۱۷ پاسخ

خوشبحاتون ک‌نزدبکید.ما که دوریم ارزومونه هریه روز درمیون دوروز درمیون برم...نوش روح هرکی میتونه ومیره خونه مامانش...زمان به عقب نمیگرده فرصت باهاشون بودن طلاااااست❤️

قانون نداریم
بعضی روزا هررروز اینجام بعضی وقتا هفته ای یبار میام دو روز میمونم
بستگی ب مود خودم داره

ما طبقه پایین خونه مامانم زندگی میکنیم هرروز ناهار خودموپسرم خونشونیم ینی هرروزااا شامم بعضی وقتا میریم با شوهرم ماهی دو سه بارم اونا میان خونمون
شب با خودم میگم فردادیگه نمیرم خونشون باز هم صب میشه نیم ساعت با پسرم میشینیم حوصلمون سرمیره باهم دعوامون میشه😂میدوم میرم بالا

از مامانم دورم ماهی یک بار میرم چند روز میمونم. ولی خونه مادرشوهر هفته ای یکی دوبار🤢🤢🤢

من هفته ای دوبار معمولا. یه روزشو صبح میرم بعد از ظهر قبل از شوهرم میام خونه. یه روز دیگه هم صبح میرم غروب شوهرم از سرکار میاد اونجا شام میخوریم آخر شب برمیگردیم

من تقریبا هرروز نشد یک روز در میان پنج شنبه هام ناهارو شام خونشونم

بنظر منم زیاده هفته ای یبار کافیه .میری چقدر میمونی؟ ببین سعی کن بیشتر خودتو تو خونه سرگرم کنی بیشتر ب همسر و بچت برسی اینجوری ب زندگیت بیشتر علاقمند میشی.همسر من چیزی نمیگه ولی خودم دوس ندارم زیاد برم هفته ای یکبار کافیه ولی الان ۲.۳هفتس نرفتم سرما خورده بودیم تازه خوب شدیم.دیگه انقد مامانم زنگ میزنه بابامو می‌فرسته دنبالم.اینم بگم هفته ای یا دوهفته یکبار ک میرم ۲.۳روز اونجام

هر وقت دلم بکشه هفته ۲بار سه بار بعضی مواقع هفته ای یکبار تا دیر برم زنگ میزنه چرا نیومدی منتظرم از در بیای تو تازه سه‌تا خواهریم معمولا هماهنگ میکنیم با هم بریم ،هفته ای یکبار هم خونه مادر شوهر میریم البته بعد شام

منم هر موقع دلم خواست میرم شوهرم چیزی نمیگه واقعا میرم اونجا خستگیمو در کنم
بعضا هر روز بعضا ۲ بار در هفته

شوهرمنم خیلی میگفت کاریش کردم که دیگه نگه به اون چه

هر ده روز یکبار.
از قانونهای مزخرف شوهرم.
دقیق حساب میکنم ده روز ک شد اجازه دارم برم.
قبل ده روز میگه برا چی میری

بعضی وقتا هر روز میرم بعضی وقتا هفته ای یکی و دوبار
معمولا مردا اوایل از قانونا دارن

هفته ای یبار

من یه ساله اینجام بدون مامانم نمیتونم

واقعا ذهن و فکر و قانوناشون درک نشدنیه
فقطم برای سمت خانوم قانون میذارن

والله منم اکثرا دوبار در هفته میرم ولی شوهر منم مثل شوهر تو هی گیر میده هفته ای یه بار بریم، همیشه سر این موضوع باهام بحث داره، بخدا اگه درهفنه یکی دوساعت بیشتر کنار بچم باشه کلی کمکه برام

من نزدیکم خیلی هم دوس دارم برم اما شوهرم میگه خب میری اونجا خونه مامانمم باید تند تند بری
یا مادرشوهرم گیر میده صب تا شب بیا بمون اینجا کار کن
منم از ترس اینکه نفهمن یا گیر ندن یا شوهرم نگه چطور خونه مادر خودت میری خونه مادر من نمیری میشینم خونه دو هفته یه بار شاید یه سری بزنم به مامانم اما هفته یه بار میرم خونه مادرشوهرم

سوال های مرتبط

مامان پسرکم مامان پسرکم ۱۵ ماهگی
خاهرا ممنون میشم ی راهکاری بهم بدین در رابطه با موضوعی
اینجا کسی هم شوهرش خیلی خیلی خودشیفته باشه خودبین و زورگو باشه
نحوه برخورد بااین مردا چجوریع من شرایط رفتن ب مشاوره ندارم خاستم مشکلمو اینجا بگم شاید شما تجربه ای داشته باشین
ببینید موضوع اینه پدر شوهرم زمین کشاورزی زیاد داره و شوهر من تک پسره و فقط ی خواهر داره
خب طبیعیه ک ب پدرش کمک کنه اما بهم زورمیگه من با ی بچه کوچیک ک فوق‌العاده شیطونه و بازیگوشه باید برم بهشون کمک کنم فاصله خونمون تا خونه پدر شوهرم با ماشین۲۰دقیقس فصل کارشون از بهار شروع میشه شما فک کنین من هفته دو سه بار ۶صب باید پاشم با شوهرم بچمم تو خوابو بیداری لباسشو بپوشم برم کمکشون گاهی وقت نمیکنم صبحونه بخورم اینم بگم اصلا کمک من احتیاجی نیس ولی شوهرم اعتقادش اینه من همیشه باید حضور داشته باشم این روزا فقط گریه کردن یکمی حالمو خوب می‌کنه ن وقت میکنم ب پسرم صبحانه بدم تو سرما پسرمو میارم کنار خودم نصف دنبالش میدوام نصف کار میکنم شما تصور کنین بااین همه خستگی فرصت نمیکنم ی چرت بزنم موقع خوردن ناهار همه دارن ناهارشونو میخورن من باید پسرمو نگه دارم ک شیطونی نکنه یعنی تااین حد شیطونه بعدش مادر شوهرم نگه میداره پسرمو من تنها میرم ی کفگیر میخورم میکشم کنار
اینکه ب شوهرم بگم من خونه میمونم خودت برو یا من تو خونه مادرت میمونم ولی نمیام تو زمین اصلا قبول نمیکنه میگه پدرم ناراحت میشه تو تو خونه بمونی ما کار کنیم همه اینا باعث شده متنفر بشم از شوهرم هرکاری میخام کنم یکم دلم باهاش صاف شه نمیتونم همش زورگو میگه این ی نمونش بود حالا بماند هروقت خودش اجازه بده میرم خرید یا خونه مامانم
حرف زدنش همش دستوریه منم مغزم نمی‌کشه حس برده بودن دارم هیچ حق انتخابی نظری ندارم