ظهر .دیگه اومدن برام سرم فشار وصل کردن. خیلی درد کمی داشتم دیگه سرم رو قطع کردن دو ساعت بهم استراحت دادن تا ساعت ۵ونیم .دکترم اومد معاینه کرد گفت باید شیاف بزاریم برات تا دردم شروع بشه. دیگه اومدن شیاف گذاشتن از ساعت ۷شب بود دردام شروع شد میگرفت درد و ول میداد. ۵دقیقه ای یک بار بود معاینمم که میکردن ۱.۵بودم همش . تا اینکه داشتم قدم میزدم ساعت ۸و۲۰دقیقه بود یهویی یه چیزی گف تق😐کیسه ابم پاره شد واااای خدا تازه از اون موقع بود که دردام زیاد شد .یعنی اون زمانی که دردم‌ میگرفت خیلیییی دردناک بود. چند دقیقه ای که درد ول میکرد فکر میکردم خوب شدم که یهو دوباره درد میومد. خلاصه اینکه خیلییی درد کشیدم تا ساعت ۱۱شب شده بودم سه سانت. نا امید بودم کلا .جیغ میزدم .گریه میکردم . میگفتم منو بفرستین سزارین غلط کردم.😑بس که درد داشتم و معاینه کردناشون دردناک بود . اپیدورال هم از ۴سانت میزدن. ولی من بس بی قراری کردم زنگ زدن به دکترم .دکترم گفت براش اپیدورال بزنین با همون سه سانت. دیگه من انقد اذیت بووودم هی میپرسیدم کی میرسه دکتر بیهوشیییی به سختی تحمل کردم . البته یک ساعت شد تا دکتر اومد و من تو این یک ساعت شدم ۴سانت .بلاخره دکتر اومد ساعت ۱۲و۲۰دقیقه بود. سوزن اپیدورال رو وصل کرد تو کمرم .یه سوزش کمی داشت موقع وصل کردنش بعدشم دیگه عادی بود. خلاصه سوزن رو که زد و بی دردی رو تزریق کرد. وااای عالییییی بود یهویییییی همه دردام تموم شدن باورم نمیشد خیلی خوب بود برای من که آستانه تحمل دردم پایین بود.
بقیشو تاپیک بعد میگم
مامان صدرا مامان صدرا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم
ساعت ۱۱:۳۰ گفت بخواب معاینه کنم یه معاینه خیلی خیلی عمیق کرد و یک دفعه درد خیلی زیادی پیچید تو دلم همون لحظه و فهمیدم کیسه آبمو زده شروع کردم داد زدن که وای خیلی دردش بده چرا قطع نمیشه نمیدونم چند دقیقه طول کشید ولی دردش اصلا قطع نمیشد همسرم ماساژ میداد ماما پوزیشن میداد بهم مدام یادآوری میکردن که نفس بکشم و واقعا تاثیر گذار بود اما درد خیلی بدی بود تقریبا هر سه دقیقه یکبار این درده باز میگرفت و منم میگفتم اصلا دیگه نمیتونم تحمل کنم دارم میمیرم
ماما گفت میخوای بری تو وان آب درداتو بدی ؟!گفتم اره بلندم کردن از رو تخت و لختم کردن بردن تو آب من از شدت درد میزدم تو سر خودم چند دقیقه تو آب بودم یادم نیست ولی انقدر کولی بازی در اوردم گفتم بی حسی میخواااااام پزشک متخصص دستور داد بهم تزریق کنن گفتن بیا بیرون معاینت کنیم تو معاینه ۸/۵ سانت بودم اپیدورال کنسل شد گفت گاز انتونکس بهت میدیم و همچنان همسرم منو ماساژ میداد و تو دردا گاز میدادن بهم تقریبا ۴۰-۵۰٪ دردمو کم میکرد شروع کردم جیغ زدن و که داره بهم فشار میااااااد دیگه تحمل ندارم گفتن این جیغ فولیه که معاینه کردن گفتن بله فول شدی ساعت ۱۲:۱۵ بود یعنی ۴۵ دقیقه از پاره شدن کیسه آب تا فول شدنم دردای وحشتناک داشتم پوزیشن دادن دردا که شروع میشد زور ممتد درد قطع میشد تنفس اینجا دیگه دردا زیاد بد نبود ولی فشاری که بهم وارد میشد نا خداگاه باعث جیغ زدن میشد من تا ساعت ۱:۳۰ همینجوری زور میزدم ولی زورام خوب نبود سر بچه نمیومد پایین در تمام این مدت متخصص و بقیه ماماها نظرشون این بود باید بریم سزارین اورژانسی و تنها کسی که میگفت اصلا امکان نداره مامای خودم بود …