سوال های مرتبط

مامان علی و علیسان💙 مامان علی و علیسان💙 ۱ ماهگی
🌹سزارین بیمارستان لاله، دکتر منیره اخلاق نجات،پارت یک 🌹

سلام دوستای گلم
من پارسال تیر ۱۴۰۲ بیمارستان گاندی سزارین انجام دادم که قیمتش با تمام وسایل ۲۰ میلیون شد با اتاق خصوصی
۱۲ بهمن ۱۴۰۳ بیمارستان لاله سزارین دومم بود که با اتاق دو تخته تنگ و تاریک و قدیمی ۳۱ میلیون شد با تمام وسایل

اینو بگم گاندی بهترین بیمارستانی بود که قدم گذاشتم بهش
که متاسفانه بخاطر دکترم(که خیلی کارشون عالیه)مجبور شدم لاله سزارین انجام بدمو نرم گاندی)
ساعت ۶ صبح جمعه با همسرم رفتیم بیمارستان لاله(شهرک غرب)
هییییچ خبری از پرسنل نبود...
با اینکه هماهنگ شده رفتیم
نگهبان گفت جمعه ها پرسنل دیرتر میان😐
به همسرم گفتن خانمتو ببر طبقه دوم بخش زایمان با تامه دکتر بستریش کن تا پرسنل(صندوق و پذیرش بستری و ... )بیان!
رفتیم بخش زایمان
خیلی معمولی بود همه چی بقول مامانم میگفت اگر بیمارستان میلاد میرفتی همه چیز بهتر از اینجا بود که جز بهترین بیمارستانای ایران هست...
مامان 🤍🫧نها مامان 🤍🫧نها ۲ ماهگی
🌿تجربه زایمان سزارین
پارت دوم
ساعت تقریبا ۱۲شب بود که دیگه گفتن میریم سراغ آمپول فشار 😖
یه ساعت که تقریبا گذشت اصلا دردی نیومد سراغم حالا منم داشتم می‌خندیدم میگفتم آمپول فشار که میگن اینه
با خودم گفتم این که اصلا درد نداره😅 واقعیتش من فکر میکردم زودی آدم با آمپول فشار درد شدید میگیره ولی خبر نداشتم که قراره کم‌کم دردام شروع بشه😑همین که یه ساعت دیگه گذشت درد ها شروع شدن
حالا درد ها از اون اول کم ولی قابل تحمل بود 🥺
یه چیزی اینکه من چون کلاس آمادگی زایمان رفتم نامه بهم دادن که تا وقتی که فول شدم یعنی به ده سانت رسیدم میتونم همراه داشته باشم واسه همین ساعت۱۲شب دیگه مامانم اومد پیشم 😌
رفتم یکم پیاده رویی کردم دیگه دردها داشتن زیاد میشدن حالا این به کنار که هر نیم ساعت یکبار ماما معاینه میکرد که خودش مث یه عذاب بود 😭
ساعت نزدیک ۵صبح بود که دو سه تا ماما اومدن بالا سرم از این چراغ ها هس که تو اتاق عمل روشن میکنن و نور زیادی هم داری حالا اسمش رو نمی‌دونم از اون رو آوردن بالا سرم روشن کردم یکی از ماما ها رفت دستگاه آورد یعنی جوری اومدن بالا سرم فک کردم میخوان عمل جراحی چیزی انجام بدن 😣
کیسه آبم رو مثل وحشی ها پاره کردن همین که تکون هم می‌خوردم ماما سرم داد میزد می‌گفت مگه نمی‌گم تکون نخور اصلا جوری داد میزد که تموم بدنم می‌لرزید
تموم بدنم شروع کردن به لرزیدن اصلا نمی‌تونستم خودم کنترل کنم مادرم رو فرستادن بیرون کارشون که تموم شد با صدای بلند مادرم رو صدا زدم 😞
مادرم که اومد تو اتاق هم بدنم می‌لرزید هم داشتم مثل ابر گریه میکردم خیلی سخت بود تموم تخت خیس شده بود
بعد پاره شدن کیسه آب دردهایم بیشتر شد معاینه که کردن گفتن یه دوسانتی باز شدی 😶
مامان تیـــام (کُنجد) مامان تیـــام (کُنجد) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🤰🏻
پارت آخر🙋🏻‍♀️

ماما دید نمیتونم گفت تو زور بزن من کمکت میکنم دستشو گذاشت بالای شکمم و من زور زدم و یهو یه چیزی سر خورد و خالی شدم🥺😍

و پسرم به دنیا اومد
تمام درد ها به یکباره از بین رفت
و وقتی گذاشتنش روی سینه ام همسرم کنارم بود
و زبونم بند اومده بود از دیدن پسرم
اون لحظه احساساتت معلوم نیست گریه میکنی میخندی☺️

بعد هم در آرامش چنتا بخیه خوردم چیزی که ازش خیلی میترسیدم و اصلا متوجه نشدم☺️

چیزی که برام جالب بود این بود که دکترم اینقدر با آرامش و ماه بود که تمام کارای شروع زایمانم رو خودش انجام میداد در صورتی که میتونست از ماما بخواد انجام بده
گرفتن فشار و معاینه و ضربان قلب و سرم و آمپول و همه چی...
و اینکه بعد زایمانم خودش با همسرم کمکم کردن بردنم دستشویی، دکتر کمک کرد خون های روی پاهامو شستم بعد محلفه پیچید دورم و کمک کرد خوابوندم روی تخت پتو کشید روم کلی قربون صدقه ام رفت و برق اتاق و خاموش کرد تا بخوابم و رفت...
این دکتر بهترین انتخاب بود و اولین تجربه ی زایمان رو با اینکه درد زیادی تحمل کردم برام شیرین کرد...

بعد نیم ساعت پسرم رو آوردن، همسرم پیشم بود
و دکتر رفت مادرم رو همراهی کرد تو اتاق تا ببینتم با اینکه جزو قوانین ببمارستان فقط یکنفر همراه بود و سپرد که بخاطر دردایی که کشیدم و تحمل کردم و نگفتم ببریدم سزارین بذارن هردو پیشم باشن..
چون همش میگفت اولین نفری که تو اوج دردا نمیگی بی حسی بزن یا ببرم سزارین😂
اومدن اماده ام کردن تا ببرنم بخش(که خودش یه تجربه ی جدید و عجیب بود)اونم میگم بهتون😁
مامان پارسا🐣 مامان پارسا🐣 ۲ ماهگی
بعد از اینکه گل پسرم دنیا اومد و بغلم بود بند نافشو جداکردن و چن دقیقه روی سینم بود بعد بردنش و نوبت اومدن جفت بود که متاسفانه نمیومد چسبیده بود دکترم هرکاری کرد با ماساژ و دارو وفشار تاثیر نداشت اخرشم با دست جفتو از داخل رحم جدا کرد قشنگ حس میکردم دستشو توی شکمم و بعد شروع کرد به بخیه‌زدن که کلا فک کنم دو دقیقه طول کشید کلا چهارتا بخیه خوردم
بعد از چند دقیقه که کار دکترم تموم شد و چک کرد همه چی خوبه منو از زایشگاه بردن تویه اتاق دو تخته و ماما میومد برای فشار دادن من چون خیلی حالم خوب بود و بی حس بودم میگفتم زیاد فشارم بدین اونام گوش میدادن
بعداز اون من لرز گرفتم وسردم بود که میگفتن عادیه عوارض زایمانه
تا موقعی که بیحسی از بدنم رفت من توی اون اتاق بودم بعد از اون ساعت هشت و نیم شب منو بردن بخش و یکم بعدش پسرمو اوردن برام
از اتاق بیمارستان بگم که اتاقای خصوصی همه پر بود و اتاقای عمومی هم شش تخته بود
غذای بیمارستان اصلا خوب نبود فقط رسیدگیشون خوب بود همه خوش اخلاق بودن
دکترمم ملیحه غلامی بود که حرف نداشت واقعا خیلی ازش راضی بودم کل این نه ماه خیلی صبور و با حوصله و مهربون بود
الان هم بعد شش روز بخیه هام اصلا درد ندارن و تقریباً خوب شدن فقط از عوارض اپیدورال من تا سه روز گردن درد و سردردهای شدید میگرنی گرفته بودم که فقط وقتی دراز میکشدم اروم میشد و بعد سه روز کامل خوب شد
انشالله که همگی اونایی که زایمان نکردن زایمان راحتی داشته باشن اوناییم که قصد بارداری دارن دامنشون سبز بشه امیدوارم توضیحاتی که دادم مفید باشه براتون سعی کردم همه اون چیزایی که برای خودم سوال بود اینجا بگم شاید به درد کسی خورد🌺♥️
مامان الینا مامان الینا ۱ ماهگی
#تجربه_زایمان
بعد امد معاینه ام کرد الکی گفت دو سانتی ،بماند چقد بد هم معاینه کرد وقتی دستش کرد داخل واژنم انگار میخواست چنگ بندازه اینجور که من دستش کشیدم بیرون
بعد ازم نوار قلب میگرفتن هی و دم به ساعت میومد داخل اتاق یه داد بیدادی میکرد که چرا گریه میکنی
من از استرس اشکام فقط میومد بی صدا
بعد امدن برام شیاف گذاشتن که دردم رو یاد کنم اما خوشبختانه من دردم رو یاد نکردم وقتی دید که با شیاف دردم رو یاد نکردم گفت براش اینداکشن انجام بدید من سریع رفتم تو گوشی زدم وقتی فهمیدم القای زایمان طبیعی سریع رفتم داخل دستشویی درمم قفل کردم😂که خوشبختانه دکترم امد و معاینه ام کرد وقتی معاینه کرد گفت تو اصلا باز نشدی چجوری تورو معاینه کرد که گفته دو سانت بازی
بعد گفت باتوجه به سنو ایشون و علائمی که داره باید سزارین میشد چرا هنوز اینجاست دیگه باهام بحثشون شد اما دکتر باهاش راه امد گفت باشه تا ۶،۷صبر میکنم اگه دردش رو یاد کرد که هیچ اگه نکرد باید مریض منو اماده کنید برای عمل
خلاصه امدن یه سرم برام وصل کردن که دردم یاد کنم با یه دستگاه خوشبختانه دستگاهشون خراب شد دیگه مجبور شدن دستی وصل کنن بهم سرم رو منم تا اون ماما میرفت بیرون از اتاق سرم رو میبستم وقتی میومد تو اتاق یکم بازش میکردم
خلاصه دوساعتی گذشت. امد تو اتاق کفت هنوز درد نداری گفتم نه اصلا دیگه اخرای شیفتش هم بود حرصش گرفته بود تیرش به سنگ خورده با اعصاب خوردی رفت خونه اش و به جز من حتی همه همکاراش هم خوشحال شده بودن از رفتنش
وقتی که رفتش دیگه تاساعت ۷ صبر کردن بعدش دکترم رفت اتاق عمل و زنگ زد بالا گفت مریض منو بفرستین پایین برای عمل دیگه منو لباس پوشوندن رفتم اتاق عمل
مامان امیر حسین مامان امیر حسین ۱ ماهگی
مامان علی و علیسان💙 مامان علی و علیسان💙 ۱ ماهگی
پارت چهار 🌹
دیگه رفتم تو اتاق عمل
خانم دکتر عزیزم که اومد لبخند اومد به لبام،چون مطمعن بودم عمل خوبی در پیش دارم...
کلی با خانم دکتر گفتیمو خندیدیم
تا بعد از نیم ساعت که کلی خانم دکتر پیغام داد پرسنل اتاق عمل یکی یکی اومدن😐
هی اسم علیسان رو مسخره میکردن ،دکتر بیهوشی(یه خانم بی ادب و بی عمل از نظر من) کلی اسم علیسان رو مسخره کرد و خندیدو کارشونو خلاصه شروع کردن
بی حس که شدم
یکی اومد سوند رو زاره خانم دکتر گفت خودم میزارم براش هی تعارف کردن به خانم دکتر که خداخیرش بده خانم دکتر قبول نکرد خودش گذاشت برام...
همین که بی حس شدم احساس خفگی کردم(تو عمل اولم اینجوری نشدم)هرچی بهش گفتم به دکتر بی اخلاق بی هوشی اصلاگوش به حرفم نمیداد
گفتم یه خواب کوچولو به من بدید دارم میمیرم.
حالم خیلی بده
میگفت نه نمیشه(در صورتی که تو بیمارستان گاندی انقدر حرفه ای عمل کردن نزاشتن ذره ای اذیت بشم)
تو بیمارستان گاندی یه خواب ریز داده بودن بهم.
فقط با صدای گریه بچه به هوش میومدم و دوباره میخوابیدم
اما تو بیمارستان لاله روند زایمان رو با تکونای بدنم کاملا متوجه میشدم
خیلیی اذیت شدم سر عمل( بخاطر دکتر بی هوشی)
دیگه علیسان دنیا اومد و بردنم ریکاوری
تنها چیزی که تو بیمارستان لاله خوب بود
رسیدگیشون برای شیردهی بود(یک ماما تو ریکاوری بود که گفت تا بچه شیر نخوره مادر ریکاوری میمونه)اولش ناراحت شدم اما الان اون ماما رو دعامیکنم،کامل شیردهی رو یادم داد،همون موقع با ماساژاش آغوز اومد و علیسان رو شیر دادم.
خیلی خوشحال بودم از این بابت
بعد از یک ساعت بردنم بخش