پارت چهارم تجربه زایمانم🤚🤱
اون لحظه همه دردا تموم شد وقتی هم ک جفت رو در آوردن انگار بعد سه روز روزه بودن داری یه پارچ آب میخوری انقدر کیف داد😂 ولی بعدش...امان از بعدش ک ماساژ بود😭 خیلی سخت بود برام (اینم بگم مال من سخت بود شاید برا شما نباشه این همه) من چون خونریزیم شدید بود یعنی هر دفعه ک فشار میدادن انگار سیل میومد خیلی فشار دادن ..
دیگه بعدش کلی بخیه هم خوردم و تموم
من شب قبل ساعت ۳ صبح خوابیده بودم ۶/۳۰ بیدار شده بودم داشتم میمردم از خواب همونجا خوابیدم دیگه کاری باهام نداشتن و رفتن ولی من هنو رو همون تخت بودم چون خونریزیم کم نمیشد از ساعت ۸ شب تا ۲ شب رو همون تخت بودم و میومدن فشار میدادن باز خون میومد و میرفتن ک ساعت ۲ بردنم بخش اونجا چندتا خانم هم بودن ک سزارین شده بودن من قبلا خیلی دوس داشتم سزارین شم ولی نشد اونارو دیدم شکر کردم ک طبیعی بودم یعنی انقدر ک درد داشتن آه و ناله میکردن حالا من راحت بدون دردی خوابیده بودم بهشون نگاه میکردم👀 البته چون بخیه زیاد خورده بودم حس سوزش داشتم ولی ن مثل اونا
زایمان طبیعی بخیه خوردنش خیلی بده ک اگه شما ورزش و.. کنین ممکنه کمتر بخیه بخورین یا اصلا نخورین ولی در کل با اینهمه بخیه من راضی بودم و فکر میکردم نمیتونم و از پسش اصلا برنمیام ولی منم تونستم 💪دیگه فرداش عصری مرخص شدم
یه چیز دیگه ک بخام اینکه شما مثل من نباشین ورزش کنین پیاده روزی .اسکات .پله خیلی خوبه مخصوصا پیاده روی👌و اینکه بمونین خونه دردتون بیشتر شد برین ک زیاد اذیت نشین..
دیگه همین دیگه ایشالله شماهم زایمان خوبی داشته باشین و بچه هاتونو صحیح و سالم بغل بگیرین🫶🫂

۵ پاسخ

بچه شیر میدی تازه زایملن کردی پاکی توروخدا برام دعا کن منم زایمان راحت بشه

انشاالله خودتو ونی نی صحیح وسالم باشید ینی عالی نوشته بودی 🌷🌷🌷

مبارکهههههه نیناش ناش نیناش ناش
یه سوال جیغ و داد درچه حد کشیدی مثلا🥲😂من میترسم برم بیمارستانو آباد کنم😁

مبارکه عزیزم قدمش پرخیروبرکت باشه واسه منم دعا کن اذیت نشم‌منم طبیعی زایمانم🥹

کدوم بیمارستان زایمان کردی

سوال های مرتبط

مامان نازگلی🧚‍♀️ مامان نازگلی🧚‍♀️ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی3
بعد اون از ساعت 4 تا اخر هییییچ دردی نداشتم این وسط سه بار هم اومدن و برام شارژ کردن ساعت 5 معاینه کردن 6 سانت بودم و بهترین قسمتش این بود ک دیگه معاینه هم دردی نداشتم بعد ساعت6 هشت سانت بودم اما سر بچه هنوز بالا بود تا ساعت 7 شب ک دیگه حس مدفوع و فشار داشتم بهم پوزیشن سجده دادن و گفتن هروقت بهت زور اومدن محکم زور بزن و منم همینکارو میکردم تا دیگه فول شدم بعد یه ماما اومد کمک و گفت پاهاتو بگیر و چونتو بچسبون ب سینت و زور بزن خودشم کمک میکرد منتها من حس نداشتم نمیفهمیدم چیکار میکنه🙄 تا ساعت 8 زور زدم ک دیگ گفت بسه و منو بردن اتاق زایمان اونجا هم دکتر اومد و باز زور زدنا ادامه داشت تا ساعت 8:20 ک فشار سر بچه رو حس کردم ولی چون خیلی خسته شده بودم یه ماما هم اومد کمک و همراه با زورای من وزنشو مینداخت رو شکمم ک یهو دخترکم و دیدم ک دکتر آویزون گرفته بودش و گذاشتنش رو شکمم 🥺😍اون لحظه قشنگترین لحظه زندگیم بود انقدر اشک شوق ریختم و برای همه چشم انتظارا دعا کردم انشالله این حسو تجربه کنن❤بعدم دکتر شروع کرد بخیه زدن ک از طولانی بودن تایمش فهمیدم اوضاع خرابه بپرسیدم ک دکتر گفت من یه برش کوچیک زدم ولی پارگی های دیگه هم داشتی و درکل انقدر ک سر بخیه هام اذیت شدم سر زایمانم نشدم البته من استراحتم نداشتم و بعد ک اومدم خونه بخاطر زردی دخترم سه شب دیگه هم مجبور شدم بیمارستان دست تنها باشم ولی در کل بخام بگم زایمانم خیلی عالی بود بهتر ازون چیزی ک فکر میکردم توصیمم ب مامانا اینه ک اپیدوال یا بی دردی ک مناسب میدونین و حتما بگیرین واقعا ارزششو داره روز زایمان ک بهترین روز زندگیته رو درد نکشی و خاطره تلخی برات نشه❤
مامان نیلدا مامان نیلدا ۱ ماهگی
مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۳ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۹

ساعت نه نیم شد بدنم داشت میلرزید ماما کفت اومد پایین جفتت عطسه کن بکشم بیرون ک بالاخره کشیدش بیرون و شروع کرد بخیه زدن خیلی خوب بود با هر بخیه قربون صدقه من میرفت ک اصلا هیچی نفهمیدم بعد بخیه ی تخت دگ آوردن گفت خوابیده بیا رو این تخت ‌منو بردن تو ریکاوری تا ب نورا شیر بدم منم بلد نبودم بهم آموزش داد بعد شیر گفتم میبردیش دستگاه گفت نه عزیزم باهم میرید بخش ک اونجا از خوشحالی انگار بمن دنیارو دادن تا ساعت یازده ک ی تخت از بخش اومد و دوباره بصورت خوابیده جابجا شدم روش و منو بردن تو بخش ک اتاق خصوصی هم داشت ولی ما چون نمیدونستیم نگرفتیم
دسشویی اول شنیده بودم خیلی سخت ولی اصلا درد نداشت درد ها ‌سوزش هام از فردا شروع شد چهارتام بخیه خوردم
خلاصه ک بیمارستان عالی بود تمیز پزشکای کار بلد غذای خوب
دخترم ۲۴۵۰ بود وزنش و دکترم هم خانم دکتر سبحانی ۲۴ ساعت نگه داشتن و بعدش مرخص شدم با بیمه تامین اجتماعی و غذای همراه و پول پارکینگ و همچی نزدیک دوملیون شد ک واقعا صد برابر این میارزید
منک برای بچه بعدیم هم میرم میلاد با اینکه فاصله زیاد ولی راضی بودم
البته فعلا غلط کنم بچه بیارم 😂

سوالی داشتید بپرسید تا نورا خوابه جواب بدم 😘😘❤️
مامان 🌙اِل آی🌙 مامان 🌙اِل آی🌙 ۴ ماهگی
*تجربه زایمان طبیعی
پارت پنجم
ساعت دوازده و نیم شب بود که خوابیدم رو تخت هی بهم میگفتن زور بزن و وسط تشویق میکردن ک افرین کم مونده داره میاد و لباسای من کامل خیس عرق بود و سه بار تو بلوک من لباس عوض کردم انقد ک کثیف و خونی شده بود و ی ماما بالاسرم شکممو فشار میداد تا دخترم بیاد دیگه دوازده و چهل و پنج دیقه دخترم ب دنیا اومد و اون لحظه دردام ساکت شد و من خوشحال ترین بودم و لباساشو پوشوندن ک همشون ریخته بودن سر دخترم چقد خوشگله و فلان کلی عکس میگرفتن😐اصلا نیاوردن من ببینمش.. دیگه شروع کردن بخیه زدن ک در حالی ک دو تا پیس اسپری زد برام تا بی حس شه ولی میفهمیدم دارع میدوزه ولی مهم نبود چون دردای اصلیم تموم شدع بود و دو ساعت موندم ریکاوری مامانمم اومد داخل و ساعت سه بود که اومدن بردن بخش... خلاصه چند روز اول هرکی میپرسید زایمانت چجور بود نقد ک بهم سخت گذشته بود میگفتم افتضاح ولی الان ک فکر میکنم میبینم کار خوبی کردم ک طبیعی و انتخاب کردم.شکم ک خالی میشه مثل ژله حرکت میکنه ن میشه گفت حس درده ن ویزی ولی حس مزخرفیه با اینکه واژنم بخیه خوردع و شکمم بخیه نداره بازم سرفه و اینا برام سخته چ برسه اینکه سزارین بودم واویلا بود
مامان ارشا مامان ارشا ۲ ماهگی
خلاصه ماجراها درد انچنان غیرقابل تحملی ک میگن نداشتم واقعن عالی بود سزارین برام یا کل اتفاقات فقط سختی من همون راه رفتن بعدعمل بود
نصف اذیتی ک تو طبیعی شدم تو این نشدم

خلاصه رفتم خونه توراه مردم 😐تا می‌رفت دست انداز بخیه درد می‌گرفت
رسیدم خونه خونمون طبقه دومه از ماشین پیاده که شدم باژ همون لرز بیمارستان اومد سراغم پاهام باز نمیشد پلع هارو بالا برم ب زور زفتم لرز شدید گرفتم دهنم قفل شده بود رفتم خونه چندتا پتو بغل شوفاژ ب زور درست شدم حالم سرجاش اومد دیگه خونه ک رفتم روزسوم بود اوکی شدع بودم میتونستم بشینم پاشم دردم کم شده بود ازروز۵ دیگه اوکی بودم براهمه چی جز خم شدن بخیه ام کشیدم یه حس سبکی داشتم😂 انگار سه بار بزرگ از دوشم برداشتن چون برا کشیدن بخیه دیررفتم اذیت سدم بخیم۷روزه بوده من روز ۱۰ رفتم ک بخیه خشک شده بود کنده نشد نصفش موند نصفش کشید چقدر اذیت شدم تا اخر شب سوزش داشتم فرداش اوکی شدم دیگه ن دردی ن چیزی کاهس اوقات رحمم تیرمیکشه کمردردم ک از اول دارم
مامان پری ماه💜
نیل ماه 🩷 مامان پری ماه💜 نیل ماه 🩷 ۲ ماهگی
سلام دخترا
منم دیروز زایدم
۳۹ هفته بودم
زایمان دوم بودم و طبیعی
زایمان اولم با امپول فشار بود زایمان دومم دردام خودش شروع شد الحمدلله ب امپول اینا نرسید
دو سه روز درد داشتم خورده خورده بود میگرف ول میکرد
شب اخر ی کمپوت اناناس خوردمو ی گل گاوزبون
ساعت ۲ شب دردام منظم شد ۶/۵ رفتم بیمارستان
گفت دوسانتی
دیگه باهمون معاینه ها ک میکردن تند تند باز میشدم
تا اومدن بستری کنن و اینا ۸ رفتم زایشگاه
۱۰/۵ بچه دنیا اومد
کلا بارداریم پیاده روی و ورزش خیلییییییی کردم
این اخریا روزی سه تا نیم ساعت ورزش میکردم
دردای زایمان قابل تحمل بود یک ساعت اخر ک کیسه آبمو پاره کرد دیگه امونمو برید نه سانت شدم ب سرعت کلا از وقتی بردنم اتاق زایمان خابوندنم رو تخت ان اس تی وصل کردن نذاشتن از تخت بیام پایین اولش با تنفس قابل تحمل بود دردا ولی بعد ک کیسه آبو زد دردا زیاد شد دیگه فشار و زور میومد و جیغ میزدم ناخودآگاه
زور میومد تو واژنم میخاس بیاد بیرون میگف زور نزن تا دکترت برسه دکتره ک رسید کلا با اومدن بچه و بخیه و اینا ک زد ی رب بالا سرم بود
بخیه هم سه چهار تا گفت خوردی ۳۳۰۰ وزن بچه
من بلد نبودم زور بدم اگه دو تا زور خوب داده بودم بخیم نمیخوردم اون لحظه انقد فشار زیاد بود و درد داشتم و زور میومد ب واژنم نمیفهمیدم چیکار دارم میکنم
میگن زایمان دوم راحت تره درست میگن
من زایمان اولم خیلی طولانی بود ۱۸ ساعت درد کشیدم
این یکی دردام تو چند روز بود ولی قابل تحمل بود مث درد پریود سی ثانیه میگرف نامنظم بود
فقط و فقط ورزشایی ک کردمو پیاده روی ها ب دادم رسید حتما با آمادگی کامل برید برا زایمان طبیعی
انشالا ب دردتون بخوره
مامان مهشید و مهرزاد مامان مهشید و مهرزاد ۲ ماهگی
مامان آنیسا مامان آنیسا ۲ ماهگی
تجربه زایمان-پارت 2
ویک قسمت بدی ک داشت دوبار معاینه شدم یکی برا دهانه رحمم یکی برای تحریکی ک نمیدونم واقعا دلیلش چی بود و حق اعتراض هم نداشتم چون اونا کار خودشونو میکنن.بعد از 3ساعت تلاش ک شاید بتونن بچمو بچرخونن که سفالیک بشه نشد بردن دوباره سونو دیدن بازم بریچه .لباس اتاق عمل پوشیدم سوند وصل کردن ک دردی نداشت فقط یکم سوزش داشت ولی قابل تحمل بود ساعت 10تو اتاق عمل بودم اون آمپولی ک ب کمر میزنن برای بی حسی هم من ک دردی متوجه نشدم اصلا .ساعت 10و25دقیقه دخترمو گذاشتن رو سینم عملم خداروشکر زود تموم شد دکترم گفت چون چربی نداشتی و لاغر بودی هم زود بچه بدنیا اومد هم زود بخیه زدیم تا ساعت 11و45دقیقه تو اتاق ریکاوری بودم بعدش رفتم توی بخش تا ساعت 8شب هم اجازه بلند شدن و خوردن نداشتم ساعت 8ک شد آروم آروم نشستم ک سخترینش همین بود برام و راه رفتن اونقدی سخت نبود از نظر من .و یه چیزی ک خیلی کمکم کرد همون شیاف بود ک توی تاپیک ها دیده بودم همه گفته بودن ببریم و هر 4ساعت استفاده کنیم و من استفاده کردم و اصلا درد آنچنانی نداشتم توصیه میکنم حتما شیاف همراهتون باشه .از بخیه براتون بگم ک اصلا درد نداشت وقتی کشیدم بعدش خیلی احساس سبکی داشتم.اگه سوالی دارین در خدمتتون هستم